بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اعترافات هولناک لاک پشت مرده٫٫٫ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اعترافات هولناک لاک پشت مرده...

بریده‌هایی از کتاب اعترافات هولناک لاک پشت مرده...

نویسنده:مرتضی برزگر
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۲از ۱۳۰ رأی
۳٫۲
(۱۳۰)
می‌گفت توی هر شوخی هزارتا حرف جدی قایم است. می‌گفت «شوخی واسه اینه که آدما اون چیزایی رو که نمی‌خوان مستقیم بگن یه‌جوری به طرف فروکنن که دردش نیاد.»
نیتا
مامان‌بزرگ می‌گفت «آدم همیشه باید یه سیم بین خودش و خدا نگه داره که اگه یه وقت گیر افتاد، روش بشه به‌ش بگه سلام، من فلانی‌ام.»
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
بابا می‌گفت «ضیاجان، تو واسه زن گرفتن فقط دوتا چیز داری: یکی شناسنامه‌ت که دست منه، اون یکیو سمورِ آبی هم داره. کار و پول چی؟»
علیرضا
بابا می‌گفت «شِکر خوردن همون گُه خوردنه ضیا. فقط می‌خوان بگن ما مؤدبیم و حرف بد نمی‌زنیم. آره، شماها مسترابم می‌رین نمی‌رینین، مدفوع می‌کنید. یا یک دارید یا دو. فقط ماییم که اَن داریم. ماییم که اسهال می‌شیم. شماها سه دارین. پشت‌تونم با دستمال پاک می‌کنین. ما قین‌مون مو داره، باید آب بگیریم به‌ش.»
حسین احمدی
مامان‌بزرگ می‌گفت «خداوند در قرآن فرموده حتی اخم هم نکن به پدر و مادرت.»
Aysan
نمی‌دانم چرا، اما بی‌هوا بغض می‌کنم. چرا بغض می‌کنم؟ یاد حرف‌های استاد بازیگری‌ام می‌افتم که می‌گفت هر کسی توی خودش، هم زنانگی دارد هم مردانگی: آنیما و آنیموس. می‌گفت موقع بازی کردنِ لحظه‌های گریه‌دار، باید زنانگی‌تان را بیاورید بیرون. آن وقت اشکِ آدم همین‌طوری می‌ریزد.
mahdiye Msybi
همیشه می‌گفت توی هر شوخی هزارتا حرف جدی قایم است. می‌گفت «شوخی واسه اینه که آدما اون چیزایی رو که نمی‌خوان مستقیم بگن یه‌جوری به طرف فروکنن که دردش نیاد.»
نیتا
مامان‌بزرگ می‌گفت «ازدواجم یه‌جور معامله‌ست. دروغ و کلکی تو کار باشه، حکمش می‌شه غش در معامله. باطل اندر باطل. حرام اندر حرام. توله‌ها هم حرام‌زادهٔ از سگ نجس‌تر.»
نیتا
خودش همیشه می‌گفت توی هر شوخی هزارتا حرف جدی قایم است. می‌گفت «شوخی واسه اینه که آدما اون چیزایی رو که نمی‌خوان مستقیم بگن یه‌جوری به طرف فروکنن که دردش نیاد.» می‌گفت «آقای ضیا، اینا تجربهٔ یک عمر زندگی منه ها! آویزهٔ گوشِت کن.»
mt
بابا می‌گفت «پسته اگه درش وا شه، همه می‌خوان بخورن. کاغذ شکلاتو وا کنی، مگس می‌شینه. پرتقالو پوست کُنی بذاری بیرون، خشک می‌شه. کانّهو سیمان...» مثال‌های بابا همیشه پیچیده‌تر از حرف‌هاش بود. هر کسی نمی‌فهمید. باید می‌گفتیم «خب؟» تا خودش معنی کند که زنِ خوب یعنی همین. هیچیش پیدا نیست، نه برجستگیِ بالا، نه پایین. دریغ از یک تار مو. دست‌وروشسته. ماشاءالله. ماشاءالله
Mary
یادم رفت که کانی مُرده و تازه گذاشته‌ایمش توی خاک و آمده‌ایم این‌جا تا مهمان‌ها ناهارِ خاک‌سپاری را کوفت کنند و روی آروغ‌شان یک فاتحه هم بفرستند.
markar89
بابا می‌گفت «ضیاجان، تو واسه زن گرفتن فقط دوتا چیز داری: یکی شناسنامه‌ت که دست منه، اون یکیو سمورِ آبی هم داره. کار و پول چی؟»
حسین احمدی
سارا زنگ می‌زند. اسمش را فریبرزِ مرادی ذخیره کرده‌ام، مثل بقیهٔ زن‌ها، هر کدام با یک اسم و با فامیلِ مرادی. کانی می‌گفت «چه‌قدر تو مرادی می‌شناسی ضیا.» گفتم «مرادیا زیادن دیگه. نمی‌دونی مگه؟» «نه. اصلاً تا حالا اسم یکیشونم نشنیده‌م.» «واقعاً؟ پس ابن‌ملجم چی بوده؟ اونم مرادی بوده دیگه. از قبل هم بودن. زیادن اینا.»
Atefe Bardal
کمی خیره می‌شوم به‌اش. یکهو می‌خندد. می‌گوید «آقاممدجونم. چرا منو این‌طوری نگاه می‌کنی؟ نکنه قصدومصدی داری؟» قصدومصد را با بشکن می‌گوید و عشوه می‌آید. می‌گویم «خط رو خط شده، نه؟ می‌فهمم حالتو.»
علیرضا
باید رید وسط این شانس. نمی‌گذارد دو دقیقه بگذرد. کمی خیره می‌شوم به‌اش. یکهو می‌خندد. می‌گوید «آقاممدجونم. چرا منو این‌طوری نگاه می‌کنی؟ نکنه قصدومصدی داری؟» قصدومصد را با بشکن می‌گوید و عشوه می‌آید. می‌گویم «خط رو خط شده، نه؟ می‌فهمم حالتو.»
علیرضا
می‌گویم «خط رو خط شده، نه؟ می‌فهمم حالتو.»
علیرضا
بابا می‌گفت «چه تنفری؟ من فقط به‌ش گفتم موش بخورتت!» گفتم «نگفتی موش بخورتت. گفتی موش کور بخورتت.» گفت «با کورا مشکل دارین شماها؟» موش کور بخورتت یعنی این‌که نفهمد دارد چه گُهی را می‌خورد.
محسن سفیدگر
مامان‌بزرگ می‌گفت «همهٔ مردا همینن.» بعد یک جای کبودی بزرگ را نشان داد و گفت سی سال است موقعی که شوهرش می‌آید خانه، خودش همان جا را لخت می‌کند و می‌گوید «بزن تا آروم شی.» آقاجون هم می‌زند و سیاه و کبود می‌کند. مامان‌بزرگ می‌گفت «خوبه بره یه زن تو خیابون پیدا کنه، معلوم نباشه باباش کیه ننه‌ش کی، اونو بزنه، زنه هم کیف کنه؟»
markar89
یادم رفت که کانی مُرده و تازه گذاشته‌ایمش توی خاک و آمده‌ایم این‌جا تا مهمان‌ها ناهارِ خاک‌سپاری را کوفت کنند و روی آروغ‌شان یک فاتحه هم بفرستند.
markar89
«تِ» ی سینا از بچگی گیر دارد؛ وقتی دقت می‌کند بیش‌تر. یک توت می‌خواست بگوید، پدرمان را درمی‌آورد. چهار پنج‌بار چشم‌هایش را به هم فشار می‌داد و دست‌هایش را توی هوا می‌چرخاند. بابا می‌گفت «نرینی حالا.» نرینی حالا یعنی قربونت برم که این‌طوری حرف می‌زنی.
Maryam Shahriari

حجم

۲۸۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۲۸۴٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۶۱,۰۰۰
۳۰,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد