بریدههایی از کتاب استخوان خوک و دست های جذامی
۳٫۸
(۱۷۱)
«اگه قرار باشه مردها از این دنیا گورشون رو گم کنند و برند، بِهِت قول میدم که هر چی جنگ و کشتار و کثافتکاریهای دیگه رو با خودشون میبرند. دنیا عینهو گوشت خرگوش میمونه؛ نصف حلال، نصف حرام. زن نصفهٔ حلال دنیاست. هر چی کثافتکاری و گندکاری هست توی مردهاست. هر کی قبول نداره ورداره آمار رو بخونه. تاریخ رو بخونه. تلویزیون تماشا کنه.»
دستی را که کتاب توی آن بود بالا آورد و با تمام وجود فریاد کشید: «ورداره این رو بخونه.»
کتاب را گذاشت روی عسلی و باز فریاد کشید: «روزنامهها رو ورق بزنه.»
book 🦔 worm
«اگه زنی در کار نباشه، عشقی هم در کار نیست. شکسپیر و حافظ و رومئو و مجنون و فرهاد و بقیهٔ عشاق عالم باید بروند بمیرند. اگه روزی زنها بخواند از اینجا برند، تقریباً همهٔ ادبیات و سینما و هنرِ دنیا رو باید با خودشون ببرند. اما اگه قرار باشه مردها برند چی؟»
book 🦔 worm
«اگه از عرضِ خیابونی گذشتی و ماشین زیرت نکرد، خیلی خوشحال نشو چون قراره کسی درست اونورِ خیابون کیفت رو بزنه. بههرحال وقتی از خیابون رد میشی مواظب ماشینها باش، خوشگله.»
melik
رو به خیابان جیغ کشید:
«اون پایین دارید چیکار میکنید؟ با شما هستم! با شما عوضیها که عینهو کرم دارید تو هم میلولید. چی خیال کردید؟ همهتون، از وکیل و وزیر گرفته تا سپور و آشپز و پروفسور، آخرش میشید دو عدد. خیلی که هنر کنید، خیلی که خبر مرگتون به خودتون برسید، فاصلهٔ دو عددتون میشه صد. صدام رو میشنفید؟ میشید یه پیرمرد آبزیپوی عوضیِ بوگندو. کافیه دور تند نیگاش کنید. همین که دور تند نیگاش کردید میفهمید چه گَندی زدهید. میفهمید چه چیز هجو و مزخرفی درست کردهید. حالا با این عجله کدوم جهنمی قراره برید؟ قراره چه غلطی بکنید که دیگرون نکردهند؟ واسهٔ چی سر یه مستطیل یا مربع خاکی دخل هم رو درمیآرید؟ بدبختها! شما بهخودیخود بدبخت هستید، دیگه واسهٔ چی اوضاع رو بدتر میکنید؟»
melik
زندگی وقتی شروع میشه سرعت زیادی نداره. در واقع میشه گفت خیلی هم کنده. یعنی برای بچهها خیلی کنده. معمولاً بچهها از زندگی جلوترند. ثانیهها و دقیقهها و ساعتها و روزها برای اونها کش میآد. اما همینطور که بزرگتر میشند، سرعت زندگیشون زیاد میشه. وقتی جوون هستیم زندگی همونقدر سرعت داره که ما داریم.
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
در صفت دنیا فرمود: بهخدا سوگند که دنیای شما در نزد من پستتر و حقیرتر است از استخوانِ خوکی در دستِ جذامی.
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
آدمها برای چی از مریضی میترسند؟ برای اینکه بیماری همسایهٔ دیواربهدیوار مرگه. برای چی از تصادف با ماشین میترسند؟ برای اینکه در تصادف احتمالِ مرگ زیاده. برای چی از قبرستون و مُرده میترسند؟ برای اینکه قبرستون یعنی خونهٔ مرگ.
𝐌𝐚𝐡𝐝𝐢𝐞𝐡
بهخدا سوگند که دنیای شما در نزد من پستتر و حقیرتر است از استخوانِ خوکی در دستِ جذامی.
farzane
اگه مرگ نباشه، آدمها از بزرگترین خطر و بزرگترین تهدیدِ هستی نجات پیدا میکنند. آدمها برای چی از مریضی میترسند؟ برای اینکه بیماری همسایهٔ دیواربهدیوار مرگه. برای چی از تصادف با ماشین میترسند؟ برای اینکه در تصادف احتمالِ مرگ زیاده. برای چی از قبرستون و مُرده میترسند؟ برای اینکه قبرستون یعنی خونهٔ مرگ
زهرا۵۸
همهش هفتاد، هشتاد سال. یعنی اگه شانس بیارید، اگه خیلی زودتر ریقِ رحمت رو سر نکشید، خیلی که توی این خرابشده باشید هفتاد، هشتاد سال بیشتر نیست. لامسبا اگه هفتصد سال میموندید چیکار میکردید؟ گمونم خون هم رو تو شیشه میکردید. گرچه همین حالاش هم میکنید. یعنی غلطی هست که نکرده باشید؟ قسم میخورم هر کاری که خواستهید کردهید و اگه نکردهید لابد نتونستهید بکنید. مطمئنم از سرِ دلسوزی و اینجور چیزها نبوده که نکردهید. حکماً عرضهش رو نداشتهید. همین دیروز تو روزنامه خوندم یارو واسهٔ یک عوضیِ دوپای دیگهٔ مث خودش، زنش و بچهٔ دوسالهش رو گوشتاگوش سر بریده. گمونم اگه سهتا بچه هم داشت باهاشون همین کار رو میکرد. دنبالِ چی میگردید؟ آهای عوضیها! آهای با شما هستم! با شما که هر کدومتون فکر میکنید دهن آسمون باز شده و تنها شما از توش پایین افتادهید. اگه تا حالا کسی بِهِتون نگفته من میگم که هیچ آشغالی نیستید. من یکی که براتون و واسهٔ کاراتون تره هم خرد نمیکنم. حیفِ این زمین که زیر پای شماست. حیفِ این زمین که توش دفنتون کنند. شما رو باید بسوزونند. شما رو باید بسوزونند و خاکسترتون رو بریزند توی دریا.»
aseman
اگه عکاس به معنای حقیقی عکاس باشه، شخصیت و هویتش بهشدت و قوت توی عکس حضور داره. انگار همیشه تکهای از روح عکاس گیر کرده توی عکس
farnaz Pursmaily
تا چشاتون بههم افتاد، اولین کاری که میکنید، یعنی آسونترین کاری که میکنید اینه که عاشق همدیگه میشید
Autumn
گه زنی در کار نباشه، عشقی هم در کار نیست. شکسپیر و حافظ و رومئو و مجنون و فرهاد و بقیهٔ عشاق عالم باید بروند بمیرند. اگه روزی زنها بخواند از اینجا برند، تقریباً همهٔ ادبیات و سینما و هنرِ دنیا رو باید با خودشون ببرند. اما اگه قرار باشه مردها برند چی؟
لونا لاوگود
هر عکس محصول روح و ذهن عکاسه و اگه عکاس دیگهای قرار بود با همون دوربین از همون سوژه عکس بگیره، حتما نتیجه چیز دیگهای میشد. میگه هر چند ظاهرا عکاس توی عکس غایبه، اما اگه عکاس به معنای حقیقی عکاس باشه، شخصیت و هویتش بهشدت و قوت توی عکس حضور داره. انگار همیشه تکهای از روح عکاس گیر کرده توی عکس.
اناربانو
چیزی نیست که از او تهی باشد
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
اگه زنی در کار نباشه، عشقی هم در کار نیست.
𝕱𝖗𝖔𝖉𝖔
تو با اون بقیه که محکومشون میکنی هیچ فرقی نداری. تنها از اونها شیکتر حرف میزنی...
book 🦔 worm
و در صفت دنیا فرمود: بهخدا سوگند که دنیای شما در نزد من پستتر و حقیرتر است از استخوانِ خوکی در دستِ جذامی.
book 🦔 worm
مسیح کلمه بود. کلمهٔ مقدسی که خداوند او را القا کرد. اما شما چی هستید؟ یه مشت کلمهٔ مهمل و بیمعنا و پوچ. یه مشت کلمهٔ زشت و رکیک. درسته که هر کس یه کلمهست، اما معناش رو خودِش میسازه و زندگی ــ اگه شما عوضیها شعور فهمش رو داشته باشید ــ یعنی کلمات در بازی
Leo n
پیشخدمت چاق از تقلای زیاد به نفسنفس افتاده بود. بعد دستها را، روح را، اندوه را، یاس را، بقایای عشق را و سوسن را گذاشت توی سینی. وقتی داشت ملکوت را که مچاله شده بود از روی زمین برمیداشت، صاحب رستوران که پشت میز نشسته بود و پول میشمرد، فریاد زد: «چی شده؟ معلوم هست اونجا داری چه غلطی میکنی؟»
Leo n
حجم
۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
حجم
۸۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰۵۰%
تومان