بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب از پشت میز عدلیه؛ خاطرات طنز یک قاضی دادگستری | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب از پشت میز عدلیه؛ خاطرات طنز یک قاضی دادگستری اثر امین تویسرکانی

بریده‌هایی از کتاب از پشت میز عدلیه؛ خاطرات طنز یک قاضی دادگستری

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۵۵۹ رأی
۴٫۲
(۵۵۹)
تمام قُضات دادگستری یک خودرو و یک رانندهٔ اختصاصی در اختیار دارند. خودرو لاکچری نیست ولی تقریباً بدون استثنا این خودروها خارجی و مُد روز هستند که البته به فراخور سابقه و سمت قضاییِ دارندهٔ خودرو مدل آن متفاوت است. مثلاً قُضاتی که به پرونده‌های خیلی مهم رسیدگی می‌کنند و در معرض تهدیدهای امنیتی هستند، معمولاً لندکروز با شیشه‌های ضدگلوله در اختیار دارند، اما قُضات پرونده‌های معمولی اس یو وی یا سدان‌های کره‌ای یا فرانسوی سوار می‌شوند. راننده‌هایی هم که به صورت کامل در اختیار قُضات‌اند، اکثراً تحصیل‌کرده، آموزش‌دیده و با لباس فرم هستند.
محسن
از آن‌جایی که به تعداد تمامی اعیاد رسمی و غیررسمی کارتون بینوایان را در برنامهٔ کودک دیده بودم و اصلاً دوست نداشتم در نقش بازرس ژاور ظاهر شوم و ژان والژان را برای دو عدد تُن ماهی بازداشت کنم، به چند نصیحت اکتفا کردم و دستور آزادی‌اش را صادر کردم.
fahime
عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بی‌عدالتی است.
Anahid
مدتی طولانی پشت در اتاق خودم منتظر خودم نشسته بودم تا خودم درِ اتاق خودم را باز کنم و خودم را به داخل بخوانم. چه پارادوکس عجیبی بود: من بیرون اتاق منتظر صاحب اتاقی بودم که صاحب اتاق خودش بیرون اتاق منتظر صاحب اتاقی نشسته بود که خودش بیرون اتاق نشسته بود تا صاحب اتاقی بیاید که خودش بیرون اتاق منتظر صاحب اتاق نشسته بود که... خیال‌تان راحت، مالیخولیا ندارم؛ فقط گاهی ذهنم بیش‌تر از حد مجاز انتزاعی می‌شود.
M_`N
هیچ‌وقت نتوانستم ارتباط عاطفی با بچه‌ها برقرار کنم. همیشه دوست دارم نقش کسی را بازی کنم که بچه‌ها از او می‌ترسند و ازش حساب می‌برند. همیشه وقتی پدر مادرشان حواس‌شان نیست این‌قدر با اخمی ترسناک به چشم‌هاشان خیره می‌شوم تا اشک‌شان درآید.
دایه مکفی
خجالت نمی‌کشی دست روی مادر و خواهرت بلند کردی؟» پسر که تحصیلات دانشگاهی هم داشت، جواب داد «من؟! من دست بلند کردم روی مادر و خواهرم؟! نه آقای قاضی! من خودم فمینیستم.» به سبب دفاع متهم تمام فک و صورت و لب و دهان و دیافراگم و زبان کوچکم آمادهٔ یک قهقههٔ تمام‌عیار بود اما به لحاظ اهمیت و تلخ و جدی بودن پرونده، با تمام قدرت خودم را سفت گرفتم و با قیافهٔ اخمالو و صدای بلند، طوری که گویا عصبانی‌تر شده‌ام، گفتم «به‌به، پس فمینیست هم هستی؟!» متهم که یک لحظه گمان کرد فمینیست بودن هم به اتهاماتش افزوده خواهد شد، خیلی مستأصل و گیج گفت «نه حاج‌آقا، حالا نه اون‌قدرها هم فمینیست.»
بهنام
عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بی‌عدالتی است.
نَــسـی
متهمی داشتم کیف‌قاپ اما چه کیف‌قاپی! با موتور کیف خانمی را زده بود و بیست متر آن‌طرف‌تر تصادف کرده و رفته بود زیر یک وانت‌نیسان
نیلوفر🍀
براساس این نظر دیهٔ شکستگی را همین رئیس ادارهٔ آموزش و پرورش شهرستان می‌بایست پرداخت می‌کرد. جالب‌تر از تعیین شخص مقصر، توجیه این نظر و جهت تقصیر وی بود. شاید اگر گفته شده بود تقصیر وی به علت عدم‌نظارت بر تعلیم و تربیت صحیح دانش‌آموزان خاطی است، یک‌جور زورکی و با کتک در کَتم می‌رفت؛ اما توجیه نظریات چیز دیگری بود. براساس نظریات کارشناسی علت حادثه عبارت بود از استفاده از مصالح زمخت (آسفالت) در ساخت حیاط مدرسه؛ چرا که دست دانش‌آموز موردنظر پس از زمین خوردن و برخورد با آسفالت شکسته شده بود.
محمد
داخل پرانتز بگویم که جملهٔ «فعلاً بیرون باشید» کلیدی‌ترین جملهٔ ما قُضات است. هر جا ندانیم چه‌کار باید بکنیم، می‌گوییم «فعلاً بیرون باشید»
کتابخوار

حجم

۱۰۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۷ صفحه

حجم

۱۰۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۷ صفحه

قیمت:
۳۴,۰۰۰
۱۷,۰۰۰
۵۰%
تومان