بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رشد | صفحه ۱۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب رشد

بریده‌هایی از کتاب رشد

۴٫۵
(۲۸۲)
انسان باید در این محدوده هفتاد ساله پاهایی تربیت کند و مرکب‌هایی بیابد و سرمایه‌هایی را زیاد نماید و توشه‌هایی برای بی‌نهایت راه بردارد و سپس راهش را شروع کند و حرکتش را دنبال نماید. در این دنیا پاها ساخته می‌شوند و در آن مرحله راه‌ها پیموده می‌گردند.
Amirreza
هنگام پاداش، نسبت سرمایه‌ها و سودها را می‌سنجند، نه سرمایه‌ها را و نه سودها را.
Amirreza
ما پیش از آنکه تشنه شده باشیم، نوشیده‌ایم و پیش از آنکه به اشتها آمده باشیم و با سؤال‌ها گلاویز شده باشیم، خود را تلنبار کرده‌ایم و پیش از آنکه به معناها دست یافته باشیم، به کلمه‌ها رسیده‌ایم ... و این است که باد کرده‌ایم و با آنکه زیاد داریم، مریض و بی‌رمق هستیم و به امتلای ذهنی و پرخوری فکری دچار شده‌ایم ... اسفناک اینکه، این بیماری و این پرخوری، همه گیر شده و اسفناک‌تر اینکه، این بیماری در ابتدا به عنوان یک افتخار و نشانه سلامتی و روشنفکری هم قلمداد می‌گردد، اما رفته‌رفته سنگینی و خستگی و ضعف ذهنی را به دنبال می‌آورد و روشنفکر تلنبار شده را به بن‌بست می‌رساند.
Amirreza
در این سوره رابطه بین ایمان و عمل مشخص شده است؛ ایمان است که عمل را می‌آفریند و این عمل است که ایمان را نیرومندتر می‌سازد، همانند ریشه و برگ، این ریشه است که برگ‌ها را می‌رویاند و این برگ‌ها هستند که ریشه را غذا می‌دهند و نفس می‌دهند و رشد می‌دهند تا حدی که با مسدود شدن سوراخ‌هایشان ریشه می‌خشکد.
سروش
علی خودش زیاد شد و ثروت‌ها را به راه انداخت، قارون‌ها ثروت‌هاشان زیاد شد و خود را باختند. علی ثروتمند زندگی کرد و اینها ثروتمند می‌میرند. علی امیر بود و اینها اسیرند؛ چون که حقیرند و از دست رفته‌اند.
السلام علیک یا بقیه الله
ما امروز خوشحالیم که خودمان را داده‌ایم و چند تا بارک اللّه و چند تا خانه و چند تا ماشین و چند تا فلان و بهمان گرفته‌ایم و فرار هم می‌کنیم که نکند طرف معامله را به هم بزند. غافل از اینکه ما را به بیش از اینها خریدارند و غافل از اینکه اینها قیمت یک لحظه ما نیست. چه می‌گویم، نه اینها که تمام الماس‌ها و نفت‌ها و طلاها و نقره‌ها و تمام زمین و حتی تمام بهشت قیمت یک لحظه ما نیست. ما در یک لحظه می‌توانیم بیش از زمین و بیش از بهشت به دست بیاوریم. می‌توانیم به رضوان و لقا دست بیابیم، که: «رِضْوانٌ مِنَ اَللّهِ اَکبَرُ اما در یک عمر به پشیزی قانع شده‌ایم و خوشحال هم هستیم. درست مثل اینکه طبیبی که در هر ساعت، هزار تومان می‌تواند به دست بیاورد، یک سالش را به صد کیلو ذرت بفروشد، زهی زهی تجارت.
کاربر ۳۶۶۴۳۲۲
ما از استعدادهای عظیم انسان می‌یابیم که انسان بیشتر از این محدوده هفتاد ساله است. انسان برای این زندگی محدود به این همه استعداد نیاز نداشت، همان غرایز فردی و اجتماعی برای رفاه و نظم و عدالت زندگی هفتاد ساله کافی بودند.
کاربر ۶۰۱۵۱۰۳
دل‌هایی که بر اساس اهمیت حادثه‌ها، کارها را رده‌بندی کرده‌اند... در حالی که هزار کار دارند، بیش از یک گرفتاری برایشان نیست؛ چون در یک لحظه، گرفتاری ما فقط مربوط به آن کار و آن حادثه‌ای است که اهمیت زیادتری دارد و ضرورت بیشتری. اگر تمام کارها را انجام بدهیم و این یک کار بماند، کاری انجام نداده‌ایم و بار خود را نگذاشته‌ایم و اگر آن یک کار را، فقط همان را، بیاوریم دیگر حرفی برای ما نیست و بازخواستی نیست. و همین است که دیگر سیل حادثه‌ها و انبوه کارها، ما را خُرد نمی‌کند و به بازی نمی‌گیرد.
کاربر ۶۰۱۵۱۰۳
علی ثروتمند زندگی کرد و اینها ثروتمند می‌میرند. علی امیر بود و اینها اسیرند؛ چون که حقیرند و از دست رفته‌اند.
سروش
ما در فاصله تولد و مرگ برای کسی کار می‌کنیم، کارفرمای ما چه کسی باشد؟ ما حرکت‌هایی داریم، محرک ما چه کسی باشد؟ باید در این محرک‌ها اندیشید و آنها را مقایسه کرد و سنجید.
e.maneli
هیچ چیز بی‌حاصل‌تر از این مطالعات دستوری و کتاب خواندن‌های پیشنهادی نیست که پیش از طرح سؤال و جوشش پرسش‌ها، گریبان‌گیر تازه راه افتاده‌ها و نو مسلمان‌های شعارزده می‌شود.
e.maneli
«وَ الْعَصْرِ اِنَّ الاِْنْسانَ لَفی خُسْرٍ اِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَتَواصَواْ بِالْحَقِّ وَتَواصَواْ بِالصَّبْرِ». انسان در خسارت است، مگر آنها که از چند مرحله گذشته‌اند: ۱. آنها که به عشق رسیده‌اند. ۲. و به عمل‌های صالح از سازندگی‌ها و استقامت‌ها و عمل‌ها. ۳. و آنها که گذشته از کارها و سازندگی‌ها و استقامت‌ها به سفارش‌ها و تواصی به حق. ۴. و به تواصی به صبر رسیده‌اند. هر کدام از این مراحل از دست بروند، به همان اندازه خسارت به دست می‌دهند و همان اندازه از رشد و سود می‌کاهند.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
عصرها مقدس هستند به دلیل سوگندی که خدا یاد می‌کند. این سوگند به ما درس می‌دهد که عصرها و زمانه‌ها مقصر نیستند. این انسان است که خسارت را می‌پذیرد. این انسان است که سرمایه‌هایش را به جریان نمی‌اندازد، از فکرش، از عقل و میزان سنجش و ترازویش، برای خودش استفاده نمی‌کند.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
انسان بی‌نهایت سرمایه دارد و بی‌نهایت راه دارد و فقط هفتاد سال وقت برای تجارت، آن هم، نصفش خوراک و پوشاک و مسکن و نصفش مقدمات اینها، وای به روزی که بقیه‌اش هم بشود صرف نمایش دادن اینها که دیگر سرمایه‌ها از دست رفته‌اند یا راکد مانده‌اند و احتکار شده‌اند و یا از دست رفته‌اند و زیان شده‌اند.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
سرگرمی‌ها برای بیکاره‌هاست. بازی‌ها برای آواره‌هاست و آنها که جایی دارند و آنها که کاری دارند و آنها که به مهمانی دعوت شده‌اند و لباس ضیافت پوشیده‌اند، دیگر با توپ‌ها و با بازیچه‌ها کاری ندارند. اینها نه بازیگرند و نه بازیچه و نه تماشاچی. اینها رهرو هستند و به تحرک‌ها رسیده‌اند و از تنوع‌ها گذشته‌اند. اینها راه را می‌بینند و وقت کم را می‌بینند و این است که شب و روز می‌کوشند و آرام ندارند.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
آنها که راه دراز و وقت کم را فهمیده‌اند، مجبورند که خود را زیاد کنند و رشد بدهند. اینها زندگی و مرگ را با همین معیار می‌سنجند، اگر زنده‌اند و اگر می‌میرند، به خاطر همین زیاد شدن است. زندگی‌شان تلاوت تکرار نیست و مرگشان، گم شدن و از دست رفتن و خودکشی نیست. انسان باید انتخاب کند؛ چه زیستن را و چه مردن را. و در انتخاب دنبال رجحان‌ها و اهمیت‌ها و ضرورت‌هاست.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
رشد، زیاد شدن انسانی است که به استعدادهای تکامل یافته‌اش جهت می‌دهد و آنها را از بن‌بست می‌رهاند و به دنبال روش حرکت و صراط و رهبری می‌افتد و ضرورت «مذهب» را می‌یابد.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
رهبری کردن استعدادهای تکامل یافته
افسان
قرآن کتابی بود که به انسان، نه تکامل که رشد را هدیه می‌داد؛ «یهْدی اِلی الرُّشْدِ
افسان
انسان هنگامی آدم می‌شود که به استعدادهای شکل گرفته‌اش جهت بدهد و برای این انسان، مکتبی مکتب می‌شود، که جهت حرکت و صراط و روش حرکت ووو را به او یاد بدهد و بیاموزد، بدون آنکه او را مسخ کند و او را در راه بغلطاند و یا بغل بگیرد.
افسان

حجم

۴۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۷۶ صفحه

حجم

۴۱٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۷۶ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰
۵۰%
تومان