بریدههایی از کتاب ظرافت جوجه تیغی
۳٫۸
(۱۹۸)
آدمها در جهانی زندگی میکنند که در آن واژهها حکومت میکنند و نه عملها و اینکه صلاحیت نهایی در تسلط بر زبان است. این وحشتناک است بهدلیل اینکه ما پستاندارانِ برنامهریزی شدهای هستیم برای خوردن، خوابیدن، تولید مثل کردن، به چنگ آوردن سرزمین خود و برقراری امنیت خود و اینکه با استعدادترینها در انجام این کارها، حیوانترین ما، همیشه اجازه میدهند کسانی سوارشان شوند که خوب حرف میزنند در حالیکه از نگهداری باغ خود، از آوردن یک خرگوش برای شام یا درست تولید مثل کردن ناتوانند. انسانها در جهانی زندگی میکنند که ناتوانها بر آن حاکماند.
hamideh
این نکته که «زندگی مفهومی دارد که کلید فهم آن در دست آدمبزرگهاست» دروغی جهانشمول است که همه ناگریزند آن را باور داشته باشند. وقتی در بزرگسالی آدم متوجه میشود که این گفته غلط است دیگر خیلی دیر شده است. معما کشف ناشده باقی میماند ولی تمام نیروی موجود در راه کارهای احمقانه بههدر رفته است.
Ali Safari
آری، ترک کنم این دنیا را، دنیایی که در آن، آنچه میجنبد آنچه را که زشت است نمایان میسازد.
fatemeh.gh
این مطلب را همه میدانند که دیپلماسی، وقتی رابطه قدرت متعادل نیست، همیشه شکست میخورد. هرگز دیده نشده که طرفِ قدرتمندتر پیشنهادهای دیپلماتیک طرفِ کمقدرت را بپذیرد.
1984
زحمت بسیار لازم است تا کسی بتواند خودش را از آنچه هست ابلهتر نشان دهد.
moya
بهنظر میآید که هیچکس متوجه این حقیقت نیست که اگر هستی پوچ است، دیگر در عرصه آن به نحو درخشانی کسب موفقیت کردن از شکست خوردن در آن ارزش بیشتری ندارد.
کتاب باز
بهنظر داراها اینطور میآید که افراد خردهپا، شاید بهعلت اینکه زندگی آنها ارزش چندانی ندارد و محروم از اکسیژن، پول و مردمداریاند، احساسات انسانی را با شدت کمتری درک میکنند و با بیاعتنایی زیادی با آن روبهرو میشوند. چون ما سرایدار بودیم، بهنظر میآمد که پذیرفته شده است که مرگ برای ما در روند طبیعی امور قرار دارد و چیزی عادی و پیشپا افتاده است حال آنکه برای داراها چیزی غیر عادلانه و واقعهای ناگوار شمرده میشود. سرایداری که جان میسپارد، حفره کوچکی است که در روند روزانه زندگی ایجاد میشود، یک واقعیت زیستشناسانه است که هیچگونه فاجعهای بهبار نمیآورد و، از نظر مالکانی که هر روز با او در راهپلهها یا دم درِ اتاق دربانی برخورد میکردند، لوسین یک عدم وجود بود که به نیستیای برمیگشت که هرگز از آن خارج نشده بود،
Mohadese Neshat
جهان به کیفیتی که وجود دارد ارزش زنده ماندن را ندارد.
donye.book
مردن به چه درد میخورد اگر منظور این نباشد که آدم دیگر رنج نبرد؟
donye.book
مهم مردن و در چه سنی مردن نیست، مهم این است که آدم به هنگام مردن در حال انجام دادن چه کاری است
hamtaf
ظرافت جوجهتیغی
(رمان)
موریل باربری
ترجمه
مرتضی کلانتریان
انتشارات کند و کاو
آســاره
زنده بودن یعنی همین: دنبال کردن لحظههایی که میمیرند.
محمدرضا
بزرگترین خشمها و سرخوردگیها از بیکاری نیست، از نداری نیست، از بیآینده بودن نیست: از احساسِ نداشتن فرهنگ است
محمدرضا
آری فرشته من، این سهمیه هر روزی ماست: خستگی و افسردگی، تهی بودن، در رنج بیحساب غوطه خوردن. گذرگاههای جهنم با آن بیگانه نیستند. روزی به بهانه ماندن طولانی در این راهرو به آن گذرگاهها وارد خواهیم شد. از یک راهرو به گذرگاهها: سقوط بیدرگیری و بیتعجب صورت میگیرد. هر روز با غمانگیزی راهرو تجدید پیمان میکنیم و قدم به قدم، راهِ محکومیتِ حزنانگیزمان را میپیماییم.
بعد از سقوط کردن، چگونه انسان متولد میشود؟ کدام مردمکهای مرده روی چشمهای سوخته میتوانند قرار گیرند؟ جنگ از کجا آغاز میشود و نبرد در کجا پایان میگیرد.
آنگاه، یک کاملیا.
نازنین بنایی
این توانایی ما در پذیرفتن آنچه میخواهیم به خودمان بقبولانیم و سر خودمان کلاه بگذاریم تا پایه اعتقادات ما دچار تزلزل نشود، پدیدهای مسحور کننده است.
نازنین بنایی
از مدتها پیش به دورنمای زندگی در تنهایی عادت کرده بودم. دختری فقیر، زشت و، علاوه بر این، باهوش، در جوامع ما، محکوم است که با یک زندگی تاریک و غمانگیز روبهرو شود، پس بهتر است خیلی زود خودش را با این سرنوشت عادت دهد. زیبایی گوهری است که هر چیزی را قابل بخشش میکند، حتا ابتذال را. هوشمندی بهنظر نمیآید غرامتی باشد که طبیعت به کسانی میپردازد که مورد حمایتش نبودهاند، ولی در مورد شخصی که زیباست اسباببازی زائدی است که ارزش گوهر را بیشتر بالا میبرد. زشتی، همیشه، از پیش محکوم است و من محکوم به تحمل این سرنوشت غمانگیز بودم و، علاوه بر این، رنج بیشتری میبردم چون ابله نبودم.
نازنین بنایی
با نگرانی از خودم میپرسم چه پیش خواهد آمد وقتی که تنها دوستی که من در تمام زندگی داشتهام، تنها دوستی که از همهچیز من بیآنکه هرگز پرسشی بکند خبر داشته از پیشم برود. او در پشت سر خود، زنی ناشناخته برای همه باقی خواهد گذاشت و با این رها کردن او را در کفنِ فراموشی مدفون خواهد کرد.
نازنین بنایی
وقتی میگویم «یک بدجنس واقعی است»، میخواهم بگویم آدمی است که چنان از هر چیزِ خوبی که میتوانست در او وجود داشته باشد روگردان شده که میتوان گفت جنازهای است که هنوز زنده است. برای اینکه بدجنسهای واقعی از همه نفرت دارند، بهویژه از خودشان. شما، وقتی کسی از خودش نفرت دارد، این را حس نمیکنید؟ این نفرت موجب میشود که او در عین زنده بودن مرده باشد، احساسهای بد را بیحس کرده باشد و همینطور احساسهای خوب را تا نتواند تهوع از خود را احساس کند.
پرویز
ما هرگز آن سوتر از یقینهای خودمان را نمیبینیم و، خطرناکتر از آن، از ملاقات کردن با دیگران صرفنظر کردهایم، ما جز ملاقات کردن با خودمان کار دیگری نمیکنیم، بیآنکه خودمان را در این آینههای همیشگی بشناسیم.
صبا بانو:)
تمدن، خشونت مهار شده، پیروزی همیشه ناتمام بر ستیزهجویی انسان بَدَوی است.
صبا بانو:)
حجم
۲۸۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
حجم
۲۸۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
قیمت:
۱۶۵,۰۰۰
تومان