ای اهل كوفه و ای مكاران خدعهگرِ فریبكار، ما خانوادهای هستیم، كه خدا ما را به وسیله شما و شما را به واسطه ما آزمود.
میرزا ابراهیم
امام(ع)، حمله میكرد و رجز میخواند كه:
اَلْمَوْتُ خَیْرٌ مِنْ رُكُوبِ العارِ
وَالْعارُ اَوْلی مِنْ دُخُول النّارِ
مرگ بهتر از زیر بار ننگ رفتن است، و ننگ برتر از واردشدن در آتش جهنّم است.
کتابخون
«از بقراط حكیم پرسیدن در ذائقه انسان چه چیزی از مرگ تلختر است؟»
گفت: «تلختر از مرگ در ذائقه انسانِ كریم این است، كه از شخص لئیم حاجتی بخواهد.»
فَما حالُ الْحُسَیْنِ الكَریمِ بنِ الكَریم حینَ رَفَعَ رَضیعَهُ عَلی یَدَیْهِ وَ طَلَبَ لَهُ جُرعَهً مِنَ الماءِ مِنَ اللُّؤماءِ اللُّعَناء اَهْل الكُوفَهِ.
پس، چگونه بود حال حضرت حسین(ع)، این كریمِ فرزند كریم. آن زمانی كه كودك شیرخوار خود را روی دو دست بلند كرد و برایش جرعهای آب، از كوفیان پست و لعنتشده خواست.
کتابخون
«این آب فرات كه سگان و خوكان از آن مینوشند تو میان آن و حسین بن علی(ع) و برادران و زنان و خاندان حضرتش حایل شدی و نمیگذاری از آن بنوشند، در عین حال میپنداری كه خدا و رسول او را میشناسی؟»
عمر بن سعد سر به زیر انداخت. بعد از كمی تأمّل گفت: «به خدا سوگند، ای همدانی، من میدانم آزار او حرام است، اما چه كنم كه در خود نمیبینم مُلك ری را به دیگری واگذارم.»
کتابخون