بریده‌هایی از کتاب مجموعه کامل ۷ اثر از جیم ران

کمی سخت است که بتوان با حقوق گرفتن ثروتمند شد، ولی همه می‌توانند با سودآوری به ثروت برسند. سودآوری نگرش‌تان را به‌کل تغییر می‌دهد، حتی اگر با کار پاره‌وقت شروع کنید. می‌توانید کار پاره‌وقتی برای خود دست و پا کنید یا در یکی از شرکت‌های بازایابی شبکه‌ای مشغول شوید. می‌توانید رشتۀ تخصصی خود را تدریس کنید و یا شاگرد خصوصی بگیرید. می‌توانید مشاوره بدهید. حتی می‌توانید سرگرمی‌های خود را به کار سودآور تبدیل کنید، مثل نقاشی، نویسندگی، کارهای دستی، چوب‌کاری، کارهای رایانه‌ای و حتی آشپزی. ولی از فردای روزی که کسب و کار خود را شروع کنید، حتی اگر پاره وقت هم باشد، با شور و شوق بیشتری از خواب بلند می‌شوید و با انگیزه به کسب و کار خود مشغول می‌شوید تا به ثروت برسید.

در بیست و پنج سالگی، مربی‌ام جمله‌ای به من گفت که زندگی‌ام را برای همیشه دگرگون کرد. او گفت، «تجارت و سودآوری بهتر از حقوق‌بگیری است. با حقوق‌بگیری یک زندگی بخور ونمیر داری، ولی با سودآوری می‌توانی به ثروت کلان برسی.»

سرمایه‌گذاری با ده درصد دیگر، باید سی درصد تولید ثروت کرد. از این ده درصد برای خرید، تعمیر، تولید یا فروش استفاده کنید. نکته در این است که درگیر تجارت شوید، حتی اگر نیمه‌وقت باشد. خُب، حالا با این ده درصدی که کنار گذاشته‌اید چطوری می‌خواهید تولید ثروت کنید؟ راه‌های خیلی زیادی هست. آن را بگذارید بر عهدۀ تخیل‌تان. ببینید چه مهارت‌هایی بلد هستید. شاید بتوانید با یکی از این مهارت‌ها کسب و کار سودآوری دست و پا کنید.

قانون ۳۰/۷۰ بعد از اینکه سهم مالیات خود را پرداختید، باید یاد بگیرید که مبلغ باقی‌مانده را طبق قانون هفتاد-سی خرج کنید. اهمیت آن در سی درصدی است که برای سه منظور در نظر گرفته می‌شود. هفتاد درصد را که خرج ضروریات و امکانات رفاهی خود می‌کنید، سی درصد بقیه را چی؟ به صورت زیر تقسیم‌بندی می‌کنیم:

در دست‌دادن جادویی نهفته است. در لبخند جادویی نهفته است. در ذوق و شوق و عزم و اراده جادویی نهفته است. جادوی واقعی در شریک‌شدن و همدلی با دیگران و توجه‌کردن به آنهاست. در احساسات شدید جادوی عجیبی نهفته است. می‌بینید، همۀ اینها از درون نشأت می‌گیرد، نه از بیرون. پس تفاوت در درون شماست. تفاوت واقعی خود شما هستید. کلید دروازۀ آیندۀ بهتر در دستان خود شماست.

تفاوت واقعی در درون شماست. در واقع، تفاوت خود شما هستید. یکی گفت، «جادو در محصول نیست. جادو در کاتالوگ نیست. جادو در فیلم آموزشی نیست. جلسۀ جادویی در کار نیست. آن جادویی که فروش را بشتر می‌کند و موفقیت می‌آورد، در درون توست. این جادو را رشد شخصی فعال می‌کند. جادو در باور داشتن است. جادو در جرأت داشتن است. جادو در تلاش کردن است. جادوی واقعی در دوام آوردن است. جادو در پذیرفتن است. جاو در کار کردن است. جادو در فکر کردن است.

«خیلی از مردم می‌خواهند موفق شوند، ولی حتی روی نحوۀ دست دادن خود هم کار نمی‌کنند. شروع کار به همین راحتی است. ولی آنها جدی نمی‌گیرند. متوجه نیستند.» دوستم می‌گوید، «بهتر از دیگران بخند. بیشتر از دیگران ذوق و شوق نشان بده. بیشتر از دیگران خود را وقف کار کن. بیشتر از دیگران به مردم علاقه نشان بده.» او می‌گوید، «رشد من یعنی رشد درآمد من.» یادتان باشد، به جای اینکه بیشتر روی شغل‌تان کار کنید، روی خودتان کار کنید. خیلی طول کشید تا به این اصل پی بردم.

هر وقت از یکی از دوستانم می‌پرسیدند که، «چه کار می‌کنی که درآمدت از دیگران بالاتر است؟» این طوری جواب می‌داد، «ساده است. بهتر از دیگران باش. روی خودت کار کن.»

به اعتقاد من از میان تمام چیزهایی که می‌توانند تأثیرگذار باشند، رشد شخصی تأثیرگذارترین است. می‌توانیم دربارۀ رشد میزان فروش، رشد میزان سود یا رشد میزان دارایی صحبت کنیم، ولی هیچ کدام در غیاب رشد شخصی عملی نخواهد شد. این دری است که اگر گشوده شود، درهای دیگر باز خواهد شد. در واقع، از شما می‌خواهم مهم‌ترین اصل را به خاطر بسپارید: کلید دروازۀ آیندۀ بهتر در دستان خود شماست.

به اعتقاد من از میان تمام چیزهایی که می‌توانند تأثیرگذار باشند، رشد شخصی تأثیرگذارترین است. می‌توانیم دربارۀ رشد میزان فروش، رشد میزان سود یا رشد میزان دارایی صحبت کنیم، ولی هیچ کدام در غیاب رشد شخصی عملی نخواهد شد. این دری است که اگر گشوده شود، درهای دیگر باز خواهد شد. در واقع، از شما می‌خواهم مهم‌ترین اصل را به خاطر بسپارید: کلید دروازۀ آیندۀ بهتر در دستان خود شماست.

رؤیا می‌تواند شما را به حرکت وا دارد. رؤیا کاری می‌کند که از روی موانع بپرید. رؤیاها زمانی که اجازه یابند در زندگی به پرواز درآیند، نیروی خلاقی به شما می‌هند که می‌توانید با آن بر هر مانعی و هر قدرتی فائق بیایید. برا اینکه این نیرو را آزاد کنید باید رؤیاهاتان را به خوبی تعریف کنید. آیندۀ مبهم، نیروی کشش کمی دارد. رؤیاهایی که خوب تعریف شوند دیگر مبهم نیستند. آرزوها مبهم هستند. برای اینکه واقعاً به رؤیاهاتان برسید، برای اینکه واقعاً طرح‌هایی که برای آینده دارید شما را به سمت خود بکشند، باید رؤیاهاتان مشخص باشند.

با دشمن بجنگید. با ترس‌های خود بجنگید. شهامت خود را بالا ببرید و با هر چه که باعث عقب افتادن‌تان می‌شود و شما را از رسیدن به اهداف‌تان باز می‌دارد، به مبارزه برخیزید. در زندگی و در مسیر تعقیب خواسته‌های خود و در روند تبدیل شدن به شخصیت دلخواه خود، باشهامت باشید.

پنجمین دشمن، احتیاط بیش از حد است. احتیاط افراطی بیانگر بینش بزدلانه به زندگی است. بزدلی صفت خوبی نیست؛ نوعی بیماری است. اگر آن را به حال خود بگذارید، وجودتان را تسخیر خواهد کرد. افراد بزدل هیچ وقت ترفیع نمی‌گیرند، هیچ پیشرفتی ندارند و رشد نمی‌کنند. در بازار هم هیچ قدرت نفوذی نخواهند داشت. باید احتیاط بیش از حد را کنار بگذارید.

چهارمین دشمن نگرانی است. کمی باید نگرانی داشت، ولی دیگر نباید گذاشت بر ما غلبه کند. در عوض، بگذارید زنگ خطری برای شما باشد. نگرانی مفید است. اگر در نیویورک باشید و همین که پای‌تان را این طرف جدول گذاشتید و ببینید یک تاکسی به سرعت به سمت شما می‌آید، باید نگران شوید. ولی دیگر نباید دست و پای خود را گم کنید و دیوانه‌وار بروید یک گوشه‌ای قایم شوید. باید با نگرانی این کار را کرد: آن را به یک گوشه برده و همانجا زندانی‌اش کنید. هر چیزی که بخواهد سوار شما شود، باید سوارش شوید. هر چیزی که بخواهد شما را زیر فشار بگذارد، باید زیر فشارش بگذارید.

سومین دشمن، شک و تردید است. بله، تردید در جای خود خوب است. نمی‌شود که هر چیزی را باور کرد، از طرفی نباید هم بگذارید که شک وجودتان را فرا گیرد. خیلی‌ها به گذشته شک می‌کنند، به آینده به دیدۀ تردید می‌نگرند، به یک‌دیگر، به دولت، به اتفاق‌ها و به فرصت‌ها شک دارند. بدتر از همه، به خودشان هم شک دارند. به شما هشدار می‌دهم؛ شک، زندگی و بخت‌تان برای موفقیت را نابود می‌کند. هم حساب بانکی‌تان را خالی می‌کند و هم دل‌تان را. شک، دشمن است. دنبالش کنید و از شرّش خلاص شوید.

دومین دشمن بی‌تصمیمی است. ‌تصمیم نگرفتن به‌موقع، فرصت‌ها را از چنگ‌تان در می‌آورد و روحیۀ خطرجویی‌تان را نابود می‌کند و موقعیت‌هاتان را برای ساختن آینده‌ای بهتر به یغما می‌برد. بر روی این دشمن بی‌رحم شمشیر بکشید.

نخستین دشمن ـ که قبل از اینکه نابودتان کند باید نابودش کنید ـ بی‌توجهی است. عجب بیماری مهلکی است! «ای بابا، ولش کن. یه کاریش می‌کنم دیگه.» یک مشکلی در این یه کاریش کردن است؛ شما نمی‌توانید با یه کاریش کردن به قلۀ کوه برسید.

ترس، حتی ابتدایی‌ترین ترس‌ها، قادر است اهداف ما را به کل نابود کند. ترس می‌تواند ثروتی را نابود کند. ترس می‌تواند روابط را به نابودی بکشاند. ترس، اگر مهار نشود، می‌تواند زندگی‌مان را نابود کند. ترس، یکی از دشمنانی است که در درون ما نهفته است.

چیزهای باارزش. چیزی که باارزش باشد بدست آوردنش سخت است. برای همین است که افراد کمی به دنبال آن می‌روند

تنها زمانی اوضاع تغییر می‌کند که خودت تغییر کنی. چه چیزی را می‌خواهی تغییر دهی که زندگی‌ات تغییر کند؟ اگر به زندگی کردن به همین روش ادامه بدهی، همان وضعیت زندگی‌ای را خواهی داشت که الان داری. قانونش همین است.»