بریدههایی از کتاب امیلی و صعود (کتاب دوم)
۴٫۶
(۷۹)
ولی حالا که دارم این ماجرا را در دفترم مینویسم دیگر زیاد به نظرم ناراحتکننده نمیآید. هیچ چیز وقتی روی کاغذ میآید به اندازهٔ وقتی که در ذهنت است بد و منزجر کننده ـ یا متأسفانه نیست. افسوس!
انگار وقتی آنها را به شکل کلمه درمیآوری چروک میشوند و از قیافه میافتند. حتی شعری که به خاطرش حواسم پرت شد و آن سؤال چرند را پرسیدم، وقتی روی کاغذ آمد، زیاد جالب به نظرم نرسید.
Emily
زنی که حس شوخطبعی دارد اوضاعش خوب نیست.
Nazanin :)
جوانها فکر میکنند پیرها احمقند و پیرها میدانند که جوانها احمقند.
Nazanin :)
«آقای کارپنتر همیشه میگوید باید از تمام تجربههایمان درس بگیریم. میگوید همهٔ تجربهها، چه تلخ و چه شیرین میتوانند آموزنده باشند به شرطی که با آنها احساساتی برخورد نکنیم. البته خودش میگوید این نصیحتی است که همیشه به دیگران میکند، اما خودش تا حالا نتوانسته آن را به کار ببندد.
sayna.s
بچهجان، اینجا مثلاً چهکاری از دستت برمیآید؟ تو خبر از مشکلات پیش رویت نداری. اینجا هیچ امکاناتی نداری. فضای مناسب نداری. هیچ...»
امیلی بااعتمادبهنفس گفت: «فضای مناسب را خودم ایجاد میکنم.»
فریده
«وقتش میرسد ـ وقتش میرسد. کمی صبر داشته باش ـ فقط کمی صبر. اگر به دنبال خواستههایمان راه نیفتیم ممکن است چیزهایی که دنبالمان آمدهاند ما را بگیرند. "با عقل میشود خانه ساخت و با درک محکمش کرد و با دانش از ثروتی گرانبها و دوستداشتنی پرش کرد." ثروتی گرانبها و دوستداشتنی.»
shokoufeh
در آن ساعت، او به اندازهای خوشحال بود که بیش از آن برای نوع بشر مقدور نبود.
Pariya
میدانم اینجا زندگی کردن، بعضیوقتها کسالتآور میشود، اما آسمان همهجا همین رنگ است. اگر اینجا موفق نشوم، در نیویورک هم نمیشوم. اگر این سرزمین را که اینقدر عاشقش هستم ترک کنم، بعضی چشمههای وجودم خشک میشوند. میدانم که اینجا باید با مشکلات و موانع زیادی دست و پنجه نرم کنم، اما خیلیها سختیهای بیشتری کشیدهاند.
nastaran
بههرحال نمیشود که هم دونات خورد و هم غصه. امتحان کنید!
nastaran
شامگاه است و من توی اتاقم نشستهام. پنجره باز است و قورباغهها آواز آنچه را که سالها پیش رخ داده، میخوانند. در امتداد باغچهٔ وسطی، اهالی باغچه، فنجانهای خطدار یاقوتنشان و طلا و مرواریدشان را بالا گرفتهاند. الان باران نمیآید، امروز از صبح داشت میبارید ـ بارانی آکنده از عطر یاس. هر نوع آبوهوایی را دوست دارم. هوای بارانی را هم دوست دارم ـ روزهای بارانی مهگرفته و لطیفی را که خانم باد مهربانانه نوک صنوبرها را تاب میدهد و روزهای بارانی تند و طوفانی و وحشی را. دلم میخواهد موقع باران در خانه باشم ـ دوست دارم صدای کوبیده شدن قطراتش را روی سقف و ضربههایش را روی پنجره و سرازیر شدنش را از شیروانی بشنوم و خانم باد هم مثل یک جادوگر پیر، میان جنگل و باغ جیغ بزند.
با همهٔ اینها اگر بخواهم جایی بروم و باران بگیرد من هم مثل بقیه صدای غرغرم بلند میشود.
Emily
حجم
۳۱۲٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۶۲۴ صفحه
حجم
۳۱۲٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۶۲۴ صفحه
قیمت:
۸۰,۰۰۰
۴۸,۰۰۰۴۰%
تومان