بریدههایی از کتاب امیلی و صعود (کتاب دوم)
۴٫۶
(۸۵)
ترس یکجور اعتراف به ضعف است. چیزی که از آن میترسید از شما قویتر است یا خیال میکنید که هست، وگرنه از آن نمیترسیدید. هیچوقت این حرف امرسون را از یاد نبرید که میگوید "همیشه کاری را انجام بده که از انجام دادنش میترسی".
sayna.s
هیچ چیز وقتی روی کاغذ میآید به اندازهٔ وقتی که در ذهنت است بد و منزجر کننده ـ یا متأسفانه نیست. افسوس!
sayna.s
خیلی دوست دارم وسط طوفان زمستانی برای روزهای قشنگ تابستان نقشه بکشم.
sayna.s
گاهی امیلی احساس میکرد اگر خاطرههایش را نمینوشت، ممکن بود آنقدر خودخوری کند تا تمام شود. دفتر سیاه و حجیمش، دوست صمیمی و رازنگهداری قابل اعتماد بود که میشد بعضی مسائلی را که نه میشود در دل نگه داشت و نه میشد با کسی در میان گذاشت، روی صفحهاش ریخت.
sayna.s
گوشههای سرزمین ایستادگی، سفید شدهاند و شبنمهای یخزده چون پوششی نقرهای، زمین صبحگاه را فراگرفتهاند. بادهای شامگاهی به عمق درهها میخزند و چون جستوجوگرانی دلشکسته در جستوجوی عشق و نفرت، فریادهای بیهدفی سر میدهند و موجودات افسانهای، اگر همگی به جنوب مهاجرت نکرده باشند، حتماً میان ریشهها و خزهها به خواب رفتهاند.
کاربر ۲۰۲۰۴۵۹
دین گفت: «وقتی کنار تو هستم، ستارهها، ستارهترند و میناها، بنفشتر.»
کاربر ۲۰۲۰۴۵۹
به قول دین هیچکس آزاد نیست ـ هرگز، بهجز اندک لحظههای کوتاهی که گهگاه پیش میآیند؛ لحظههایی مثل وقتی که جرقهام ظاهر میشود یا مثل شبی که روی یونجهها خوابیدیم، روحم چند لحظهای جاودانه میشود. باقی عمر، همهمان اسیر چیزی هستیم؛ رسم و رسومها، پیمانها، اهداف و بستگان. و امشب احساس میکنم مورد آخر، از همه دستوپاگیرتر است.
کاربر ۲۰۲۰۴۵۹
"مادر بودن چه سخت است. سخت است مادر باشی و اینقدر زجر بکشی. آنوقت باز هم بگویند خودخواهی!" یکبار دیگر هم گفت، "یعنی این خودخواهی است که بخواهی تنها چیزی را که در دنیا برایت مانده، پیش خودت نگه داری؟"
کاربر ۲۰۲۰۴۵۹
به نظر من هرکسی خدای متفاوتی دارد. مثلاً مال خاله روت از آنهایی است که همهٔ دشمنانش را نابود میکند ـ یعنی یک بلایی سرشان نازل میکند. به نظر میآید این تنها کاری است که خدایش برایش انجام میدهد. جیم کازگرین از خدایش فقط برای قسم خوردن استفاده میکند. اما خاله جینی میلبرن همیشه از حمایت خدایش برخوردار است و با روشنگریهای او راهش را پیدا میکند.
کاربر ۲۰۲۰۴۵۹
"اگر به درازی سایههایمان بودیم
سایههایمان چه دراز میشدند."
قدسیه خدامی
ی تنها آدم نیومون نیست که بعضی وقتها آبروریزی میکند. دیروز عصر من چنان حرف احمقانهای زدم که وقتی یادم میآید میخواهم از خجالت بمیرم. خانمهای خانوادهٔ اِید اینجا بودند و خاله الیزابت برایشان شام درست کرد و بعداً شوهرهایشان هم آمدند. من و ایلزه میز آشپزخانه را چیدیم، چون میز اتاق نشیمن جای کافی نداشت و از مهمانها پذیرایی کردیم. اولش جالب بود ولی بعد از اینکه از همه پذیرایی شد کمی حوصلهام سر رفت و همان طور که از پنجره بیرون را نگاه میکردم پیش خودم شروع کردم به شعر گفتن. آنقدر سرگرم شدم که حواسم کاملاً از اطرافم پرت شد تا اینکه یکهو خاله الیزابت با صدای بلندی گفت "امیلی" و به آقای جانسون که کشیش جدیدمان است اشاره کرد. من کاملاً گیج شدم و قوری چای را برداشتم و گفتم: «اوه، آقای فنجان، میخواهید جانسونتان را پر کنم؟»
همه قاهقاه خندیدند و خاله الیزابت اخم کرد
قدسیه خدامی
هیچوقت این حرف امرسون را از یاد نبرید که میگوید "همیشه کاری را انجام بده که از انجام دادنش میترسی".»
ولنسی پارسی
یکی از دوازده هلال ماه نوی نقرهای سال، بر فراز خلیج، معلق بود. من آنجا ایستادم و به چیزهای زیبای خیلیخیلی زیادی فکر کردم ـ به جویبارهای آزاد و وحشی که میان زمینهای روشن از ستارههای آپریل، پیچوتاب میخوردند ـ به دریاچههای خاکستری و براق ـ به شکوه نارونها در زمینهٔ مهتابی ـ به ریشههای لرزان زیر زمین ـ به جغدهای خندان در تاریکی ـ به کفهای روی ساحل شنی ـ به ماه نو بر فراز تپهٔ تیره ـ به رنگ خاکستری خلیج طوفانزده.
از مال دنیا فقط هفتاد و پنج سنت دارم، اما بهشت را که با پول نمیخرند.
آسا
عمو داتون هم غیرواقعی به نظر میآید، حتی عکسش روی سهپایهٔ نقاشی توی سالن هم کمکی به متقاعد کردن من نمیکند.
آسا
«آقای کارپنتر همیشه میگوید باید از تمام تجربههایمان درس بگیریم. میگوید همهٔ تجربهها، چه تلخ و چه شیرین میتوانند آموزنده باشند به شرطی که با آنها احساساتی برخورد نکنیم.
lady_lawyer
شاید تو با خانوادهات بجنگی، قبولشان نداشته باشی و حتی از آنها متنفر باشی، اما همیشه چیزی تو را به آنها وصل میکند. انگار رشتههای درونیتان به هم گره خورده، خون، همیشه غلیظتر از آب است.
Lost Star
گاهی اشتباههایم بیشتر از گناههایم میترساندم.
Lost Star
گاهی از تکرار این جمله که "صبور باش و مقاومت کن" خسته میشوم. خیلی سخت است که نتیجهٔ پرهیزکاریات را همانموقع نمیبینی.
Lost Star
من از بودن در کنار تکتک متعلقات کوچکم لذت میبرم. آنها برایم معنایی دارند که برای دیگران ندارند.
Lost Star
شب دستهایش را مادرانه دورمان حلقه کرده بود و ما را به هم نزدیک میکرد
Lost Star
حجم
۳۱۲٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۶۲۴ صفحه
حجم
۳۱۲٫۲ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۶۲۴ صفحه
قیمت:
۸۰,۰۰۰
۴۸,۰۰۰۴۰%
تومان