بریدههایی از کتاب ظرافت جوجه تیغی
۳٫۸
(۱۹۸)
در میانشان بیشرمهایی پیدا میشوند که در سر میز شام پدرانشان حضور پیدا میکنند و از خود میپرسند: «رؤیاهای جوانی ما چه شدهاند؟»
AS4438
من عقیده دارم که فقط یک کار باید صورت گیرد: جستوجوی وظیفهای که ما به خاطر آن زاده شدهایم و انجام آن به بهترین نحوی که در توانایی ماست. فقط بدین طریق است که احساس خواهیم کرد در حال انجام کار سازندهای هستیم: وقتی که مرگ به سراغمان خواهد آمد. آزاد بودن، تصمیم گرفتن، اراده داشتن، همه اینها خیال باطلی است: خیال میکنیم که بیسهیم شدن در سرنوشت زنبورها میتوانیم عسل درست کنیم. ما همه زنبورهای بیچارهای هستیم که محکومیم وظیفهمان را انجام دهیم و بمیریم.
Mohadese Neshat
اگر کلُمب داستان روابط جنسی زنبورها را به این کیفیت و اینطور به تفصیل بیان میکند به این دلیل است که ارتباطی به او ندارد. من، در روابط مورد بحث هیچچیز زنندهای نمیبینم، برای اینکه خودم را مشابه این حیوانات میبینم، اگر هم خلق و خو و شیوه زندگیام به گونهای دیگر باشد. زندگی کردن، تولید مثل کردن، انجام دادن کاری که انسان برای آن زاده شده و میمیرد، مردن، درواقع همه اینها هیچ مفهوم ویژهای ندارد، و روند طبیعی امور است. این نخوت تهوعآور انسانها است که خیال میکنند میتوانند طبیعت را طبق هوا و هوس خود تحت فشار قرار دهند، تا از سرنوشت درخور تحقیر زیستیشان بگریزند، این نابیناییشان نسبت به درندهخویی و خشونت موجود در نحوه زندگیشان، شیوه دوست داشتن، تولید مثل کردن و جنگیدن با همنوعشان... آیا قابل دفاع است.
Mohadese Neshat
نوجوانها خیال میکنند که وقتی، با تقلید بزرگسالان، خود را بزرگ به شمار آورند به مراد دلشان خواهند رسید. حال آنکه بزرگسالان بچه باقی ماندهاند و از برابر زندگی و دشواریهای آن میگریزند.
Mohadese Neshat
شما هرچه میل دارید میتوانید به مامان وقتی که به گیاهان مشغول است بگویید، او به هیچوجه توجهی ندارد. بهعنوان مثال: «قصد دارم امروز هروئین بکشم، زیاد از حد هم بکشم.» پاسخ دریافتی این است: «نوک برگهای نخل زرد شده، آب زیاد، به هیچوجه خوب نیست.»
az_kh
وقتی که بیماری وارد یک کانون خانوادگی میشود، فقط بر یک جسم چیره نمیشود بلکه بین قلبها تارهای سیاهی میتند که در میان آنها امید رفتهرفته مدفون میشود.
az_kh
جهان یک واقعیت دستنیافتنی است که سعی در شناخت آن بیهوده است.
az_kh
من بچه ندارم، به تلویزیون نگاه نمیکنم، اعتقادات دیگری ندارم: همه کورهراههایی که آدمها لگد میکنند و میروند تا زندگی برایشان آسانتر شود. بچهها کمک میکنند تا وظیفه روبهرو شدن با خود به تعویق بیفتد و نوهها متعاقبا این تعویق را طولانیتر میکنند تا مرگ فرا رسد. تلویزیون ما را سرگرم میکند تا به فکر نیازِ خستهکننده اجرای طرحهایی نباشیم که بر پایه هیچ از هستی بیهوده ما قرار گرفتهاند؛ تلویزیون، با فریب دادن چشمان ما، ذهن را از پرداختن بهکار بزرگ قوه ادراک منصرف میکند. اعتقاد به بالا بالاها نیز ترس ما پستانداران و این دورنمای غیر قابل تحمل را که روزی لذتهای ما پایان یابند کاهش میدهد.
Mohadese Neshat
اگر کسی از فردا هراس دارد به خاطر این است که نمیداند چگونه حال را بسازد و وقتی کسی نمیداند چگونه حال را بسازد، به خود میگوید که فردا خواهد توانست آن را بسازد و این چرند است زیرا فردا همیشه بدل به امروز میشود، متوجه هستید؟
Mohadese Neshat
نباید شادی اندک این آخرین ساعتهای زندگی که باید عمیقا از آن استفاده شود از یاد برود، نباید اجازه داد این آخرین ساعتها در ملال، تلخکامی و نشخوار گذشته بر باد رفته سپری شود. نباید فراموش کرد که جسم پژمرده میشود، که دوستان میمیرند، که همه شما را فراموش میکنند، که پایان زندگی تنهایی است. همینطور نباید فراموش کرد که این پیران زمانی جوان بودند، که زندگی یک دم است، امروز بیست سال داری فردا هشتاد سال. کلُمب خیال میکند که میتوان «خیلیزود و به سرعت همهچیز را فراموش کرد» بهدلیل اینکه دورنمای پیری هنوز چنان برایش دوردست است که گویی هرگز چنین چیزی برایش رخ نخواهد داد. ولی من خیلی زود پی بردم که پیوند عمر بسته به مویی است
Mohadese Neshat
حیوانیم، حیوان باقی خواهیم ماند. اینکه یک گربه متعلق به داراها از همان دردی رنج ببرد که زنهای متمدن رنج میبرند نباید موجب شود که فریادمان به آسمان برود. درست برعکس، باید بر همبستگی عمیقی که سرنوشت انسان را به سرنوشت حیوانات پیوند میدهد بیندیشم. حیوانات هم به همان شور و شوق ما زندگی میکنند و از همان دردهای ما رنج میبرند.
Mohadese Neshat
بعضی از آدمها، از درک آنچه میبینند، از درک آنچه زندگی آن را ساخته است، ناتوانند و یک عمر طوری سخنپراکنی در مورد آدمها میکنند که گویی درباره آدم مصنوعی حرف میزنند و در مورد چیزها طوری صحبت میکنند که گویی چیزها روحی ندارند و خلاصه میشوند در آنچه، به لطف الهامات ذهنی، میتوان دربارهشان گفت.
az_kh
سیاست اسباببازیِ دست پولدار کوچولوهاست که آن را به کسی قرض نمیدهند.
AS4438
باید زندگی را اینگونه گذراند؟ همیشه در توازن میان زیبایی و مرگ، میان حرکت و نابودیاش.
شاید زنده بودن یعنی همین: دنبال کردن لحظههایی که میمیرند.
hamtaf
شاید بزرگترین خشمها و سرخوردگیها از بیکاری نیست، از نداری نیست، از بیآینده بودن نیست: از احساسِ نداشتن فرهنگ است زیرا آدم میان فرهنگهای متفاوت، نمادهای سازشناپذیر، چهارشقه شده است. چگونه میتوان وجود داشت اگر آدم نداند در کجا قرار گرفته است.
hamtaf
اگر چیزی باشد که من خیلی از آن نفرت داشته باشم همین رذالت آدمهای پولداری است که مثل ندارها لباس میپوشند، لباسهای چروکیده، با ریشهریشههای آویزان، کلاههای بیلبه چرکمرده، کفشهای زوار دررفته، پیراهنهای گلدار در زیر پلیورهای کهنه. نه فقط این طرز خودآرایی زشت است بلکه اهانتآمیز است. هیچچیز تحقیرآمیزتر از تحقیری نیست که داراها به این کیفیت نسبت به وضعیت ندارها روا میدارند.
hamtaf
من عقیده دارم که فقط یک کار باید صورت گیرد: جستوجوی وظیفهای که ما به خاطر آن زاده شدهایم و انجام آن به بهترین نحوی که در توانایی ماست. فقط بدین طریق است که احساس خواهیم کرد در حال انجام کار سازندهای هستیم: وقتی که مرگ به سراغمان خواهد آمد
hamtaf
این مطلب را همه میدانند که دیپلماسی، وقتی رابطه قدرت متعادل نیست، همیشه شکست میخورد. هرگز دیده نشده که طرفِ قدرتمندتر پیشنهادهای دیپلماتیک طرفِ کمقدرت را بپذیرد.
hamtaf
فقط یک دوست داشته باش و خوبش را انتخاب کن.
hamtaf
ملال از یکنواختی زاده میشود
hamtaf
حجم
۲۸۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
حجم
۲۸۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
قیمت:
۱۶۵,۰۰۰
تومان