بریدههایی از کتاب بشنو از نی
۴٫۸
(۱۷)
أَینَ فَرَجُک الْقَریبُ أَینَ غِیاثُک السَّریعُ؛ آن گشایش نزدیک تو و آن دستگیری سریع تو کجاست؟ تا آنها را که یک عمر باختهاند بدست بیاورد و آنها را که یک عمر در بنبست بودهاند، راه بدهد.
m_rezaei1
أَینَ سِتْرُک الجَمیل أَینَ عَفْوُک الجَلیلُ؛ خدا! پوشش خوب تو کجاست؟ پوششی که بدیها را میپوشاند و خوبی را نشان میدهد.
m_rezaei1
این است که در دعای ابوحمزه میخوانیم: خدایا من در لحظهای به تو رو آوردهام که سزاوار حتی شنیدن تو نیستم؛ مِنْ غَیرِ اِسْتِحْقاقٍ لاستِماعِک مِنِّی وَ لا استیجابٍ لِعَفْوِّک عَنِّی. من سزاوار این که از من بشنوی و یا از من بگذری نیستم.
m_rezaei1
اگر نیاز چیزی را درک نمیکنی، به تقلید نخواه، که این جز بازیگری نیست. و این بازیگری جز سیاهی قلب و خستگی و دلزدگی چیزی نمیآورد.
آنها که با دل بازیگر و تنها با زبان خویش، دعا میکنند محروم میشوند و رانده و دور.
m_rezaei1
و این است که میدانم آنها که دلشان سرشار از هزار کینه و بغض و هزار ترس و ضعف و هزار حسد و حرص و هزار غفلت و ظلم است، با تمام حرکتها به جایی نمیرسند؛ آخر وجود آلوده و کثافتزده بر فرض بهترین عطرها را بر خود بپاشد چه بهرهای خواهد برد؟
m_rezaei1
کسانی که تمام قرآن را در خود جاری ساختهاند، در لحظههای مناسب، آیههای لازم، در آنها جان میگیرد و آنها را جان میدهد و زنده میکند و گویا دوباره بر آنها نازل
m_rezaei1
پس از این دیدارها و وحشتها و تنهاییها، گویا این آیه دوباره و تازه نازل شده باشد، در من بزرگ میشد. گویا از تمام هستی میشنیدی که اگر ضعیفی و تکیه گاه میخواهی توکل... تَوَکل عَلَی الْحَی الَّذی لایمُوت. بر زندهٔ که نمیمیرد، بر شنوایی که نزدیک است و جواب میدهد تکیه کن. بر او که هر تکیه گاهی بر او تکیه دارد، تکیه کن.
m_rezaei1
تو که بار خدا را به دوش گرفتهای، جز با پای او و عبودیت او نمیتوانی حرکت کنی، که این عبودیت، حقیقتی است که ربوبیت را در خود دارد؛ العُبُودیةُ جُوهَرَةٌ کنْهُهَا الرُّبُوبِیة.
m_rezaei1
آنها که از تمام وسیلهها و امکاناتشان استفاده کردهاند و در راه ماندهاند، اینها که به وسیله سازی معتقد شدهاند و به نظام آفرینی پیوند خوردهاند، اینها در یأسشان امید هست همان طور که در امیدشان یأس. چون دیدهاند که چگونه امیدها و بتها را میشکنند و دیدهاند که چگونه در یأسها و تنهاییها یار میسازند و امیدها میآفرینند.
و اینها بر همین اساس، به آنچه امید ندارند امیدوارترند. چون امیدها و بتها قطعا شکسته میشوند، اما آنچه بدان امیدی نیست، شاید باری بیاورد. و این است که میگویند:
کنْ لِما لاتَرْجُوا أَرْجی، به آنچه امید نداری امیدوارتر باش، فَانَّ موسی جاء مُقْتَبِساً وَ رَجَعَ نَبیاً؛ چون موسی به امید آتش آمد و به آتش نرسید، اما پیامبر بازگشت
Narjesbn
آخر کسی که تمام بار روحی و تمام فشارش سه کیلو بیشتر نیست و آن هم فشار نان و آب و مسکن و پوشاک، چنین باری و چنین فشاری که دیگر به جرثقیلها نیاز ندارد و چنین خراشی که این همه جراحی نمیخواهد.
سینههایی که تمام رنج هستی را، تمام دردهای انسان و تمام ظلمهای جامعه را شاهد بودهاند و همراه هر قطره خون که از رگهای آسیایی و آفریقایی ووو بر زمین ریخته و همراه هر تازیانه که بر مجاهدی فرود آمده حضور داشتهاند، آنها که شاهد جامعه و شهید تاریخ و حاضر در حادثهها هستند و با آن همه درگیر و در برابر آن همه، مسؤول آنها که بارشان تا این حد است و زخمشان تا این عمق، اینها، چارهای جز چنین پیوندها و رابطهها ندارند.
و این است که قرآن به تدریج نازل میشد تا ثبات رسول را تأمین نماید. قالُوا لَوْلا نُزِّلَ القُرآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کذالِک لِنُثَبِّتَ بِه فُؤادَک وَ رَتَّلْناهُ تَرْتیلاً. و این است که رسول باید از شبها، خلوتی و پیوندی و ربطی برای خودش بسازد؛
العبد
تو ذنب مرا از تمام هستی و تمام خلق بپوشان و بالاتر، وَاعْفُ عَنُ تَوْبیخی بِکرَمِ وَجْهِک، حتی مرا سرزنش مکن که سرمایههایت را چه کردی؟ و دل به که دادی؟ و عمرت را کجا ریختی؟ و چه کسانی را در چراگاه وجودت پروراندی؟ و چه گرگهایی را شیر دادی؟
yousefik
روحهایی که با تربیت من باید به رفعتهایی میرسیدند، امروز اسیر رذالتها هستند و همراه رنجهای بچگانه و دردهای پوچ.
زمینههایی که با احسان و انفاق و اطعام من باید ساخته میشد، با همینها خراب شد و از دست رفت.
با اطعام و احسانم درس تجمل و نمایش داشتم و خلق را به این طرف کشاندم. با سخنم و با زیباییم و با علم و با ثروتم آنها را در خویش نگه داشتم و از حق جدا کردم.
این ذنوب من محدود نیست؛ چون همراه بینهایت رابطه است و در کنار هزار پیوند.
yousefik
عظمت این دعاها در همین است که انسان را به شهود و دیدار و به نظارت بر خویش وادار میکند و آنچه که باید باشد به او نشان میدهد و با درک تفاوت فاحش، در او همتی را مایه میریزد و با درک خسارتها، برای او ندامت و حسرتی را زنده میکند و سپس با امیدهایی که به او میدهد، آن نیروی عظیم و متراکم حسرت و ندامت را، تبدیل به تحرک بیشتر و رفتن سریعتر میسازد و انسان را از دو دره به راه میآورد، از غرور و جهل و از ضعف و یأس.
yousefik
با نظارت خودم میبینم، منی که عظمت هستی را در خود داشتهام به چه حقارتهایی تن دادهام و با چه پشیزهایی قانع شدهام. منی که بال پرواز آسمانها را داشتهام همچون کرم خاکی لولیدهام و حتی زیر پاها، دم و کمرم را از دست دادهام و نصف کاره و زخم خورده و بیحال از سوراخهای فاضلابها سرک کشیدهام.
ما تا به این نظارت از خود نرسیم و محرکهای خود را کنترل نکنیم و حالتهای خود را بررسی نکنیم، نمیفهمیم چقدر هستیم و چقدر میتوانستیم باشیم.
با شناخت استعدادها و ترکیب عظیم خود و به شهادت درونمایههای سرشار خویش به جایگاهها و پایگاه خویش میرسیم.
yousefik
با نظارت خودم میبینم، منی که عظمت هستی را در خود داشتهام به چه حقارتهایی تن دادهام و با چه پشیزهایی قانع شدهام. منی که بال پرواز آسمانها را داشتهام همچون کرم خاکی لولیدهام و حتی زیر پاها، دم و کمرم را از دست دادهام و نصف کاره و زخم خورده و بیحال از سوراخهای فاضلابها سرک کشیدهام.
ما تا به این نظارت از خود نرسیم و محرکهای خود را کنترل نکنیم و حالتهای خود را بررسی نکنیم، نمیفهمیم چقدر هستیم و چقدر میتوانستیم باشیم.
با شناخت استعدادها و ترکیب عظیم خود و به شهادت درونمایههای سرشار خویش به جایگاهها و پایگاه خویش میرسیم.
yousefik
وقتی درها بسته میشود و امیدها میشکند، خانهٔ تو باز است و کمک تو آزاد. و نه تنها آزاد که تو در انتظار خواستنشان هستی.
میدانم که تو منتظر امیدوارها هستی و در جایگاه اجابت نشستهای که به آنها کمک کنی و تو در کمین گرفتارها هستی که از آنها دستگیری کنی.
yousefik
درد ما از این مسأله برخاسته که داریم با عادتها زندگی میکنیم و کلمهها را، احساسها را، حقیقتها را با تیغ عادتمان سر میبریم و داریم با دروغهایمان زندگی میکنیم؛ که رزق ما همین دروغهای ما هستند و ما این رزق را برای خود قرار دادهایم
yousefik
عَظُمَ یا سَیدی أَمَلی وَ ساءَ عَمَلی؛ ای بزرگ من، آرزوی من بزرگ شده و کار من خراب. تو به اندازهٔ آرزوهایم بر من گذشت کن و با کارهای خرابم مؤاخذهام نکن؛ چون کرامت تو بزرگتر از این است که مجرمها را مجازات کند و حلم و وسعت تو بزرگتر از این است که کوتاه کارها را همان گونه پاداش دهد.
کرامت تو مجرم را مداوا میکند، نه مجازات و وسعت تو مقصر را تربیت میکند، نه مکافات. تو میخواهی با سوختنها ما را بسازی، پس آن جا که ما طالب ساختن هستیم و خواستار خوبی و بازگشت و پناهندهٔ تو، تو ما را رها مکن.
حج کیان
حتی دست و پا و مغز و شعور و استعدادهای خودم فکر میکردم و میدیدم که اینها چقدر فاصله دارند و چقدر هنگام احتیاج از من دور میشوند.
MSadra
آخر کسی که تمام بار روحی و تمام فشارش سه کیلو بیشتر نیست و آن هم فشار نان و آب و مسکن و پوشاک، چنین باری و چنین فشاری که دیگر به جرثقیلها نیاز ندارد و چنین خراشی که این همه جراحی نمیخواهد.
سینههایی که تمام رنج هستی را، تمام دردهای انسان و تمام ظلمهای جامعه را شاهد بودهاند و همراه هر قطره خون که از رگهای آسیایی و آفریقایی ووو بر زمین ریخته و همراه هر تازیانه که بر مجاهدی فرود آمده حضور داشتهاند، آنها که شاهد جامعه و شهید تاریخ و حاضر در حادثهها هستند و با آن همه درگیر و در برابر آن همه، مسؤول آنها که بارشان تا این حد است و زخمشان تا این عمق، اینها، چارهای جز چنین پیوندها و رابطهها ندارند.
و این است که قرآن به تدریج نازل میشد تا ثبات رسول را تأمین نماید. قالُوا لَوْلا نُزِّلَ القُرآنُ جُمْلَةً واحِدَةً کذالِک لِنُثَبِّتَ بِه فُؤادَک وَ رَتَّلْناهُ تَرْتیلاً.
محمدرضا حسینی
حجم
۱۰۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۱۴۷ صفحه
حجم
۱۰۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۱۴۷ صفحه
قیمت:
۱۸,۰۰۰
تومان