بریدههایی از کتاب امیلی و صعود (کتاب دوم)
۴٫۶
(۷۷)
چیزی که کف دستت باقی میماند چیزی است که اگر دستت را به طرفش دراز نکرده بودی همان هم گیرت نمیآمد.
SeyeD
هیچکاری جالبتر از رقصیدن دور آتشی بزرگ نیست، پس چه دلیلی دارد که غصهٔ خاکستر بعد از آتش را بخوریم؟
پریسا
ترس یکجور اعتراف به ضعف است. چیزی که از آن میترسید از شما قویتر است یا خیال میکنید که هست، وگرنه از آن نمیترسیدید. هیچوقت این حرف امرسون را از یاد نبرید که میگوید "همیشه کاری را انجام بده که از انجام دادنش میترسی".»
Lidi
یکهو امیلی تازه متوجه عجیب بودن آمدن تدی شد.
ـ چطور شد که تو اینجا آمدی، تدی؟
تدی گفت: «خوب شنیدم که صدایم کردی. صدایم کردی دیگر، نه؟»
امیلی آرام گفت: «آره، لحظهٔ اولی که آقای موریسون دیوانه را دیدم، تو را صدا کردم. ولی تدی، امکان ندارد صدایم را شنیده باشی، امکان ندارد! تنسیپچ یک مایل با اینجا فاصله دارد.»
تدی قاطعانه گفت: «ولی من شنیدم. خواب بودم و با صدای تو از خواب پریدم. داشتی میگفتی "تدی، تدی، به دادم برس" صدایت مثل همیشه واضح بود. من هم از جا پریدم و فوری لباس پوشیدم و با آخرین سرعت آمدم.»
ـ از کجا فهمیدی من اینجا هستم؟
تدی حیرتزده گفت: «خوب، نمیدانم. بهش فکر نکردم. فقط وقتی صدایت را شنیدم، انگار از قبل میدانستم تو در کلیسایی و باید سریع به اینجا بیایم. واقعاً ـ چقدر ـ مسخره...»
Emily
امیلی پیش خودش فکر کرد: «الدر فورسیث حتماً قبلاً شکنجهگر بوده. به قیافهاش میآید. همین الان دارد از حرفهای واعظ لذت میبرد، چون بحث جهنم است و الدر به این فکر میکند که همهٔ دشمنانش به آنجا میروند. بله، بهخاطر همین است که قیافهاش اینقدر راضی به نظر میرسد. به نظرم خانم بوز الان دارد در خیالش با یک جاروی پرنده پرواز میکند. به او میآید. احتمالاً چهارصد سال پیش یک جادوگر بوده و الدر فورسیث او را در آتش مجازات سوزانده. این زن از همه متنفر است ـ خیلی وحشتناک است که از همه متنفر باشی و روحت پر از نفرت باشد. باید سعی کنم توی دفتر جیمیام چنین آدمی را توصیف کنم. نمیدانم آیا نفرت توانسته وجودش را از عشق خالی کند یا هنوز گوشهکنارش کمی عشق باقی مانده. اگر مانده باشد هنوز امیدی به نجاتش هست.
Emily
به این نتیجه رسیدهام که هیچوقت نمیتوان بهراحتی فهمید کاری که کردهایم خوب بوده یا بد.
nilooid
کافیست ـ کافیست، دیگر حرفش را نزنیم، امیلی. وقتی مُردم، بگو "او یک شکستخورده بود و هیچکس به اندازهٔ خودش به حقیقت این تجربهٔ تلخ پی نبرد". امیلی، به شکستخوردهها رحم کن. اگر لازم شد بیرحمیها و بدجنسیها را مسخره کن ـ اما در مورد ضعفها رحم داشته باش.
Ati
به بیرون که خم میشوی درخت گیلاسی را میبینی که سرشار از شکوفههای خامهای شده است.
mnn
برفی نرم و سبک روی صنوبرهای نورس حاشیهٔ جاده نشسته بود و به نظر امیلی چون توری آسمانی آمد که بر سر عروسی جوان انداخته باشند
mnn
امیلی گفت: «آنکه دیرباور است چه چیزها که از کف نمیدهد!»
rain_88
حجم
۳۱۲٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۶۲۴ صفحه
حجم
۳۱۲٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۶۲۴ صفحه
قیمت:
۸۰,۰۰۰
۴۸,۰۰۰۴۰%
تومان