بریدههایی از کتاب هر روز
۴٫۱
(۱۸۶)
کار عشق همین است: کاری میکند که میخواهی دنیا را از سر بنویسی. کاری میکند بخواهی شخصیتها را انتخاب کنی، صحنه را بسازی و داستان را پیش ببری. کسی که دوستش داری، مقابلت مینشیند و میخواهی هر کاری از دستت برمیآید، برای ابدیکردن این لحظه انجام دهی، و وقتی فقط خودتان دو نفر در اتاق هستید، میتوانی تظاهر کنی که همین است و همیشه همین خواهد بود.
mahsa
تلاش برای نجاتدادنِ خود، ارزشش را نخواهد داشت، اگر آن خودِ نجاتیافته را را لایق نجات ندانی.
𔘓
وقتی چیزی نمیخواستم، همهچیز راحتتر بود.
نرسیدن به خواستهها باعث میشود بیرحم شوی.
n re
اینکه عاشق کسی شده باشید، به این معنی نیست که بهتر میفهمید او چه حسی دارد؛ فقط به این معنی است که میدانید خودتان چه حسی دارید.
n re
اشتباه است که به بدن به چشم وسیله نگاه کنید؛ بههرحال بدن هم بهاندازهٔ هر ذهنی و هر روحی فعال است. ضمناً هرچه بیشتر کنترلتان را به دستش بدهید، زندگیتان سختتر میشود.
n re
بهندرت پیش میآید که مردم واقعاً همانقدر جذاب باشند که برای کسی که دوستشان دارد، جذاب بهنظر میرسند.
NeginJr
بذار همهٔ اونهایی که رؤیا دارن، یه ملت رو بیدار کنن.
Aa
«ولی چرا بهم نگفتی؟»
چرا خودت ندیدی؟
hedgehog
اگر به مرکز دنیا خیره شوید، شاهد سرما خواهید بود، جایی خالی. در نهایت، دنیا هیچ اهمیتی به ما نمیدهد. زمان هم به ما اهمیت نمیدهد.
برای همین باید به هم اهمیت بدهیم.
umiumi
دلبستگیهایت میتوانند بهاندازهٔ هر عامل دیگری روی دیدگاهت اثر بگذارند.
نیتا
مهربانیکردن دقیقاً به بطن شخصیت تو وصل است؛ درحالیکه مهربانبودن فقط به این مربوط است که میخواهی چطور دیده شوی.
mahsa
هیچ انسان معمولیای نمیتواند معمای علت وجودداشتن خودش را حل کند. بعد از مدتی باید این مسئله را بپذیرید که شما وجود دارید. همین و بس. راهی برای فهمیدن علت آن نیست. میتوانید در مورد علت آن تئوریپردازی کنید؛ ولی هرگز نمیتوانید آنرا اثبات کنید.
NeginJr
چطور است که لحظهٔ عاشقشدن به این شکل است؟ چطور ممکن است زمانِ به این کوتاهی، چنین عظمتی در درون خود داشته باشد؟ ناگهان متوجه شدم که چرا مردم به دژاوو عقیده دارند و چرا فکر میکنند که پیشازاین هم در این دنیا بودهاند و زندگی کردهاند، چون امکان ندارد سالهایی که من در این دنیا زندگی کردهام، بتواند حسی را که در درونم غلیان میکند، در خودش جا بدهد. در لحظهٔ عاشقشدن حسی هست که انگار پیشینهٔ صدهاساله دارد و چند نسل از همین حس، پشت هم قرار گرفته تا این لحظهٔ خاص و این تقاطع فوقالعاده شکل بگیرد. شاید احمقانه بهنظر برسد؛ اما در قلبتان و در مغز استخوانهایتان حس میکنید که از همان اول قرار بوده است همهچیز به همین نقطه از زمان ختم شود و همهٔ پیکانهای نامرئی به آن اشاره میکردهاند و حتی خود جهان و عالم هم همین لحظه را از مدتها پیش تدارک دیده است و شما تازه دارید متوجه آن میشوید و حالا دارید به نقطهای میرسید که همیشه قرار بوده است برسید.
fr
ما حتی آرزوی اوضاع فوقالعاده و حیرتانگیز و چشمگیر را هم نداریم. همه صرفاً با «خوب» راضی میشویم؛
♡sana.m♡
رقص، بیان عمودیِ تمایلی افقی است.
inside._.my._.busy._.mind
جملهای از برنارد شاو هست: رقص، بیان عمودیِ تمایلی افقی است.
Aa
معمولاً وقتی عشق اول تمام میشود، آدمها میدانند که عشقهای دیگری هم خواهد بود. کارشان با عشق تمام نشده است. کار عشق با آنها تمام نشده است. هرگز مثل بار اول نخواهد بود؛ ولی از بعضی جهات بهتر میشود.
آنا جمشیدی
مسخره است که دل آدم برای یک حساب ایمیل تنگ شود؛ اما پازل زندگی من قطعات زیادی ندارد و در نتیجه وقتی یکی از آنها از بین میرود باید حداقل مدتی غصهاش را بخورم.
آنا جمشیدی
شیطان کسی را وادار به کاری نمیکند. مردم کارهایشان را میکنند و آنرا گردن شیطان میاندازند.
mahsa
وقتی چیزی دارید که برایش زنده باشید، مشکلی هم دارید: هرچیز دیگری بهنظرتان خالی از زندگی است.
mahsa
حجم
۲۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۷۳ صفحه
حجم
۲۵۲٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۷۳ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان