بریدههایی از کتاب جنایت و مکافات
۴٫۵
(۴۷۲)
«کسی که وجدان داشته باشد و به اشتباهِ خودش پی ببرد، به عذابِ وجدان دچار میشود. همین مکافات برای او کافی است ... اشدِّ همه محکومیتهای کیفری است.»
fateme
آنهایی که کمی از حد و حدودِ متعارف خارجاند، همه آنهایی که میتوانند حرفِ نسبتآ تازهای بزنند، فطرتآ باید مجرم و خلافکار باشند ــ کم و بیش، البته. وگرنه کاری از پیش نمیبرند و مجبور میشوند درجا بزنند. درجا زدن هم که با طبعِ آنها سازگار نیست
fateme
او در تمامِ این مدت به اصلِ قضیه اندیشیده و بررسی جزئیاتِ کار را به بعد موکول کرده بود، به روزی که از همه چیز مطمئن باشد. اما مطمئن شدن از همه چیز، غیرممکن بود. دستِ کم حالا او اینطور فکر میکرد.
کیارش
یک خصوصیتِ عجیب را هم باید در تمامِ تصمیمهایی که در این باره گرفته بود، در نظر داشت. همه آنها در یک ویژگی عجیب مثلِ هم بودند: هر چه قطعیتر میشدند، در دَم به نظرش بیمعنیتر و وحشتناکتر میشدند
کیارش
منتها با رازومیخین رابطهای جز رفاقت نمیشد داشت، بس که جوانِ خونگرم و خوشمشربی بود، و خوش قلب تا سرحدِّ سادگی. اما سادگیش سطحی نبود، عمق و متانتِ خاصی داشت. رفقای نزدیکش این را میدانستند و به همین جهت همه دوستش داشتند. هر چند که گاهی سادگی نشان میداد، اما به هیچ رو پخمه نبود
کیارش
میگویند درستش همین است. میگویند لازم است هر سال چند درصد.... به این راه بیفتند... به درک ... لابد برای این که اکثریت بتوانند راحت و سالم زندگی کنند و کسی مزاحمشان نشود. چند درصد! راستی که از چه واژههای بامزهای استفاده میکنند: آرامشبخش و علمی. کافی است بگویی «چند درصد» تا تمامِ نگرانیها برطرف بشود.
کیارش
وقتی کارش با دیگران تمام شد، رو به ما خواهد کرد و خواهد گفت: «شما نیز پیش آیید! پیش آیید، ای جماعتِ دائمالخمر! پیش آیید، ای گروهِ بیآزرم!» و ما همه، بدونِ این که احساسِ شرم کنیم، پیش خواهیم رفت، و در برابرش خواهیم ایستاد. و او خواهد گفت: «آه، ای ددصفتان! ای شمایی که به حیوان مانندهاید و نشانِ حیوانیت بر چهره دارید، شما نیز نزد من آیید!» و خردمندان خواهند گفت، و فرزانگان خواهند گفت: «خداوندا، چرا اینان را میپذیری؟» و او بدانها خواهد گفت: «من اینان را میپذیرم، ای خردمندان، من اینان را میپذیرم، ای فرزانگان، زیرا هیچیک از اینان خود را سزاوارش نمیدانند.»
کیارش
بالاخره با دلی گرفته، حکمِ خودش را صادر کرد: «اینها همهاش مالِ این است که ناخوشاَم. زیادی خودخوری کردهام، زیادی خودم را زجر دادهام، خودم هم نمیدانم چهکار باید بکنم. اصلا، بیخود خوداَم را زجر دادهاَم، چه دیروز، چه پریروز، چه روزهای قبلاَش. خوب که شدم، دیگر خودم را زجر نمیدهم. ولی ... اگر هیچ وقت خوب نشدم، چی؟ وای خدا، چه سیر شدهام از همه چیز!»
fateme
آدمهای ناخوشاحوال، خوابهایی میبینند که برجستگیشان، زنده بودنشان و شباهتشان به حقیقت، فوقالعاده است. در این خوابها گاه همه چیز ابعادِ غولآسا پیدا میکند، با وجودِ این همه چیزش، همه وقایعش، به طرزِ حیرتانگیزی قابلِ قبول به نظر میآید؛ جزئیاتش چنان دقیق و بیسابقه است و چنان هماهنگی هنرمندانهای با هم دارند که خواببیننده هرگز نمیتواند در بیداری آنها را مجسم کند، ولو این که هنرمندِ بزرگی چون پوشکین یا تورگنیف باشد. این قبیل رؤیاها، رؤیاهای ناشی از بیماری، همیشه تا مدتها بعد هم به یاد میمانند و تأثیرِ عمیقی در مزاجِ مختلشده و تحریکشده انسان بهجا میگذارند.
fateme
این جا روزها برایت کوتاه میشود؛ این جا آخرِ دنیاست، لنگرگاهِ آخر است، پناهگاهِ سعادت است، نافِ زمین است، تکیهگاهِ عالم است، معدنِ کلوچههای سرخ کرده، شیرینیهای خوشمزه، سماورِ جوشانِ دمِ غروب، آههای ملایم، نیمتنههای خزدارِ گرم و نرم، گرمخانههای گرم و نرم و کوتاه برای چرت زدن ... درست مثلِ این است که در آنِ واحد هم مرده باشی و هم زنده ... از مزایای دو عالم در آنِ واحد برخورداری!
کاربر ۱۳۵۴۲۳۵
حجم
۶۷۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۷۱۱ صفحه
حجم
۶۷۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۱
تعداد صفحهها
۷۱۱ صفحه
قیمت:
۲۲۵,۰۰۰
تومان