این یک داستان پر از شادی، عاطفه و خرد است، و تذکری برای گرامی داشتن کسانی است که ما را دوست دارند.
کاوه
-«اسرار. فکر میکنیم با نگه داشتن اونها، میتونیم همه چیز رو کنترل کنیم، اما تمام مدت اونها هستند که ما رو کنترل میکنند.»
آنی گفت:
زهره
این رمان، تصویرش از آخرت، تنها یک رویاست، نه یک عقیده. آرزویی که عزیزانی همچون ادی، آرامشی را مییابند که آنها را از زمین گریزان کرد، و دریافتند که ما تا چه حد بر یکدیگر تاثیر میگذاریم؛ در هر روز از این زندگی با ارزش.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
بهشت پاسخ تمام سوالات زمینیاش را در خود دارد، با پنج نفری که در انتظارش بودند آغاز میشود، همینطور که آنها در انتظار همه ما هستند، زیر سایه خدا و در معنای واقعی با ارزشترین کلمه.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
اگه واقعا کسی رو عاشقانه از صمیم قلب دوست داشته باشی، راهی برای برگشتن پیدا میکنی.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
«زمان اینجا متفاوته، آنی. چند ثانیه روی زمین میتونه در بهشت یک قرن باشه. دیوانهکننده است. بهتر از تموم اون کتابای فضایی که داشتم.»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
فقدان نیز به اندازه خود زندگی قدمت دارد. اما به دلیل تکامل ما، هنوز آن را نپذیرفتهایم.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
آنی زیر خنده زد. همینطور که به سمت پائولو بر میگشت، او در جعبه حلقه را باز کرده بود، و آنی حتی منتظر شنیدن سوال نماند.
بی درنگ گفت: «بله، بله، بله...»
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
"یک گام کوچک برای قورباغه، یک پرش بزرگ برای هردومان."
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
عشق زمانی میآید که اصلا انتظارش را نداشته باشید. عشق زمانی میآید که کاملا به آن احتیاج دارید. عشق زمانی میآید که آماده دریافتش باشید یا قادر به انکارش نباشید.
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ