بریده‌هایی از کتاب بی‌شعورهای پوست‌کلفت را بشناس؛ راهکارهای عملی برای باوجدان‌ها در مقابله با بی‌شعورها

یک بی‌شعور موفق مدام سر و صدا راه می‌اندازد. او شر به پا می‌کند او مدام رجزخوانی می‌کندکه طرفدار صلح است و با این کار دمار از روزگار طرف مقابلش در می‌آورد.

" این امری طبیعی است. مطمئن باش بی‌شعوری حسابی به همه سرایت می‌کند. از صدقه سر یک بی‌شعور، خیلی از آدم‌ها بی‌شعور می‌شوند. بی‌شعوری به صورت هرمی بالا می‌رود."

"یکی از رازهای برملا شدهٔ بی‌شعور تمام‌عیار این است که او توانایی و مهارت خاصی دارد که خودش را ظاهراً بی‌غل‌وغش نشان دهد، در حالی که این آدم بویی از شرافت و انسانیت نبرده است. از چنین آدم‌هایی؛ پیامی به‌صورت تله‌پاتی تراوش می‌کند که به شعور و عقل سلیم طرف مقابلش حمله‌ور می‌شود و باعث می‌شود که آن‌ها خیال کنند با بهترین و مورد اعتمادترین آدم‌های روزگار طرف شده‌اند. در حالی‌که پنهانی توطئه می‌کنند تا هر جور شده دمار از روزگار آن بدبخت‌ها درآورد.

به او گفتم:"تو زن باهوشی هستی. خندیدن به آدم بی‌شعور؛ مطمئن‌ترین راه برای خلع سلاح کردن اوست."

او درمورد یک بی‌شعور معمولی حرف نمی‌زند، بلکه از آدمی بیش‌ازحد خطرناک و خائن می‌گوید. از قرار معلوم کسی حریف بیکرسون نبود. به‌عنوان نمایندهٔ مجلس؛ دست قانون هم به او نمی‌رسید. مخالفانش هم وقتی لب به انتقاد باز می‌کردند، همیشه از آن‌ها انتقام می‌گرفت و صدایشان را در نطفه خفه می‌کرد. من به این نتیجه رسیدم که او یک بی‌شعور عوضی بود.

آن زن به‌طور موقت نشست و سپس ادامه داد:"من سر در نیاوردم که او چطور می‌تواند هم آدم‌ها را مجذوب خودش کند و هم یک بی‌شعور تمام‌عیار شود." در جوابش گفتم:"مسئله مجذوب کردن نیست. بلکه همهٔ این موارد از صدقه‌سر بی‌شعوری تمام‌عیار است." "متوجه منظورت نشدم."

بی‌شعور زهرآگین که در محیط بدجنسی؛ حقه‌بازی و هرج‌ومرج شکوفا می‌شود. افراد آبرومند؛ جذب بی‌شعورهای زهرآگین می شوند. چون چنین افرادی از روی اشتباه؛ فکر می‌کنند که بی‌شعور کذایی مثل خودشان باوجدان است. ولی آن‌ها سخت در اشتباه‌اند. اگر کسی به بی‌شعور زهرآگین رو بدهد؛ حسابی سوارش می‌شود.

فصل ۱: سندرم ناشی از همنشینی با بی‌شعور اگر خودت نمی‌دانی نماد چه چیزی هستی و از چه حمایت می‌کنی با این حساب کس دیگری هم نمی‌داند. هرگز کار را برای دیگران آسان نکن تا تو را بپیچانند و با ایده‌های خودت تو را به چهار میخ بکشند. از کتاب قوانین برای بی‌شعورها نویسنده: رائول ملینسکی

بی‌شعور عوضی، بی‌شعور بسیار نادری است که ندای وجدان و شرافتش را خفه کرده است. او می‌تواند مثل آب خوردن دروغ بگوید. تمام حقایق را که با او در تضاد هستند نادیده بگیرد و آن‌ها را انکار کند و دربرابر هر وضع قابل‌توجیهی خودش را کنار بکشد. تازه با این تفاصیل، خودش را در قالب فردی با صداقت، دلسوز و بابصیرت جا می‌زند. وقتی هم خودش را در دام تناقضات اسیر می‌بیند، فوری تغییر موضع می‌دهد و دربرابر رسوایی‌های اخلاقی حصاری دور خود می‌کشد. او تمام اطرافیانش را مثل عروسک خیمه‌شب‌بازی کنترل می‌کند. او به جای این‌که خودش را مقصر بداند هرگز برای ملامت کردن دیگران درنگ نمی‌کند.

به او گفتم: "به تو کمک می‌کنم تا احترام به خودت را که به خاطر کار کردن برای این بی‌شعور، درب و داغان شده است، دوباره بازسازی کنی."

در"لیگ بی‌شعورهای اسم و رسم‌دار"که مخفف آن؛ انل ANAL" است

اما وقتی به حرف‌هایش گوش می‌دادم، متوجه بعد غیرعادی ارتباط او با رئیس بی‌شعورش شدم. به نوعی، بیکرسون فرصت فکر کردن و تعقل را از او گرفته بود. او به خاطر خدمت کردن به رئیس‌اش، شخصیت و هویتش را سرکوب کرده بود. دقیقاً در مجلس نمایندگان قانون ارباب و برده حاکم بود.

او بالاخره توضیح داد:"سیاستمداران مهارت خاصی در شنیدن هر آن‌چه دلشان می‌خواهد بشنوند، دارند. آن‌ها سالیان سال تمرین کرده‌اند تا دربرابر هر توصیه؛ شِکوه و شکایت و هر چکی که مبلغ آن کمتر از پنج رقم باشد خودشان را به کری بزنند."

بیشتر قربانیان افراد بی‌شعور، به اجحاف و تعدی عادت می‌کنند. این امر باعث بغرنج شدن کل مرحله بهبودی می‌گردد.

از این گذشته بیشتر نمایندگان مجلس، مشتی بی‌شعور هستند. به قول لرد اکتون، قدرت مطلق استبدادی، بی‌شعور تمام‌عیار می‌پروراند.

اکثر مواقع بی‌شعورها این توانایی را دارند قبل از این‌که لطمه و خسارت مشخص شود، به‌طور گسترده‌ای زیان و ضرر را به طرف مقابل بزنند.

- به‌عنوان یک اصل، یک بی‌شعور خیلی خوب می‌داند که چطور همکاران، رقبا، رفقایش را بازیچه دست خود قرار دهد تا آن‌ها همیشه بازنده و خودش همیشه برنده باشد. این پیامد همیشه قطعی است. زمانی طرف مقابل بی‌شعور هشیار می‌شود که کار از کار گذشته است.

بی‌شعور فاشیسم که در بین افراد و جمع، قدرت پیدا می‌کند. بنابراین او برای تضعیف جامعه و افراد باوجدان، با بقیه بی‌شعورها تبانی و توطئه می‌کند. از مدت‌ها قبل کارل مارکس را، بی‌شعوری تمام‌عیار فاشیسم به حساب می‌آوردم. ولی باید اقرار کنم که از این نوع بی‌شعورها هم در جامعه امریکا و در همه‌جا حضور دارند.

طبابتم فکر می‌کردم که تمام بی‌شعورها قابل درمان هستند و می‌توانند به افرادی بامعرفت تبدیل شوند. ولی اشتباه کردم. یک نوع خصومت در سرشت او نقش بسته است که همین امر موجب اختلال در زندگی دیگران می‌شود. بنابراین ما باید قبول کنیم که او تا ابد بی‌شعور باقی می‌ماند، بدجنسی جزو طینت او است. او از مختل شدن زندگی دیگران، موضع خودش را مستحکم می‌کند. تو باید بپذیری که این نوع بی‌شعور تا ابدالدهر بی‌شعور باقی می‌ماند.

بی‌شعوری از بین‌رفتنی نیست. اگر تمایل داشته باشی که متحولش کنی؛ فقط می‌توانی بر آن غلبه کنی. وقتی یک آدم بی‌شعور به تو می‌گوید خودش می‌فهمد که چه چیزی برایت بهترین است، باید سر او داد بزنی و بگویی: "برو کشک‌ات را بساب. تو فقط یک بی‌شعور عوضی هستی."