![کتاب دعا برای ربودهشدگان اثر میچکا سرمدی کتاب دعا برای ربودهشدگان اثر میچکا سرمدی](https://img.taaghche.com/frontCover/47574.jpg?w=200)
بریدههایی از کتاب دعا برای ربودهشدگان
۴٫۲
(۱۵۵)
روزی در کانال بیوگرافی از زبان پرنس چارلز شنید که هیچوقت دایانا را دوست نداشته.
مادرم گفت «لااقل حالا که داشت دروغ میگفت، چرا بهدروغ نگفت دوستش داشته؟»
faezehaa
«همه میخوان ما رو عوض کنن. مورمونها، بشارتیها، باپتیستها، متدیستها و کاتولیکها. همه.»
«یکشنبهها مبشران به زندان میآن، گاهی روزهای دیگه هم میآن، خودت میبینی. همهجور خدایی تو این زندان پیدا میشه.»
کاربر ۱۵۲۲۰۲۰
هر چه بیشتر وارد میشوم بیشتر میفهمم و هر چه بیشتر مییابم بیشتر میخواهم. آمین.
shima
«مطمئنم دلشون برات تنگ شده.»
«نه، ممکنه از خودت بپرسی چهطور میشه دنیا یه آدم رو فراموش کنه، ولی این اتفاقیه که همیشه میافته.»
epihod
از وقتی بچه بودم مادرم گفته بود برای چیزی دعا کنم. ما همیشه دعا میکردیم. من برای ابرها و پیژامهها، لامپها و زنبورها دعا کرده بودم.
مادر میگفت «هیچوقت برای عشق و سلامتی یا پول دعا نکن، اگه خدا بفهمه تو چه چیزی رو میخوای، اون رو بهِت نمیده. تضمین میکنم.»
پدرم که رفت مادرم گفت «زانو بزن و برای قاشقها دعا کن.»
یلدا
، همیشه بین یه زن و یه مرد حرف زن رو باور میکنم.»
mahboubeh khazayi
مادر میگفت «هیچوقت برای عشق و سلامتی یا پول دعا نکن، اگه خدا بفهمه تو چه چیزی رو میخوای، اون رو بهِت نمیده. تضمین میکنم.»
Mary gholami
عشق یه احساس نیست، یه فداکاریه.»
کاربر ۱۳۱۷۶۶۷
ممکنه از خودت بپرسی چهطور میشه دنیا یه آدم رو فراموش کنه، ولی این اتفاقیه که همیشه میافته.»
کاربر ۱۳۱۷۶۶۷
استاد با لونا خداحافظی کرد و گونهٔ مرا بوسید و گفت «به کارگاه ما خوش اومدی، امیدوارم جلسهٔ بعد هم بیای.»
بوی آبجو میداد. جای بوسهاش را با آستین لباسم پاک نکردم.
با لونا که بهآهستگی به طرف سلولمان میرفتیم رطوبت آب دهان مرد هنوز روی صورتم بود. حتا تا ساعتها بعد آن قسمت از گونهام را احساس میکردم، انگار علامتی روی من گذاشته بود. بوسهٔ یک مرد در زندان زنان بهترین هدیهای بود که میشد بگیری، حتا بهتر از هدیهٔ تولد یا کریسمس، بهتر از یک دسته گلِ سرخ یا یک دوش آب داغ. میتوانستم سالها ماندن در این زندان را به خاطر رفتن به کارگاه کُلاژ و آن بوسهٔ مردانه روی گونهام تصور کنم. آن بوسه باران بود، آفتاب بود و هوای مطبوع بیرون از زندان. بله، میدانستم حتا حاضرم در آن کلاس بنشینم و چیزهای احمقانه روی مقوا بچسبانم تا آن بوسه دوباره نصیبم شود.
کاربر ۱۳۱۷۶۶۷
حجم
۱۷۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۹ صفحه
حجم
۱۷۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۹ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان