بریدههایی از کتاب امیلی در نیومون (کتاب اول)
۴٫۶
(۲۱۶)
از قرار معلوم خیلی از کارهای جالب خانمانه نیستند.
روح سرگردان
«چیزی پشتسرت نمیگویم. فقط پشتسرت به کارهایت "فکر" میکنم.»
miracle
آنچه امیلی به خاطر از دست دادنش غصه میخورد، رودا نبود، بلکه رابطهٔ دوستانهای بود که آنقدر برایش ارزش داشت.
miracle
نمیدانم بخشیدن مردم اصلاً فایدهای دارد یا نه. چرا، دارد. حداقل خیال خودت راحت میشود.
miracle
میترسم زیادی مغرور شوم به همین خاطر هر شب از خدا میخواهم بیشتر غرورم را از بین ببرد، ولی نه همهاش را.
miracle
بچهها اگر بخواهند میتوانند بیرحمترین موجودات روی زمین باشند.
روح سرگردان
آدمها بدون پول هم میتوانند ثروتمند باشند.
miracle
چیزی که در رگ و ریشهٔ آدم باشد هیچوقت درست نمیشود.
miracle
«ولی اگر همه صبر کنند تا یکی دیگر حرف را شروع کند، هیچوقت هیچ صحبتی پیش نمیآید.»
miracle
یادت نرود که برای کسی اهمیت زیادی نداری.
امیلی مغرورانه فریاد زد: «برای خودم که اهمیت دارم.»
miracle
«اگر روزی صاحب یک خوک شوم، اسم تو را رویش میگذارم.»
miracle
«ولی اگر همه صبر کنند تا یکی دیگر حرف را شروع کند، هیچوقت هیچ صحبتی پیش نمیآید.»
miracle
یادت نرود که برای کسی اهمیت زیادی نداری.
امیلی مغرورانه فریاد زد: «برای خودم که اهمیت دارم.»
miracle
اما امیلی چند ویژگی خاص را از اجدادش به ارث برده بود؛ قدرت فراوان برای مبارزهکردن، رنجکشیدن، دلسوزیکردن، عاشقشدن، تجدید قواکردن و تابآوردن.
miracle
اینهمه زیبایی تا زمانی که آنها را روی کاغذ پیاده نمیکرد، روی قلبش سنگینی میکردند.
miracle
داری کاری میکنی که افسانهها را باور کنم، چه قبولشان داشته باشم و چه نداشته باشم، و این یعنی شور جوانی.
تا زمانی که به افسانهها اعتقاد داشته باشی، نمیتوانی پیر شوی
zahra ak
مثل ستاره هستی ـ شخصیت درخشانی داری که در ظاهرت هم نمایان است. جای تو توی آسمان است، آسمان عصر، درست وقتی آفتاب تازه غروب کرده، یا آسمان صبح، درست وقتی آفتاب تازه طلوع کرده. دلم میخواهد استار صدایت کنم.
امیلی با صراحت پرسید: «منظورتان این است که من خوشگلم؟»
ـ این چه سؤالی است؟ من اصلاً به خوشگلبودن یا نبودنت فکر نکردم. به نظر تو یک ستاره حتماً باید خوشگل باشد؟
امیلی جا خورد. کمی فکر کرد و بعد گفت: «نه، دنیا اصلاً در حد و اندازهٔ یک ستاره نیست.»
ـ خوب، مثل اینکه هنر استفاده از کلمهها را هم داری. البته که نیست. ستارهها پرنور، خیرهکننده و جذابند. اینها چیزهایی نیست که در موجودات زمینی به راحتی پیدا شود. فکر کنم منتظرت بمانم.
zahra ak
مغزداشتن بهتر از زیباییداشتن است؛ مغز برای آدم میماند، ولی زیبایی نه
zahra ak
بهار به همهجا سرک میکشد و مرگ فقط بازکردن و بستن یک در است. آن طرف در هم چیزهای قشنگی هست.
book worm
وقتی سؤالپرسیدنهای آقای دیر از من تمام شد، فکر کردم حالا نوبت من است و میتوانم سؤالهایی را که سالهاست دلم میخواهد جوابشان را بدانم، بپرسم. پرسیدم آیا خدا واقعاً همهٔ کارهای مرا یادش میماند و آیا گربههایم به بهشت میروند. او گفت امیدوار است هیچوقت کار بدی نکرده باشم و حیوانها اصلاً روح ندارند. گفتم خیلی نگرانم چون میدانم که باید خدا را بیشتر از همهچیز دوست داشته باشم اما یک چیزهایی هستند که بیشتر از خدا دوستشان دارم. گفت: «چه چیزهایی؟» و من گفتم گلها و ستارهها و خانم باد و سه شاهزاده و از اینجور چیزها. او لبخند زد و گفت: «اما اینها خودشان بخشی از وجود خدا هستند، امیلی، همهچیزهای زیبا همینطورند.» یکهو خیلی از او خوشم آمد و دیگر از او خجالت نمیکشیدم.
Marziye Hamidi
حجم
۳۴۰٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۶۸۸ صفحه
حجم
۳۴۰٫۸ کیلوبایت
تعداد صفحهها
۶۸۸ صفحه
قیمت:
۸۴,۰۰۰
۵۰,۴۰۰۴۰%
تومان