بریدههایی از کتاب ظرافت جوجه تیغی
۳٫۸
(۱۹۸)
این بوییدن عطرِ چای، نوشیدن آن، استراحت کردن، دوباره چای برای خود ریختن و آن را مزهمزه کردن هم، هرچند برای یکبار، برای ما تولد زندگی دیگری است. این لحظهها پرانتزهای سحرآمیزی در زندگیاند که قلب و روح را به هیجان میآورند، بهدلیل اینکه کمی از ابدیت، به نحوی زودگذر ولی در نهایتِ شدت، ناگهان سر میرسد تا زمان را پرثمر کند.
کتاب باز
ــ خانم میشل، میدانید، شما به من امید دوبارهای بخشیدهاید.
در حالیکه بهطرز اسفناکی دماغم را بالا میکشم:
ــ امید؟
ــ آره. بهنظرم میآید که تغییر سرنوشت امکان دارد.
کاربر ۱۳۹۰۷۸۶
روشنبینی موفقیت را ناگوار میکند حال آنکه در پیشپا افتادگی و حقارت همیشه این امید وجود دارد که وضعیت تغییر کند.
Mahbubeh 1993
آنکس که بذر آرزو میپاشد، سرکوبی درو میکند.
فاطمه :)
اگر ترقی آدمها در سلسلهمراتب اجتماعی به نسبت عدم صلاحیتشان باشد، به شما تضمین میدهم که جهان به ترتیبی نخواهد چرخید که حالا میچرخد. ولی مسئله این نیست. آنچه این جمله میخواهد بیان کند این نیست که بیصلاحیتها زندگیشان تختتخت است، بلکه این است که هیچچیز بیرحمتر و ناعادلانهتر از واقعیت بشری نیست: آدمها در جهانی زندگی میکنند که در آن واژهها حکومت میکنند و نه عملها و اینکه صلاحیت نهایی در تسلط بر زبان است. این وحشتناک است بهدلیل اینکه ما پستاندارانِ برنامهریزی شدهای هستیم برای خوردن، خوابیدن، تولید مثل کردن، به چنگ آوردن سرزمین خود و برقراری امنیت خود و اینکه با استعدادترینها در انجام این کارها، حیوانترین ما، همیشه اجازه میدهند کسانی سوارشان شوند که خوب حرف میزنند در حالیکه از نگهداری باغ خود، از آوردن یک خرگوش برای شام یا درست تولید مثل کردن ناتوانند. انسانها در جهانی زندگی میکنند که ناتوانها بر آن حاکماند. این اهانتی وحشتناک به طبیعت حیوانی ماست، نوعی فساد، تناقض عمیق.
کاربر ۲۹۱۵۵۲۴
که چگونه همهچیز را در آرامش فیصله میدهد ــ از هرگونه متشخصمآبی نیز عاری باشد؟
شمع
ما جز ملاقات کردن با خودمان کار دیگری نمیکنیم، بیآنکه خودمان را در این آینههای همیشگی بشناسیم. اگر ما متوجه میشدیم، اگر از این امر آگاهی مییافتیم که هرگز جز خودمان کس دیگری را در دیگری نمیبینیم،
شمع
فراتر رفتن از خود در هر روز و این فکر را ماندگار کردن. گام به گام از اورست خود بالا رفتن و آن را به کیفیتی انجام دادن که هر گام کمی از ابدیت باشد.
آینده، به درد این میخورد: ساختن زمانِ حال با برنامههای واقعی زندهها.
شمع
به خود بگوییم که زمان حال مهم است: همین حالا چیزی ساختن
شمع
ولی اگر کسی از فردا هراس دارد به خاطر این است که نمیداند چگونه حال را بسازد
شمع
درواقع، وقتی پیکار بر ضد ستیزهجوییِ بَدَویت به سلاحهایی چون کتاب و واژهها مجهز شود کار آسان میگردد.
شمع
ولی دیروز عصر، مامان، در رستوران سفارش چای با عطر یاس داد و کمی هم به من داد تا بچشم. این چای بهقدری خوب، بهقدری «من» بود که، امروز صبح، گفتم از این به بعد میل دارم به هنگام صبحانه چای با عطر یاس بنوشم.
شمع
شاید زندگی یعنی همین: ناامیدی بسیار، ولی همینطور لحظههایی از زیبایی که، در آن لحظهها، زمان همان زمان نیست. درست مثل نتهای موسیقی که نوعی پرانتز در گذر زمان ایجاد میکنند، تعلیق، یک جای دیگر در همینجا، یک همیشه در هرگز.
آری، همین است، یک همیشه در هرگز.
az_kh
پالوما روزی به من گفت آنچه مهم است مردن نیست، بلکه آنچه انسان به هنگام مردن انجام میدهد مهم است. ما به هنگام مردن چه کار میکنیم؟ از خودم با پاسخی که از پیش در قلبم آماده است میپرسم.
من چه کردم؟
az_kh
در ساعت مردن، این دیگرانند که برای ما میمیرند زیرا من اینجا هستم، خوابیده روی سنگفرشِ کمی سردِ خیابان و اهمیتی به مردنم نمیدهم، این وضعیت هیچ اهمیتی بیشتر از دیروز ندارد. ولی من دیگر آنهایی را که دوست دارم نخواهم دید و مردن این است، این واقعا همان تراژدی است که میگویند.
az_kh
طولانی بودنِ عمر این چیزهای مسخره، وقتی که زندگیهای باارزشی هر روز نابود میشوند، هرگز نمیگذارد، در مورد پوچی زندگی دچار اشتباه شوم. من جزو آن هشت درصد از جمعیت جهانم که نگرانیشان را با تعمق در اعداد برطرف میکنند.
az_kh
آیا ممکن است اینقدر شبیه هم باشیم و اینقدر در دنیاهای دور از هم زندگی کنیم؟ آیا ممکن است دیوانگی ما یکسان باشد، در حالیکه نه از یک خاکیم و نه از یک خون؟
az_kh
آنچه زیباست، به این خاطر است که انسان درمییابد که گذرا است. این پیکربندیِ زودگذرِ چیزها در لحظهای است که انسان همزمان زیبایی و مرگ را با هم میبیند.
به خودم گفتم ای، ای، آیا این میخواهد بگوید که باید زندگی را اینگونه گذراند؟ همیشه در توازن میان زیبایی و مرگ، میان حرکت و نابودیاش.
شاید زنده بودن یعنی همین: دنبال کردن لحظههایی که میمیرند.
az_kh
نباید فراموش کرد که جسم پژمرده میشود، که دوستان میمیرند، که همه شما را فراموش میکنند، که پایان زندگی تنهایی است. همینطور نباید فراموش کرد که این پیران زمانی جوان بودند، که زندگی یک دم است، امروز بیست سال داری فردا هشتاد سال.
az_kh
لطفهای سرنوشت بهایی دارند. برای کسی که از کرامتهای زندگی سود میبرد، ضرورت موشکاف بودن در احترام به زیبایی جای بحث و گفتوگو باقی نمیگذارد. زبان، این ثروت پرارزش انسانی، و کاربردهای درست آن، محصول جستوجوی جامعه انسانی، امری مقدساند. اینکه، با گذشت زمان، زبان تحول پیدا میکند، دگرگون میشود، یا از یاد میرود و دوباره متولد میشود در حالیکه، بعضی وقتها، مورد تخطی قرار میگیرد، هیچ چیزی را تغییر نمیدهد تا کسی این حق را برای خودش قائل شود در آن تغییری ایجاد کند.
az_kh
حجم
۲۸۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
حجم
۲۸۰٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۳۶۰ صفحه
قیمت:
۱۶۵,۰۰۰
تومان