بریدههایی از کتاب رشد
۴٫۵
(۲۸۲)
تمام الماسها و نفتها و طلاها و نقرهها و تمام زمین و حتی تمام بهشت قیمت یک لحظه ما نیست. ما در یک لحظه میتوانیم بیش از زمین و بیش از بهشت به دست بیاوریم.
A
انسان مادامی که هدفی ندارد آهسته آهسته راه میرود و میلنگد و حتی مینشیند و میپوسد، اما هنگامی که کاری پیدا کرد حتی تا حد توالت رفتن و به مستراح رسیدن، آن وقت سرعت میگیرد و میشتابد و از تمام امکاناتش بهره میگیرد.
محمد علی
این پای نیرومند در این اتاق تنگ، ورم کرده و آب آورده. این موتور عظیم در این دوچرخه بچهها زنگ زده و ماتم گرفته است، بگذار در سفینه خودش بِغُرَّد و در پهنای گسترده خودش شنا کند.
melika
برای رسیدن به این ورزیدگی، میتوان از دقت در مسائل جزیی شروع کرد و از زیر آوار عادتهای حاکم بیرون آمد و دقتها و سنجشها را در برخورد با هر مسأله به کار گرفت.
گلبرگ
از آنجا که خدا جز خوبی نمیخواهد و جز رشد خلق را نمیخواهد، ناچار گروندگان به او و عاشقهای به راه افتاده او، جز خوبی نمیآورند
کاربر ۵۶۶۶۱۰۷
«وَ الْعَصْرِ اِنَّ الاِْنْسانَ لَفی خُسْرٍ اِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَتَواصَواْ بِالْحَقِّ وَتَواصَواْ بِالصَّبْرِ».
انسان در خسارت است، مگر آنها که از چند مرحله گذشتهاند:
۱. آنها که به عشق رسیدهاند.
۲. و به عملهای صالح از سازندگیها و استقامتها و عملها.
۳. و آنها که گذشته از کارها و سازندگیها و استقامتها به سفارشها و تواصی به حق.
۴. و به تواصی به صبر رسیدهاند.
هر کدام از این مراحل از دست بروند، به همان اندازه خسارت به دست میدهند و همان اندازه از رشد و سود میکاهند.
میثم
گرایش به سوی پستتر و یا برابر، یا اسراف است و یا رکود، یا انحطاط است و یا احتکار.
پول، قدرت، شهرت، ریاست و خلاصه دل و خلق و دنیا و شیطان، اینها میتوانند هدف ما باشند، اما این هدفها چیزی ندارند و استعدادهای شکفته شده ما را به بنبست میرسانند و در لجن میکشند.
میثم
من باید به سوی کسی میرفتم که از من بزرگتر باشد.
چه کسی بزرگتر از من، جز حاکم بر من؟ من باید با کسی معامله میکردم که چیزی داشته باشد، چه کسی داراتر از مالک من؟ من باید سراغ بازاری را میگرفتم که قدرت جذب داشته باشد و چه بازاری وسیعتر از بازار آخرت؟ من باید در راهی میدویدم که بنبست نداشته باشد و چه راهی بهتر از بینهایت؟
میثم
انسان بینهایت سرمایه دارد و بینهایت راه دارد و فقط هفتاد سال وقت برای تجارت، آن هم، نصفش خوراک و پوشاک و مسکن و نصفش مقدمات اینها، وای به روزی که بقیهاش هم بشود صرف نمایش دادن اینها که دیگر سرمایهها از دست رفتهاند یا راکد ماندهاند و احتکار شدهاند و یا از دست رفتهاند و زیان شدهاند.
میثم
سرگرمیها برای بیکارههاست. بازیها برای آوارههاست و آنها که جایی دارند و آنها که کاری دارند و آنها که به مهمانی دعوت شدهاند و لباس ضیافت پوشیدهاند، دیگر با توپها و با بازیچهها کاری ندارند. اینها نه بازیگرند و نه بازیچه و نه تماشاچی. اینها رهرو هستند و به تحرکها رسیدهاند و از تنوعها گذشتهاند.
میثم
در حالی که این گوناگونیها ملاک افتخار نیست و در حالی که از هر کس به اندازهای که دادهاند بازدهی میخواهند و در حالی که هنگام پاداش، نسبت سرمایهها و سودها را میسنجند، نه سرمایهها را و نه سودها را.
در حالی که جهت این نسبت و هدف این کوشش را در نظر میگیرند، که: «اِنَّما الاَعمالُ بالنِّیات و «لَیسَ لِلاِْنْسانِ اِلاَّ مَا سَعَی و «لایکلِّفُ اللّهُ نَفْسآ اِلاَّ ما اتیها.
میثم
انسان از سرمایههایی سرشار است و با استعدادهایی همراه، از نیروهای بدنی و عاطفی و غرایز فردی و اجتماعی و عالی گرفته تا مهمتر از این همه؛ یعنی نیروی رهبری اینها و جهت دادن به این همه استعداد.
انسانها گرچه در سرمایهها با هم تفاوت دارند اما در جهت دادن به اینها و رهبری اینها همه با هم برابرند.
میثم
رشد در برابر خسر است و کمال در برابر نقص.
آنچه که به اوج خویش رسید؛ مثلاً قدرت بازوها، قدرت فکری، قدرت عقلی، قدرت روحی ووو هنگامی که به اوج خود رسیدند و از نقصها رها شدند، تازه همینها همراه یکی از دو حالت رشد و یا خسر هستند. اگر با دستم و قدرت بازویم در جهت عالیتر کار کنم، رشد کردهام وگرنه خسارت دیدهام و باختهام.
میثم
قرآن کتابی بود که به انسان، نه تکامل که رشد را هدیه میداد؛ «یهْدی اِلی الرُّشْدِ.
قرآن کتابی بود که پس از شکل گرفتن، رهبری کردن را میآموخت، که رشد، رهبری کردن استعدادهای تکامل یافته است.
میثم
از استعدادها و نیروهای انسان هم میتوان کشف کرد که او برای چیست و برای چه آفریده شده است.
میثم
ما پیش از آنکه تشنه شده باشیم، نوشیدهایم و پیش از آنکه به اشتها آمده باشیم و با سؤالها گلاویز شده باشیم، خود را تلنبار کردهایم و پیش از آنکه به معناها دست یافته باشیم، به کلمهها رسیدهایم ... و این است که باد کردهایم و با آنکه زیاد داریم، مریض و بیرمق هستیم و به امتلای ذهنی و پرخوری فکری دچار شدهایم ...
میثم
انسان به خاطر معشوق میدود، هر چقدر معشوق عظیمتر و ارزندهتر باشد ناچار حرکت و کوششاش و در نتیجه سود او زیادتر خواهد شد.
Amirreza
درست مثل آن کودک که اسکناس صدتومانی را با ده تا کاکائو عوض میکند و زود در میرود که نکند طرف پشیمان شود و معامله را به هم بزند.
ما امروز خوشحالیم که خودمان را دادهایم و چند تا بارک اللّه و چند تا خانه و چند تا ماشین و چند تا فلان و بهمان گرفتهایم و فرار هم میکنیم که نکند طرف معامله را به هم بزند.
Amirreza
انسان بینهایت سرمایه دارد و بینهایت راه دارد و فقط هفتاد سال وقت برای تجارت، آن هم، نصفش خوراک و پوشاک و مسکن و نصفش مقدمات اینها، وای به روزی که بقیهاش هم بشود صرف نمایش دادن اینها که دیگر سرمایهها از دست رفتهاند یا راکد ماندهاند و احتکار شدهاند و یا از دست رفتهاند و زیان شدهاند.
Amirreza
سرگرمیها برای بیکارههاست. بازیها برای آوارههاست و آنها که جایی دارند و آنها که کاری دارند و آنها که به مهمانی دعوت شدهاند و لباس ضیافت پوشیدهاند، دیگر با توپها و با بازیچهها کاری ندارند. اینها نه بازیگرند و نه بازیچه و نه تماشاچی. اینها رهرو هستند و به تحرکها رسیدهاند و از تنوعها گذشتهاند.
اینها راه را میبینند و وقت کم را میبینند و این است که شب و روز میکوشند و آرام ندارند.
این است که همه خوردن و خوابیدن و حرکتهای بیحاصلشان باید حاصلخیز بشود و بار بیاورد.
Amirreza
حجم
۴۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
حجم
۴۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۷۶ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان