بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دعا برای ربوده‌شدگان | صفحه ۱۴ | طاقچه
کتاب دعا برای ربوده‌شدگان اثر میچکا سرمدی

بریده‌هایی از کتاب دعا برای ربوده‌شدگان

نویسنده:جنیفر کلمنت
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۲از ۱۵۵ رأی
۴٫۲
(۱۵۵)
لونا درآمدی نداشت اما یک خانوادهٔ گواتمالاییِ عضو کلیسای بشارت که سعی داشتند زندانی‌ها را به راه راست هدایت کنند به او کمک مالی می‌کردند. «همه می‌خوان ما رو عوض کنن. مورمون‌ها، بشارتی‌ها، باپتیست‌ها، متدیست‌ها و کاتولیک‌ها. همه.» «یکشنبه‌ها مبشران به زندان می‌آن، گاهی روزهای دیگه هم می‌آن، خودت می‌بینی. همه‌جور خدایی تو این زندان پیدا می‌شه.»
کاربر ۱۳۱۷۶۶۷
همان وقتی که با تب بالا توی ننوی پارچه‌ای خوابیده بودم و مادرم آن‌قدر ننو را تکان می‌داد و پشه‌ها را با دست از من دور می‌کرد که بالاخره دستش درد می‌گرفت. در کوهستانِ من دور کردن پشه‌ها از روی کسی عاشقانه‌ترین کاری است که یک نفر می‌تواند برای دیگری بکند. توی فیلم‌های مستند نشنال‌جئوگرافی که می‌دیدم در افریقا پشه‌ها توی چشم بچه‌ها می‌روند تا اشک آن‌ها را بمکند واقعاً چندشم می‌شد. یعنی کسی نبود آن‌ها را بتاراند؟ حتا خودِ فیلم‌بردار؟
کاربر ۱۳۱۷۶۶۷
نفهمیدم مادرم که سال‌ها پیش قسم خورد دیگر مسابقهٔ گاوبازی نبیند چه‌طور تلویزیون را روی آن کانال گذاشته بود. در یک فیلم مستند دیده بود که تارهای صوتی اسب‌ها را می‌بُرند و به همین دلیل آن‌ها در طول مسابقات نه شیهه می‌کشند و نه فریاد می‌زنند. توی تلویزیون بزرگ صفحه‌تخت‌مان می‌شد اشک‌های گاو را دید که از چشم‌هایش می‌چکیدند و روی زمین شنی مسابقه که از خون و کاغذرنگی‌های براق پوشیده بود می‌افتادند.
کاربر ۱۳۱۷۶۶۷
کلمنت می‌گوید «همیشه باور داشته‌ام ادبیات می‌تواند دنیا را تغییر دهد.»
کاربر ۱۳۱۷۶۶۷
«باید خدا رو برای گره‌گشایی از سرنوشتت شکر کنی و از او برای اخطاری که بهِت داده ممنون باشی. خیلی وقت پیش به خدا قول دادم به تمام پیغام‌هاش توجه کنم.»
z.gh
وقتی در سلولم که هنوز بوی حشره‌کش می‌داد نشستم فقط به مادرم نبود که تلفن کردم. به همهٔ برگ‌ها، درختان نخل، مورچه‌های قرمز، مارمولک‌های سبز، آناناس‌های زرد و سیاه، آزالیاهای صورتی و درختان لیمو تلفن کردم. چشم‌ها را بستم و برای یک لیوان آب دعا کردم.
z.gh
«یه خبرِ بد دیگه هم دارم.» «اُه، ماما توروخدا بهِم نگو.» «درونم خرابه.» یعنی دلش برای من تنگ شده بود، اما هرگز به زبان نمی‌آورد.
z.gh
«باورت می‌شه فقط بیست و شیش حرف برای بیان همه‌چیز وجود داره؟ فقط بیست و شیش حرف برای گفتن دربارهٔ عشق، حسادت و خدا.»
saaadi_h
مادر می‌گفت «هیچ‌وقت برای عشق و سلامتی یا پول دعا نکن، اگه خدا بفهمه تو چه چیزی رو می‌خوای، اون رو بهِت نمی‌ده. تضمین می‌کنم.» پدرم که رفت مادرم گفت «زانو بزن و برای قاشق‌ها دعا کن.»
saaadi_h
اگر ساکت باشی هیچ اتفاقی نمی‌افتد، مطمئناً یک روز یک نفر شعری در آن مورد خواهد سرود. هر چیزی که نباید بدانی یا در موردش حرف بزنی بالاخره به یک ترانه تبدیل می‌شد.
saaadi_h

حجم

۱۷۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۹ صفحه

حجم

۱۷۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۹ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان