بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب روش نقد؛ جلد اول | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب روش نقد؛ جلد اول

بریده‌هایی از کتاب روش نقد؛ جلد اول

امتیاز:
۳.۹از ۹ رأی
۳٫۹
(۹)
مادام که سؤال‌هایی در تو طرح نشده باشند، نه از مطالعات خودت بهره می‌گیری و نه از تفکرات دیگران؛
Fs
با توجه به ارزش‌های بزرگ‌تر است که حتی به دست آوردن ارزش‌های کوچک، تو را ارضا نمی‌کند. بِلال‌های سیاه و گرسنهٔ تاریخ با توجه به همین ارزش‌های بزرگ‌تر، حتی فتوحات و غنائم و آب و آش دورهٔ عمر را به چشم نمی‌گرفتند. تشیع همیشه خونین تاریخ هم، با توجه به وسعت نیاز انسان و وسعت ظلم به انسان بود که حتی عدالت عمر را خیانت حساب می‌کرد و او را به لعن، می‌گرفت. راستی بینش‌ها تا کجا می‌رسد که تمام فتوحات و غنائم و آب و آش و تمام عدالت، ملعون می‌شود و به چشم نمی‌آید... چرا؟ چون اینها به نیازهای بزرگ‌تری رسیده‌اند...
Fs
منی که درِ خانه‌ام را، به این زودی باز نمی‌کنم؛ چون می‌دانم که خِرت و پِرتی دارم و دزدی هست، همین من، درِ خانهٔ دلم را باز کرده‌ام و از آن همه نیرو و احساسی که زندگی را روشن کرده به یک شمع گچی دل خوش کرده‌ام... و از آن همه عشق و غضب و غرور و قدرتی که تاریخ را می‌سازد، فقط یک توالت و آشپزخانه ساخته‌ام... یک پالایشگاه کثافت بر پا کرده‌ام.
Fs
من حساب می‌کنم که در این راه چقدر لذت برده‌ام، چقدر عزت گرفته‌ام، چقدر خوش بوده‌ام، اما لذّتم و عزّتم و عیشم، همه به خاطر بی‌خبری و کوری و نادانی من بوده. من اینها را برده‌ام، اما چه باخته‌ام؟ چه چیزهایی از دست داده‌ام. عمرم را، دلم را، وجودم را. من ارزش اینها را نمی‌دانم، من اینها را خوب نشناخته‌ام؛ چون برای اینها پول نداده‌ام. برای اینها زحمت نکشیده‌ام. اینها را به خیال خودم مفت بدست آورده‌ام.
Fs
فاجعه این است که انسان همراه این تجربه‌ها و رنگ باختن تنوع‌ها، خودش هم نیست می‌شود و رنگ می‌بازد. و در این آزمایش‌ها که تمام عمر او را می‌گیرند، قربانی می‌گردد. درست در لحظه‌ای می‌یابد که دیگر، زمانی در دست ندارد و فرصتی برایش نیست. این است که باید از عمر دیگران و از تجربه‌های دیگران عبرت گرفت و این همه غرامت نداد.
Fs
یک مکتب، یک فکر، ممکن است در یک میدان محدود از زمان و در یک مقطع از تاریخ، شکوفه بدهد ولی اگر با واقعیت هستی هماهنگ نباشد ضربه می‌خورد و می‌میرد...
Fs
معاویه خود را به سلطنت داد و خود را فدا کرد و علی خود را از حق گرفت، که خود را به ثبات، به حق داد. معاویه خود را فدای دنیا کرد و علی دنیا را فدای خود. معاویه بقاء را، نامحدود را، با محدود سودا کرد و علی از محدود، از فنا، بقاء را بیرون کشید.
Fs
میزان‌ها و مترهایی که در سرما و گرما، در عشق و نفرت، بلند و کوتاه نمی‌شوند و همچون نور، در دنیای نسبیت‌ها، سرعت ثابتی دارند.
Fs
وقتی هنگام بهار، به باغ می‌رفتم و شاخه‌ها را غرق در شکوفه می‌دیدم، راستی شرمم می‌آمد که چندین بهار بر ما گذشته و هنوز چوبیم... ولی چوب‌های مرده شکفته‌اند و در گُل، غرقند...
ریحانه شاکر
در حرکت انسان، هر تنوّعی رنگ می‌بازد.
ریحانه شاکر
۱ ـ مفهوم نقد نقد: ارزیابی، بررسی، شناسایی نمودن، زیر و رو کردن، عیب‌ها را نمایاندن، و پنهان‌ها را رو آوردن است.
عبدالکریم 76
آنچه در این نوشته‌ها مطلوب است، نزدیک کردن راه‌های دوری است که عمرها را می‌بلعند و جدا شدن از گذشت‌ها و نرمش‌ها و از سخت گیری‌ها و خشکی‌هایی است که در حق خویشتن و دیگران داریم؛ سخت‌گیری‌ها و نرمش‌هایی که باروری و شکوفایی ما را تهدید کرده‌اند و باعث شکست‌های بی‌حساب و یا رویش‌های بی‌تناسب گردیده‌اند.
سعیده زنگنه
برای نقد و ارزیابی دیگران؛ چه دوست و چه دشمن، چه همراه و چه سنگ راه، آنها را و کردارهایشان را، با هدفشان می‌سنجیدم و هدف‌ها را با روشی که در این نوشته آمده می‌توانستم نقد بزنم و ارزیابی کنم.
سعیده زنگنه
من برای نقد خودم و جلوگیری از غرورها و خود رضایی‌ها، راه‌های زیادی داشتم؛ چون بازدهی را با دارایی‌ها مقایسه می‌کردم؛ چون خودم را با نامردهایی مقایسه می‌کردم که برای هیچ از خود می‌گذرند؛ چون خودم را با خودم مقایسه می‌کردم که در راه گنگ گرفتهٔ خانه‌ام و بیماری فرزندم، از هیچ مایه می‌گرفتم و... در کنار این همه راه برای شناسایی و ارزیابی و نقد خودم، یک راه ساده داشتم. هر چه مرا خوشحال می‌کرد و یا رنج می‌داد، من همان بودم، همانقدر بودم. به خودم می‌گفتم، تو فریب کارهای بزرگ و کوچک و حرف‌های ریز و درشت را نخور. تو درست همانی هستی که تو را خوشحال و یا رنجیده می‌سازد.
سعیده زنگنه
می‌توانم با محاسبهٔ فشار مصالح و یا محاسبهٔ قدرت زمین و استحکام آن، اجازه ساختمان را بدهم و یا آن را غیر مجاز اعلام کنم. می‌توانم از ساختمان‌های بلندی که در این زمین فرو ریخته عبرت بگیرم و از تجربهٔ دیگران بهره ببرم.
ali sabbaghi
یکی مرا به استدلال می‌خواند، یکی به اشراق، یکی به بی‌خیالی و یکی به علم و تجربه. من کدام را بپذیرم؟ بی‌خیالی را که نمی‌توانم تحمل کنم. بر فرض من فکر را رها کنم، فکر مرا رها نمی‌کند. علم و تجربه هم، که دید کلی به من نمی‌دهند. من پیش از هر اقدام، به این دید کلّی نیاز دارم.
bahar
با توجه به همین ترکیب خلاق و این چشمهٔ جوشان است، که انسان را آرام نمی‌گذارد و جز تحرّک، جز حرکت، او را تأمین نمی‌کند. آنها که تحرکی ندارند تنوع‌ها، مشکلشان را حل نخواهد کرد. آن تنوع‌های لذت بخش، برای کسانی که بزرگ‌تر شده‌اند، جز تکرار و خستگی، چیزی ندارند.
bahar
این است که باید از عمر دیگران و از تجربه‌های دیگران عبرت گرفت و این همه غرامت نداد. آنجا که سعدی می‌گوید: باید دو عمر داشت... تا در یکی تجربه آری بدست، در دگری تجربه آری بکار... علی می‌گوید:... فرزندم تو در تاریخ نگاه کن... تا به اندازهٔ تمام عمر آنها تجربه بدست بیاوری...
bahar
آنگاه هدف‌ها و سپس مکتب‌ها و سپس آدم‌ها و عمل‌ها، از راه‌های گوناگونی، انتقاد شده‌اند.
پیمان مهرابی

حجم

۵۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۵۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۱۷,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد