بریدههایی از کتاب ظرافت جوجه تیغی
۳٫۸
(۱۹۸)
انسانها، که مشتاقاند به آرزوهای خود برسند، باید در چارچوب نیازهایشان خود را محدود سازند.
ا.م
اگر چیزی باشد که ندارها واقعا از آن نفرت داشته باشند، آنهم وجود ندارهای دیگر است.
پرویز
من که از همان سپیدهدم هستیام به پوچ بودن آن اعتقاد پیدا کرده بودم، میتوانستم راه طغیان را در پیش گیرم و آسمان را به غیر عادلانه بودن سرنوشتم به شهادت بطلبم و از تمام خشونتی که در وضعیت زندگی ما نهفته است استفاده کنم. ولی مدرسه از من روحی ساخت که پوچی سرنوشتش الزاما او را بهسوی اعراض و گوشه انزوا هدایت میکرد
پرویز
بزرگترها با مرگ رابطه جنونآمیزی دارند، آب و تاب وحشتناکی به آن میدهند، چنان به آن رنگ و لعاب میزنند که نپرس، حال آنکه خود مسئله پیش پا افتادهترین کار است.
پرویز
شاید زندگی یعنی همین: ناامیدی بسیار، ولی همینطور لحظههایی از زیبایی که، در آن لحظهها، زمان همان زمان نیست. درست مثل نتهای موسیقی که نوعی پرانتز در گذر زمان ایجاد میکنند، تعلیق، یک جای دیگر در همینجا، یک همیشه در هرگز.
آری، همین است، یک همیشه در هرگز.
hamideh
جهان به کیفیتی که وجود دارد ارزش زنده ماندن را ندارد.
Parinaz
«آنهایی که میدانند کاری بکنند آن کار را میکنند، آنهایی که نمیدانند آموزش میدهند، آنهایی که نمیدانند آموزش بدهند به آموزشدهندگان آموزش میدهند، آنهایی که نمیدانند به آموزشدهندگان آموزش بدهند سیاست را پیشه خود قرار میدهند.»
tt
فقط یک دوست داشته باش و او را خوب انتخاب کن.
donye.book
«آیا خیلیها مرا به خاطر جنگ، همینطور به خاطر صلح، سرزنش نکردند... ولی هر چیزی به وقتش آمد... هر چیزی به وقتش میآید، برای کسی که میتواند منتظر بماند...»
donye.book
به هیچوجه میل ندارم درد بکشم. درواقع، از درد کشیدن متنفرم. نظرم این است وقتی انسان تصمیم میگیرد بمیرد، دقیقا به این دلیل که فکر میکند چنین کاری در روال منطق امور است، باید با ملایمت آن را انجام دهد. مردن باید یک عبور ملایم، یک سُر خوردن بیدستانداز بهسوی آرامش باشد.
donye.book
وقتی که بیماری وارد یک کانون خانوادگی میشود، فقط بر یک جسم چیره نمیشود بلکه بین قلبها تارهای سیاهی میتند که در میان آنها امید رفتهرفته مدفون میشود. بیماری، مثل تارهای عنکبوتی که به طرحها و نفس کشیدنهای ما بپیچد، روز به روز، زندگی ما را بیشتر میبلعید. وقتی که از بیرون وارد خانه میشدم، احساسم این بود که وارد زیرزمین شدهام و تماممدت سردم بود، سرمایی که هیچچیز آن را کاهش نمیداد بهحدی که، در آخرین روزها، وقتی در کنار لوسین دراز میکشیدم، به نظرم میآمد که بدن او تمام گرمایی را که بدن من از جای دیگری بهدست آورده بود میمکد.
ا.م
این توانایی ما در پذیرفتن آنچه میخواهیم به خودمان بقبولانیم و سر خودمان کلاه بگذاریم تا پایه اعتقادات ما دچار تزلزل نشود، پدیدهای مسحور کننده است.
صبا بانو:)
ظرافت جوجهتیغی را دارد: از بیرون پوشیده از خار، یک قلعه واقعیِ نفوذناپذیر، ولی احساسم به من میگوید که از درون او به همان اندازه جوجهتیغی ظریف است: حیوان کوچک بیحال، بهشدت گوشهگیر و بیاندازه ظریف.
Mo0onet
هر جرعه چای به زمان عظمت میبخشد.
f.z
من ابدا بهجایی که هستم اهمیت نمیدهم، به شرط اینکه بتوانم بیمزاحمت با خودم باشم.
f.z
نوعدوستی را کنار بگذاریم، تولید مثل کاری عمیقا بیهوده است. آنچه برای ما باقی میماند لذتهای جنسی است که آنهم، غرق در شط فلاکت بَدَوی خودمان، بیشتر به ژیمناستیکی بدون عشق شبیه است که در چارچوب درسهای خوبآموخته ما قرار نمیگیرد.
Mahsa Bi
زیبایی گوهری است که هر چیزی را قابل بخشش میکند، حتا ابتذال را.
Mahsa Bi
مردن باید یک عبور ملایم، یک سُر خوردن بیدستانداز بهسوی آرامش باشد.
Mahsa Bi
تهیدستی دروگر قهاری است: این دروگر همه تواناییهای ما را در برقراری ارتباط با دیگری درو میکند و ما را تخلیه شده و شسته شده از احساسات بهجا میگذارد تا بتوانیم تمام سیاهیهای زمان حال را تحمل کنیم.
hamideh
ولی اگر کسی از فردا هراس دارد به خاطر این است که نمیداند چگونه حال را بسازد و وقتی کسی نمیداند چگونه حال را بسازد، به خود میگوید که فردا خواهد توانست آن را بسازد و این چرند است زیرا فردا همیشه بدل به امروز میشود،
hamideh
حجم
۲۸۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
حجم
۲۸۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
قیمت:
۱۶۵,۰۰۰
تومان