بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب مگس ها | صفحه ۲ | طاقچه
کتاب مگس ها اثر ژان پل سارتر

بریده‌هایی از کتاب مگس ها

نویسنده:ژان پل سارتر
امتیاز:
۳.۹از ۱۶ رأی
۳٫۹
(۱۶)
زندگی انسانی از آن سوی ناامیدی آغاز می‌شود.
pejman
رنج‌های او از جانب خودش می‌رسند. فقط خودش است که می‌تواند خودش را از آن رنج‌ها برهاند: او آزاد است
pejman
چه عشقی به‌اندازهٔ کینه ما را به اوج می‌رساند؟
pejman
خاطره‌هایی‌هستند که انسان با دیگری تقسیم نمی‌کند.
pejman
اژیست افسوس! ولی چه کسی ما را محکوم کرده است؟ ژوپیتر: هیچ‌کس مگر خودمان
pejman
اژیست: من رازی ندارم. ژوپیتر: چرا. همان رازی که من دارم. راز دردناک خدایان و شاهان: آن‌هم این‌که انسان‌ها آزادند. اژیست، آن‌ها آزادند. تو این را می‌دانی، و آن‌ها نمی‌دانند. اژیست: بسیار خب، اگر این را می‌دانستند آتش به چهار گوشهٔ کاخ من می‌زدند. پانزده سال است که من نقش بازی می‌کنم تا قدرت‌شان را از آن‌ها پنهان نگه دارم.
pejman
برای دوست داشتن، برای کینه ورزیدن، باید خود را وقف کرد.
pejman
اعتماد به زندگی داشتی، زیرا ثروتمند بودی
pejman
آمده‌ای و سبب شده‌ای که کینه‌ام را از یاد ببرم؛ دست‌هایم را باز کرده‌ام و گذاشته‌ام که یگانه گنجینه‌ام بلغزد و به زمین بیفتد.
pejman
که مردم این‌جا را با حرف می‌توان درمان کرد. دیدی که چه پیش آمد: آن‌ها رنج‌شان را دوست دارند، به زخمی آشنا که با ناخن‌های کثیف خود آن را میخراشند و به‌دقت حفظش می‌کنند نیاز دارند. آن‌ها را با اعمال خشونت باید درمان کرد، زیرا رنج را جز با رنجی دیگر نمی‌توان مغلوب کرد.
pejman
روزی جنایتی جبران‌ناپذیر را به‌دنبال خود می‌کشی. با هر قدم خیال می‌کنی که از آن دور می‌شوی، ولی به دنبال کشیدن آن همیشه همان‌قدر سنگینی دارد.
pejman
مردم به تو التماس می‌کنند که محکوم‌شان کنی. ولی مراقب باش که فقط بر پایهٔ خطاهایی که برایت اعتراف می‌کنند درباره‌شان داوری کنی: بقیه خطاها به تو مربوط نیستند، و اگر کشف‌شان کنی این آدم‌ها از تو ناراضی می‌شوند.
pejman
هیچ‌کس حق ندارد دربارهٔ ندامت‌هایم داوری کند.
pejman
اگر چیزی به دست آورده‌ام که نابودم کند، یعنی این‌که اکنون دیگر نمی‌توانم از چیزی بترسم.
pejman
ناسپاس، هیچ خاطره‌ای ندارید، حال آن‌که من ده سال از زندگی‌ام را صرفِ خاطره‌دادن به شما کرده‌ام؟
pejman
ترس و وجدان ناراحت، بویی دارند که برای مشام خدایان لذت‌بخش است.
pejman
دیانت خوب، به شیوهٔ دیرین، به‌شدت بر اساس وحشت استوار است.
pejman
درک‌کن چه می‌گویم: من می‌خواهم فردی متعلق به جایی باشم، آدمی در میان آدم‌های دیگر. ببین، برده، وقتی که خسته و ترشرو، زیر باری سنگین، پاها را روی زمین می‌کشد و به پاهایش، دقیقاً به پاهایش نگاه می‌کند تا مانع افتادنش بشود، در شهر خودش است، درست مثل برگی در میان شاخ‌وبرگ، مثل درخت در جنگل، آرگوس در اطرافش کاملاً سنگین و کاملاً گرم و کاملاً سرشار از خود شهر است. الکتر، من می‌خواهم این برده باشم، می‌خواهم شهر را دور خودم بکشم و گویی که در میان رواندازی هستم، خودم را در آن بپیچانم. از این‌جا نمی‌روم.
javadazadi

حجم

۱۲۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۱۲۹٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۰

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۷۹,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد