بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب روبان قرمز | طاقچه
کتاب روبان قرمز اثر احمدرضا احمدی

بریده‌هایی از کتاب روبان قرمز

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۱.۰از ۱ رأی
۱٫۰
(۱)
نمی‌دانست برای هر سوگ باید چه لباسی بپوشد همیشه با عجله برگ‌ها را جارو کرده بود حتا درخت را که کاشته بود و اکنون به میوه رسیده بود با غفلت همیشگی‌اش میوه‌ها بر درخت مانده بودند پوسیدند و درخت نابود شد.
matbuat
زنگ آپارتمان ما را زدند همسرم گفت: شاید می‌خواهند ما را به یک مهمانی مجلل دعوت کنند گفتم: شاید همسرم پردهٔ پنجره را کنار زد گفت: پشت پنجرهٔ ما یک اتومبیل سیاه قبرستان ایستاده است هر دو ساکت شدیم.
علی
هر چه پیر شدیم خوشبختی گران‌تر و نایاب‌تر شد
علی
جهان را ساده نمی‌دیدند آن‌قدر بر جهان صورتک‌های مقوایی پوشانده بودند که چهرهٔ حقیقی جهان گم شده بود دیگر نمی‌توانستند از چهرهٔ جهان صورتک‌های مقوایی را جدا کنند آن‌ها حریقی را به یاد آوردند که همهٔ خانه را آتش زد آنان در جست‌وجوی خانه‌ای بودند که از آشوب مردمان از زلزله در امان باشند هنوز دنبال خانه‌ای ناب بودند.
علی
پیش از مرگ من و شاید پس از مرگ من درخت و عشق دلپذیر باشد
علی
دست‌فروشان در باران از سرما دیگر چیزی را جست‌وجو نمی‌کنند نه آینده نه شام شب نه هراس مدام از انهدام ماهی‌ها در یخ
matbuat

حجم

۸۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۳۰ صفحه

حجم

۸۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۳۰ صفحه

قیمت:
۵۱,۰۰۰
۲۵,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
صفحه بعد