بریدههایی از کتاب رشد
۴٫۵
(۲۸۱)
با الفاظ خالی اُنس گرفتهایم و آنها را در برخوردها به رخ یکدیگر کشیدهایم...
اگر ما با حرکت فکری همراه میشدیم و در خود میجوشیدیم و مطلبها و مفهومها را درک میکردیم و آنگاه در به در به دنبال کلمهها میگشتیم ... در آن لحظه که به یک کلمه میرسیدیم، از آن بهره میگرفتیم و همچون تشنههای به آب رسیده، کلمهها را قطرهقطره میچشیدیم و جذب میکردیم.
ما پیش از آنکه تشنه شده باشیم، نوشیدهایم و پیش از آنکه به اشتها آمده باشیم و با سؤالها گلاویز شده باشیم، خود را تلنبار کردهایم و پیش از آنکه به معناها دست یافته باشیم، به کلمهها رسیدهایم ... و این است که باد کردهایم و با آنکه زیاد داریم، مریض و بیرمق هستیم و به امتلای ذهنی و پرخوری فکری دچار شدهایم ...
Mim.
کسانی که از وزنههای کوچک ورزیدگی را هدیه گرفتهاند، در زیر وزنههای بزرگ از پا نمیافتند.
Mim.
دلهایی که سازمان گرفتهاند... دیگر بازیچه حادثهها نمیشوند و بحران نمیبینند.
مغازهای که قفسهبندی شده و تنظیم گردیده، جنسهای زیاد آن به راحتی در دسترس قرار میگیرند، اما دکهّهای در هم و شلوغ که اجناسشان پخش و رها و زیر پا افتاده است، دست و پاگیر و خستگیزا و وقت کش هستند.
دلهایی که بر اساس اهمیت حادثهها، کارها را ردهبندی کردهاند... در حالی که هزار کار دارند، بیش از یک گرفتاری برایشان نیست؛ چون در یک لحظه، گرفتاری ما فقط مربوط به آن کار و آن حادثهای است که اهمیت زیادتری دارد و ضرورت بیشتری. اگر تمام کارها را انجام بدهیم و این یک کار بماند، کاری انجام ندادهایم و بار خود را نگذاشتهایم و اگر آن یک کار را، فقط همان را، بیاوریم دیگر حرفی برای ما نیست و بازخواستی نیست. و همین است که دیگر سیل حادثهها و انبوه کارها، ما را خُرد نمیکند و به بازی نمیگیرد.
Mim.
ما پیش از آنکه تشنه شده باشیم، نوشیدهایم و پیش از آنکه به اشتها آمده باشیم و با سؤالها گلاویز شده باشیم، خود را تلنبار کردهایم و پیش از آنکه به معناها دست یافته باشیم، به کلمهها رسیدهایم ... و این است که باد کردهایم و با آنکه زیاد داریم، مریض و بیرمق هستیم و به امتلای ذهنی و پرخوری فکری دچار شدهایم ...
Alireza
این موتور عظیم در این دوچرخه بچهها زنگ زده و ماتم گرفته است، بگذار در سفینه خودش بِغُرَّد و در پهنای گسترده خودش شنا کند.
فرعیسم
انسان گاهی به بنبست میرسد، با اینکه نیرو و توان برای رفتن دارد، راهی پیش پایشنیست. اما گاهی راهش هست، جایی برای رفتن دارد، اما توانش نیست. این عجز است و آن عبث و پوچی. میتوان میان عبث و پوچی هم مرزی بست؛ عبث بیمصرف ماندن استعدادهای عظیم انسانی است که عظمت خود را یافته و پوچی، زبونی انسان در برابر شکستها و بحرانهایی است که به تجربه حسشان کرده. عبث از درک عظمت انسان مایه میگیرد و پوچی از عظمت رنجها و شکستها.
Mehr
حق ثابتی است که ثبات میدهد.
Mehr
در این سوره رابطه بین ایمان و عمل مشخص شده است؛ ایمان است که عمل را میآفریند و این عمل است که ایمان را نیرومندتر میسازد، همانند ریشه و برگ، این ریشه است که برگها را میرویاند و این برگها هستند که ریشه را غذا میدهند و نفس میدهند و رشد میدهند تا حدی که با مسدود شدن سوراخهایشان ریشه میخشکد.
Mehr
به حرف آنهایی که میگویند دلت پاک باشد، فریب مخور. دلِ پاک، عملِ پاک میسازد. درخت زنده بار میآورد، مگر این طور نیست؟
Mehr
عصرها مقدس هستند به دلیل سوگندی که خدا یاد میکند. این سوگند به ما درس میدهد که عصرها و زمانهها مقصر نیستند. این انسان است که خسارت را میپذیرد. این انسان است که سرمایههایش را به جریان نمیاندازد، از فکرش، از عقل و میزان سنجش و ترازویش، برای خودش استفاده نمیکند. به یک لیوان آب بیش از خودش فکر میکند، به دخل و خرج مغازهاش بیش از خودش میاندیشد. این انسان است که خودش را گم میکند و در غفلتها و جهالتها، خودش را به کم میفروشد. راستی که انسان در تمام دورههای تاریخی و در تمام نظامهای گذشتهاش ضرر داده و به خسارت رسیده و در بنبست مانده است.
Mehr
«وَ الْعَصْر»، به تمام این دورهها سوگند، «اِنَّ الاِْنْسانَ لَفی خُسْرٍ»، که انسان با این همه سرمایه در تمام دورهها در خسارت مدفون است، چرا؟ چون سرمایههایش رشدی نکرده و سودی نیاورده است. درست است که به ثروت، که به قدرت، که به علم رسیده است، درست است که اینها زیاد شدهاند، اما خود انسان کم شده و اسیر شده و اسارتش علامت حقارت است.
و عامل این خسارت، عصرها و دورهها و محیطها نیستند، عامل خسارت خود انسان، خود اوست.
Mehr
درست است که اُناسیس و قارون در یک عمر گنجها به دست آوردهاند، اما با این همه گنج، خودشان رشد نکردهاند، ثروتهاشان زیاد شده اما خود را باختهاند و از دست دادهاند. درست است که علم من و ثروت من زیاد شده اما خودم چی؟ من اسیر اینها شدهام و مغرور به همینها و این اسارت و این غرور علامت حقارت و کم شدن من است. اگر امیر بودم، اگر بر این همه حاکم بودم، اگر زیاد شده بودم، من اینها را به راه میانداختم، اینها میشدند پای من، نه بار من، اینها میشدند پل من، نه سنگ راه من.
Mehr
ما امروز خوشحالیم که خودمان را دادهایم و چند تا بارک اللّه و چند تا خانه و چند تا ماشین و چند تا فلان و بهمان گرفتهایم و فرار هم میکنیم که نکند طرف معامله را به هم بزند.
غافل از اینکه ما را به بیش از اینها خریدارند و غافل از اینکه اینها قیمت یک لحظه ما نیست. چه میگویم، نه اینها که تمام الماسها و نفتها و طلاها و نقرهها و تمام زمین و حتی تمام بهشت قیمت یک لحظه ما نیست. ما در یک لحظه میتوانیم بیش از زمین و بیش از بهشت به دست بیاوریم. میتوانیم به رضوان و لقا دست بیابیم، که: «رِضْوانٌ مِنَ اَللّهِ اَکبَرُ اما در یک عمر به پشیزی قانع شدهایم
Mehr
انسانها گرچه در سرمایهها با هم تفاوت دارند اما در جهت دادن به اینها و رهبری اینها همه با هم برابرند.
هر کس از تضاد استعدادها برخوردار بود و هر کس بشر بود ناچار از این جهت دادن و رهبری کردن برخوردار است. خود این استعدادها مهم نیستند و کاری که با دست یا فکر یا نیروی عظیم خود انجام میدهیم مهم نیست، بل مهم هدف و جهت این کارهاست که برای چه از اینها بهره میگیریم و در چه راهی آنها را به جریان میاندازیم.
و با این دید دیگر اختلاف عملها و اختلاف استعدادها مسأله ظلم و بیعدالتی را به دنبال نمیکشد؛
Mehr
۴. «إِلّا»، راه نجات از خسارت را نشان میدهد. در دو مرحله و با دو عامل، یکی عامل ایمان و یکی عامل مؤمن.
۵. «آمَنُوا»، بدون متعلق آمده و این ایمان سه اثر دارد: یکی عمل و دیگری استقامت و دیگری سازندگی همکار و کار و استقامت در کار.
۶. «عَمِلُوا الصّالِحاتِ»، این هر سه را میتواند شامل بشود.
در این سوره رابطه بین ایمان و عمل مشخص شده است؛ ایمان است که عمل را میآفریند و این عمل است که ایمان را نیرومندتر میسازد، همانند ریشه و برگ، این ریشه است که برگها را میرویاند و این برگها هستند که ریشه را غذا میدهند و نفس میدهند و رشد میدهند تا حدی که با مسدود شدن سوراخهایشان ریشه میخشکد.
کبوتر
۳. با کلمه «لفی خُسرٍ»، به سرمایهها و بازارها و خریدارها و خسارت انسان اشاره شده، خواه این خسارت به خاطر رکود سرمایهها و یا اسراف در سرمایهها باشد؛ رکودی که به خاطر جهل به سرمایهها و یا جهل به نیازها است و اسرافی که به خاطر جهل به خریدارها و بازارهاست.
کسی که بازار محدودی را جولانگاه استعدادهای عظیم خود کرده و کسی که با خریدارهای لخت و بیمایه سودا نموده، ورشکست میشود.
همانطور که جهل به مقدار سرمایه و جهل به نیازهای بزرگ، به راکد ماندن سرمایهها میانجامد، در نتیجه به خسارت.
کبوتر
نظری کلّی به سوره
۱. سوگند و قسم به عصر، دلیل مقدس بودن زمانه است. زمانه عامل خسارت نیست.
۲. الف و لام، به معنی کل است و هر عصر را شامل میشود، چه در زندگی فردی و چه در دورههای اجتماعی و تاریخی؛ یعنی قسم به تمام دورهها که انسان در خسارت است. چرا؟ چون در برابر آنچه از دست داده چیزی به دست نیاورده است.
کبوتر
انسان در خسارت است، مگر آنها که از چند مرحله گذشتهاند:
۱. آنها که به عشق رسیدهاند.
۲. و به عملهای صالح از سازندگیها و استقامتها و عملها.
۳. و آنها که گذشته از کارها و سازندگیها و استقامتها به سفارشها و تواصی به حق.
۴. و به تواصی به صبر رسیدهاند.
هر کدام از این مراحل از دست بروند، به همان اندازه خسارت به دست میدهند و همان اندازه از رشد و سود میکاهند.
کبوتر
صبر و سازندگی و رشد دادن و عمل صالح و رشد کردن، ادامه ایمان هستند و دنباله عشق به حق. عاشق، بیکار نیست. هر کس به حق رسید، به حق میرساند. درخت زنده، شاخ و برگ و میوه دارد. به حرف آنهایی که میگویند دلت پاک باشد، فریب مخور. دلِ پاک، عملِ پاک میسازد. درخت زنده بار میآورد، مگر این طور نیست؟
کبوتر
کسی که عشق به حق دارد عاشق خلق میشود و آنها را از بتها و طاغوتها و شیطانها نجات میدهد، هر چند به درگیری و مبارزه با آنها بینجامد، که برای مبارزه آماده است؛ چه در شکل روشنگریاش و چه در شکل فریادگریاش و چه در شکل پنهان کاریاش و چه در شکل آشکار و مشخصاش.
مؤمن نمیتواند بیتفاوت و یا سازشگر بماند. سازشگری و بیتفاوتی با ایمان و بالاتر، با توحید نمیسازد.
کبوتر
حجم
۴۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۴۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان