«من هیچوقت نمیخواهم عاشق بشوم. عاشق شدن یکجور اسارت است.»
nastaran
گفت: «خوب، توی این دنیا هرکسی باید اسیر یک چیزی باشد. هیچکس آزاد نیست. شاید عشق حتی بهترین غل و زنجیر باشد. بهتر از نفرت، یا ترس یا اجبار یا بلندپروازی یا غرور. ب
nastaran
هیچکاری جالبتر از رقصیدن دور آتشی بزرگ نیست، پس چه دلیلی دارد که غصهٔ خاکستر بعد از آتش را بخوریم؟»
nastaran
«آنکه دیرباور است چه چیزها که از کف نمیدهد!
nastaran
«وقتش میرسد ـ وقتش میرسد. کمی صبر داشته باش ـ فقط کمی صبر. اگر به دنبال خواستههایمان راه نیفتیم ممکن است چیزهایی که دنبالمان آمدهاند ما را بگیرند. "با عقل میشود خانه ساخت و با درک محکمش کرد و با دانش از ثروتی گرانبها و دوستداشتنی پرش کرد." ثروتی گرانبها و دوستداشتنی.»
nastaran
نه، نه، تحمل صدتا خار سختتر از تحمل یک پای شکسته است.
nastaran
بههرحال نمیشود که هم دونات خورد و هم غصه. امتحان کنید!
nastaran
هیچکدام از ما زندگی را بدون خطای دید نمیبینیم ـ حتی دقیقترین آدمها هم همینطورند. برای همین هم است که چیزهایی که زیادی به واقعیت نزدیک باشند در باورمان نمینشینند.
nastaran
قانقاریا را فقط میتوان با سوزاندن دفع کرد ـ اما سراغ سوزاندن نرو. درمان کردن بهتر از آسیبزدن است. این را همهٔ ما شکستخوردهها میدانیم.»
nastaran