بریدههایی از کتاب در خانه ما عشق کجا ضیافت داشت؟: مجموعه صد و سی و هفت نامه
۴٫۴
(۱۵)
من هنوز مومنانه پایبند به شریفترین قانونِ روی زمین هستم
حق هیچ انسانی
هیچ انسانی
تنهایی نیست
حق هیچ انسانی تنهایی نیست.
آزاده
واقعیّت این است که همهی ما در اشتباه هستیم. چه در رابطه با آن یک نفری که فکر میکنیم با همه فرق دارد و چه در رابطه با خودمان که فکر میکنیم با همه فرق داریم.
بلاتریکس لسترنج
تا تو در آغوش من گل نکنی
این بهار، بهار نمیشود.
بلاتریکس لسترنج
دفتر خاطراتت (خودم قایمش کرده بودم)
یک لنگ جورابِ سیاه (زیرِ تخت بود) ... ( لنگ دیگرش کجاست؟؟)
فروغ (حاشیهاش نوشتهای... و این منم، زنی تنها
در آستانهی فصلی سرد)
بازماندههای من بعد از رفتنت
سکوت
تنهایی
تاریکی
و یک دنیا سوالِ بی جواب
...
راستی تو کی سردت شد؟؟؟...
بلاتریکس لسترنج
اکثرِ ما، شیفتهی اولین روزهای آدمها میشویم. اگر شخصیتی که اطرافیان ما بعد از چند روز، چند هفته یا چند ماه نشان میدهند، همان روزهای اول بروز میدادند، چه بسا که تعداد زیادی از ما نه تنها دلبسته نمیشدیم، بلکه حتی طرف این آدمها هم نمیرفتیم.
به این ترتیب هزینههای روحی، روانی و جسمی که متحمل میشدیم هم کاهش پیدا میکرد. شادابتر بودیم. خوش اخلاقتر. کمتر قرص خواب استفاده میکردیم. کمتر سیگار میکشیدیم. کمتر فحش و ناسزا نثار در و دیوار و دنیا میکردیم...
بلاتریکس لسترنج
مثل مسافری که مسیرش جهنم است
دوست دارم تمام پلهای پشتِ سرم را خراب کنم
من برای آغوش تو
بی اندازه شاعرم.
بلاتریکس لسترنج
نوازشم میکند
و نمیداند
بانویِ شاعرش
از سرِ بی واژ گیست که میگرید.
بلاتریکس لسترنج
شک نکن
اعتماد داشته باش
رفیق... اگر رفیق باشد
تیرش... هرگز... به خطا... نمیرود.
بلاتریکس لسترنج
اگر میل وحشیانه به گریز، به پرواز، به همه جا بودن و هیچ جا نبودن، مرا رها میکرد
بلاتریکس لسترنج
در میهمانی امشب
باید در آغوشِ جهانی برقصم که بطور هولناکی غمانگیز است
بلاتریکس لسترنج
من هرگز به مرگهای بی دلیل اعتقاد نداشتهام
برای من هیچ چیز برای همیشه نابود نخواهد شد
اینجا که من ایستادهام، هیچ کس نمیمیرد
هیچ عشقی نمیمیرد
برای من راهی جز اعتقاد باقی نمانده است
بلاتریکس لسترنج
آدمها با دلایلِ خاصِ خودشان به زندگی ما وارد میشوند
و با دلایلِ خاصِ خودشان از زندگیِ ما میروند
نه از آمدنها زیاد خوشحال باش، نه از رفتنها زیاد غمگین
تا هستند دوستشان داشته باش
به هر دلیلی که آمدهاند
به هر دلیلی که هستند
بودنشان را دوست داشته باش، بی هیچ دلیلی
شادمانیهای بیسبب، همین دوست داشتنهایِ بی چون و چراست.
کاربر ۳۳۷۰۱۵۸
حتی اگر برای هزارمین بار به دستِ عزیزترین هامان شکسته شده باشیم، باز دوست داریم، کسی را دوست داشته باشیم که با همهی دنیا فرق میکند، کسی که ما برایش با همهی دنیا فرق داشته باشیم.
Fatima
آدم ها
ظاهر آسوده را بیشتر دوست دارند
تا آسودگیِ خاطر را
Fatima
نبودنهایی هست که هیچ بودنی جبرانشان نمیکند.
Fatima
آری خوشبختی همین قدر میتوانست باشد
اندازهی شانه کردنِ موهای سیاه تو.
Fatima
میخوابم
تو هم کنارِ من بخواب
بی هیچ حرفی
هیچ بوسهای
هیچ نوازشی
بیهیچ... حتی رویایی
مردن نیست
مکثی ست که هزار بار
هزاران بار
از بی تفاوتی بهترست.
Fatima
بیا در سوگ عمری که حتی آنقدر طولانی نخواهد بود که به هدرش بدهیم
مشکیترین لباسِ خودمان را بپوشیم
روی گرمترین تخت خانه دراز بکشیم
و در انتظار ترک خوردنِ سقف
و باران
و آوار
و پایان
در انتظار ترکِ با شکوه جمعههای غم آلود و دلگیر و پر از بوی خاکِ مرده
به ابدیترین خوابِ دنیا فرو برویم
Fatima
بیا
نگذاریم که ماندن... یک جا ماندن
بودنمان را به ابتذال بکشد.
Fatima
همیشه همینطور بود
ناگهان از آغوشِ پر نیازِ من دور میشدی. ناگهان برایِ دستهای من وقت نداشتی. ناگهان دیر بود.
... من به پهلوی راست، پشت به دنیا، میخوابیدم و خوابِ پروانه میدیدم. تو اما، دور میشدی.
آه!
شاپرکهای خوابِ من همیشه مستاند.
Fatima
حجم
۱۱۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۱۱۵٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
قیمت:
۵,۰۰۰
تومان