بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خون‌مردگی | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب خون‌مردگی اثر الهام فلاح

بریده‌هایی از کتاب خون‌مردگی

نویسنده:الهام فلاح
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲۳ رأی
۳٫۰
(۲۳)
حال عجیبی بود که نمی‌شد اسمی رویش گذاشت. اما هر طور حساب می‌کردی غمش به هر چیز دیگری که بود می‌چربید. به ترس، به بهت، به کابوس‌زدگی
n re
بی‌اختیار زانو خماند و نشست، انگار دستی از غیب زانوهاش را شکسته باشد.
n re
«باورت می‌شه جنگ تموم شده دکتر کنانی؟ عین برفی که بند بیاد و گِل‌مالی بشه. بعدشم آب شه و بره.»
n re
دنیا دست ظالمه. سی همین هر چارگوشه‌ش جنگه.»
n re
ابتسام دست از کف‌مالی کردن سر بچه کشید و رفت توی فکر. بچه به نق‌نق افتاد. ابتسام پرسید «هان؟ کف رفته تو چِشِت؟ می‌سوزه، نه؟ جنگ هم همی‌جوره. اما جای چشم، خانمان آدمو می‌سوزونه. قلب آدم
n re
«می‌ترسُم برهان. عینهو سگ. از روزی که خودُمِ شناختُم ترسیدُم. از ای‌که عاموم بیاد و از یومّا بگیرتُم. از کاظم‌گاومیش که همه‌جا کمین می‌کرد تا بزنتُم. از ای‌که یومّا وقت شستن رخت‌ها، توی شط غرق بشه و برنگرده. از ای‌که بی‌پول بمانیم و نشه برُم مدرسه. از شیخ‌محمود که تا یه وعده نماز فراموشم می‌شد ترکه‌به‌دست می‌اومد پی‌اُم. از ای جنگ لعنتی می‌ترسُم برهان. می‌خوام برُم. می‌خوام ای‌همه ترسِ بذارُم و برُم. برُم یه جا که راسّی‌راسّی خدا باشه. خدای مو ای‌جا نیست. به جان یومّا نیست.»
n re
تو عمرم این‌قدر نترسیده بودم که امروز ترسیدم. نه از این‌که یکی برسه و مچ‌مان رو بگیره، سنگینی نگاه خدا رو پس سرم حس کردم.
n re
«چرا نمک به زخمش می‌زنی؟» نجلا گفت «پس تو هم فهمیدی که پسر نداشتن عینهو زخمه برای مرد عرب؟» هر دو ساکت شدند. انگار برای دو زن عرب هیچ حرفی برای گفتن نیست وقتی سایهٔ غم نداشتن پسر و برادر افتاده باشد به زندگی‌شان.
n re
که ببردت جایی که زمستونش برف بباره.
دردونه
«آخرش همهٔ زن‌های خوزستان می‌شن اُم‌ودود، اگه توی بمباران نمیرن.»
دردونه

حجم

۱۹۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

حجم

۱۹۵٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد