بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هر روز | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب هر روز

بریده‌هایی از کتاب هر روز

۴٫۱
(۱۸۶)
خیلی چیزها هست که می‌تونه آدم‌ها رو توی رابطه نگه داره. ترس از تنهاموندن. ترس از به‌هم‌زدن وضعیت زندگی. تصمیم می‌گیری با چیزی که خیلی بد نیست کنار بیای؛ چون نمی‌دونی که بهتر از این هم ممکنه یا نه. شاید هم این باور غلط که بالاخره بهتر می‌شه؛ درحالی‌که می‌دونی پسره تغییر کردنی نیست.
mahsa
نمی‌تونستم با موج‌ها بجنگم و تصمیم گرفتم رو آب شناور بمونم.
fateme
فکر می‌کنم چقدر نزدیکی. چقدر نزدیکی و چقدر دستم به تو نمی‌رسد.
n re
متوجه شدم که زندگی من این‌جوریه و کاری‌ش نمی‌تونم بکنم. نمی‌تونستم با موج‌ها بجنگم و تصمیم گرفتم رو آب شناور بمونم
n re
حافظه گاهی فریب‌تان می‌دهد. گاهی زیبایی فقط دورادور خوب است.
n re
چطور است که لحظهٔ عاشق‌شدن به این شکل است؟ چطور ممکن است زمانِ به این کوتاهی، چنین عظمتی در درون خود داشته باشد؟
n re
گاهی وقتی دکمهٔ ارسال ایمیل را می‌زنی، می‌توانی حس کنی که چطور پیامت مستقیم به قلب دیگری می‌رسد. ولی گاهی اوقات، مثل این‌بار، احساس می‌کنی تمام کلماتت مستقیم درون چاه می‌افتد.
نــے‌آیش🐋
«ولی بعضی‌وقت‌ها هم خیلی به دل می‌شینه. و می‌دونم که ته ته دلش یه دنیا براش ارزش دارم.» «ته دلش؟ به‌نظرم این توجیه‌کردنه. آدم که نباید بره ته دل مردم دنبال عشق بگرده.»
نــے‌آیش🐋
قبلاً هم بارها این‌را دیده‌ام، سرسپردگیِ توجیه‌ناپذیر. با ترس ناشی از بودن در کنار شخص نامناسب کنار می‌آیید؛ چون نمی‌توانید با ترس از تنهایی کنار بیایید، امید آلوده به تردید و تردید آغشته به امید.
afsan
مردم قدر پیوستگی عشق را نمی‌دانند؛ همان‌طور که قدر پیوستگی زندگی خودشان را نمی‌دانند. نمی‌فهمند که بهترین قسمت عشق همین است که مدام هست. وقتی این‌را بفهمید، خودش تبدیل به یک زیربنای مضاعف برای زندگی‌تان می‌شود؛ درحالی‌که اگر این حضور همیشگی نصیب‌تان نشود، فقط یک زیربنا برای نگه‌داشتن زندگی‌تان دارید، که همیشه هست.
samarium
با یاد دیروز از خواب بیدار می‌شوم. در به‌یادآوردن دیروز شوقی هست، و در دانستن این‌که دیروز تمام شده است، دردی.
Fatemeh Ka
در لحظهٔ عاشق‌شدن حسی هست که انگار پیشینهٔ صدهاساله دارد و چند نسل از همین حس، پشت هم قرار گرفته تا این لحظهٔ خاص و این تقاطع فوق‌العاده شکل بگیرد. شاید احمقانه به‌نظر برسد؛ اما در قلب‌تان و در مغز استخوان‌های‌تان حس می‌کنید که از همان اول قرار بوده است همه‌چیز به همین نقطه از زمان ختم شود و همهٔ پیکان‌های نامرئی به آن اشاره می‌کرده‌اند و حتی خود جهان و عالم هم همین لحظه را از مدت‌ها پیش تدارک دیده است و شما تازه دارید متوجه آن می‌شوید و حالا دارید به نقطه‌ای می‌رسید که همیشه قرار بوده است برسید.
inside._.my._.busy._.mind
تنها چیزی که قسمت من می‌شود، یک فرداست. همین‌طور که خوابم می‌برد، برق یک ایده برای یک لحظه در ذهنم روشن می‌شود؛ ولی وقتی بیدار می‌شوم، متوجه می‌شوم که خبری از برق و نور نیست.
ghazl
اگر بخواهید با تعریف خودتان از حقیقت زندگی کنید، باید بپذیرید راهی را طی کنید که در ابتدا دردناک و در نهایت موجب پیداکردن مقصود و آرامش است.
hedgehog
مردمی که می‌دانند چیزی درست نیست و مصرانه آن‌را نادیده می‌گیرند که خودش حل شود، باعث حیرت من می‌شوند. خودشان را از شر دردسر رویارویی با یک مسئله خلاص می‌کنند؛ ولی چیزی که نصیب‌شان می‌شود، غوطه‌ورشدن در رنجش و عصبانیت است.
hedgehog
این‌که در رابطه‌ات با دوست‌پسرت دوست‌داشتنی باشی یک چیز است و این‌که در برخورد با یک دختر کاملاً غریبه هم همان‌طور باشی، یک چیز کاملاً متفاوت. حالا دیگر فکر نمی‌کنم که تلاش می‌کند صرفاً با یک دختر ناشناس مهربان باشد. دارد مهربانی می‌کند. این خودش بیش‌تر نشانهٔ باشخصیت‌بودن است تا صرفاً مهربان‌بودن. مهربانی‌کردن دقیقاً به بطن شخصیت تو وصل است؛ درحالی‌که مهربان‌بودن فقط به این مربوط است که می‌خواهی چطور دیده شوی.
hedgehog
من مسافری بین‌راهی‌ام، و بااین‌که زندگی به این شیوه به‌معنی تنهاماندن است، آزادی‌بخش هم هست. هرگز خودم را با قوانین زندگی دیگری تعریف نمی‌کنم. هرگز با فشار هم‌سن‌وسال‌ها و اعتراض والدین کوتاه نمی‌آیم. وجود افراد را مثل قطعاتی می‌بینم که یک تصویر بزرگ را شکل می‌دهند و روی تصویر کلی تمرکز می‌کنم، نه جزئیات زندگی‌شان. یاد گرفته‌ام چطور مشاهده و بررسی کنم و این کار را از اغلب مردم بهتر انجام می‌دهم. گذشته چشمم را کور نمی‌کند و آینده نظرم را تغییر نمی‌دهد. بر حال تمرکز می‌کنم؛ چون سرنوشت من زندگی‌کردن در آن است.
hedgehog
ترجیح می‌دهم تک‌فرزند باشم. متوجهم که خواهر و برادر ممکن است در درازمدت به‌دردبخور باشند، چون بالاخره کسانی هستند که در رازهای خانوادگی با آن‌ها شریک هستید، هم‌نسلان خودتان هستند، می‌دانند خاطراتی که از کودکی به‌یاد دارید، درست هستند یا نه و کسانی هستند که می‌توانند هر لحظه به شما نگاه کنند و شما را هم‌زمان در سنین هشت، هجده و چهل‌وهشت‌سالگی ببینند و برای‌شان مهم نباشد چه کسی هستید. این را درک می‌کنم. ولی در کوتاه‌مدت خواهر یا برادر در بهترین حالت مزاحم‌اند و در بدترین حالت عامل وحشت. بیش‌ترِ آزارهایی که در زندگی‌ام دیده‌ام، که اعتراف می‌کنم زندگی عادی‌ای نیست، اغلب ازجانب خواهر و برادرانم بوده و در بین آن‌ها هم خواهر و برادران بزرگ‌تر، از همه بدتر بوده‌اند.
fahime
معمولاً وقتی عشق اول تمام می‌شود، آدم‌ها می‌دانند که عشق‌های دیگری هم خواهد بود. کارشان با عشق تمام نشده است. کار عشق با آن‌ها تمام نشده است. هرگز مثل بار اول نخواهد بود؛ ولی از بعضی جهات بهتر می‌شود.
آنا جمشیدی
دلش را ندارم به او بگویم که کار دنیا ابداً این‌گونه نیست. همیشه سؤالات بیش‌تری خواهد داشت. هر جوابی، سؤال دیگری به‌همراه خودش دارد. تنها راه نجات این است که پی بعضی از آن‌ها را نگیری.
mahsa

حجم

۲۵۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۷۳ صفحه

حجم

۲۵۲٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۷۳ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰
۷۰%
تومان