بریدههایی از کتاب روابط متکامل زن و مرد
۴٫۲
(۱۵۷)
هم زمان با کمکهای ناچیزی که برای تشکیل خانواده و راه اندازی کانونهای عاطفه و مهربانی میشود، مناسب است که به راه و رسم زندگی مشترک و شناخت مشکلات این زندگی جدید هم بپردازیم تا همسرانی آگاه، با ظرفیت و تحمل داشته باشیم. همسرانی که آرامش و پوشش و کشتزار یکدیگر باشند و آموخته باشند که چگونه از کمها زیاد استفاده کنند و با رنجها راحت باشند و با سختیها، بهرهبردار و سرشار بمانند.
yahya.armin27
برای رسیدن به آرامش زندگی و هدف سَکن و تعادل، بدگویی، بدبینی، بدخواهی و بدرفتاری، مزاحم است. شماتت و خشونت، آتش افروز است. تکرار و تذکر مداوم ملال آور است. برای آرامش، توقع کم، تحمل زیاد میآورد و توجه مناسب دو طرف و پذیرش دو طرف و همدلی و همکاری و همراهی و هماهنگی، با هم گره میخورند و در هم میبالند.
یاسمن سادات
نعمتهای پنهان را به ولایت تفسیر کردهاند؛ به رنجها و بلاهایی که نعمتند، تعلقهای ما را میزنند، ضعفهای ما را به ما نشان میدهند، وابستگیهای ما را برمیدارند. حتی به بلاء هم نعمت گفته میشود. این است که در مرحلهای در برابر بلاء هم تو باید شاکر باشی.
باغچه خانم
به اندازهای که توقع داشته باشی تحمل نمیکنی، میشوری، آشفته میشوی. ولی وقتی که توقعها افت کرد تحملها زیاد میشود. ظرفیتها میآید، ظرافتها در برخوردها میآید. محبتها میآید، مماشات میآید. مماشات یعنی با هم راه رفتن. مماشات مشی است، یعنی؛ با هم دست هم را بگیریم، قدم به قدم با هم راه برویم. او را به زمین نمیکشی. هُلش نمیدهی. رهایش هم نمیکنی. با او راه میروی. آن که قویتر است باید این مراحل را طی بکند.
باغچه خانم
در محبت یا گفت و گو، حدّ نگه دار، تا آنجا که هنوز به جملههایی از تو مشتاق هستند، خاموشی تو شیرین است. دلزدگی، حتی از محبت، نفرت انگیز است. به همان اندازهای محبت و اقبال داشته باش که طرف تو نیاز دارد، نه به اندازهای که تو داری.
:: OF ::
رنج و راحتی، در ظرفیت قلبی و در پختگی برخوردها است. گاهی آدمی با تمامی راحتیها در رنج است و غصه میخورد و گاهی با همهٔ رنجها راحت است و بهره برمیدارد و پاداش میگیرد.
گُم
کارهای انسانی در بینش و دل آدمی ریشه دارد و در جامعه و هستی اثر میگذارد،
گُم
خودم خسته شدهام. خستگی یک پدیده است که من باید یاد بگیرم چگونه با آن برخورد کنم. سست شدهام، چرا؟ تو در برابر این حادثه دیگر نمیگویی سست شدهام، این دلیل نیست. سستی، موضوع کار است، یعنی؛ مرض موضوعی است که تو باید رویش برنامه ریزی کنی، نه این که آن را بپذیری.
نمیشود انسان اهدافش را رها کند، مگر این که در زندگیاش هدفی نباشد. همین آدم وقتی که پول هدفش میشود، خیلی راحت با قساوت در برابر زنش میایستد. همین آدم که خیلی راحت به هر سمت و سویی میرفت وقتی یک هدف پیدا میکند، استقامت میکند، درگیر میشود، نه با زن، که با مادرش، با پدرش، با همهٔ کسانی که تا دیروز از آنها میشنید.
پس، تزاوروا تلاقوا... برخوردهایتان زیاد بشود، از برخوردها بیاموزید و دل نیرومند را بدست بیاورید. برخوردها خاصیتش درگیریهایش است. در درگیریهاست که آدمها اندازههاشان مشخص میشود.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
اما اگر آدمی بیش از نه ماه بود، بیش از هفتاد سال بود، برای این بیشتر، احتیاج به یک جریان جدیدی دارد و اینجاست که به آن سمت روی میآورد، دیگر با خدا درگیر نمیشود، جدال نمیکند. نه با خدا جدال میکند و نه در مورد خدا جدال میکند.
ما اکثرآ هم با خدا دعوا داریم، که تو چرا این کار را کردی، چرا این کار را نکردی، گویا ما حاکمیم. کأَنَّ لِی التطوّل علیک، ما مسلطیم در مورد او جدال میکنیم. ما برای خدا جایگزین داریم. خودمان، هوسهامان، عادتهامان، علممان، آموزشهایی که یافتهایم یا به سسیستمهایی که رسیدهایم، در حالی که اینها جایگزین نمیتوانند باشند. علم محدود است. موجودی آدمی محدود است و قلمروی که تو میخواهی انتخاب کنی خیلی گستردهتر از مجموعهٔ امکاناتی است که تو داری.
آدمی استمرارش و روابطش بیشتر از امکانات موجودی است که دارد، بیشتر از علم و عقل و عرفان و غرائز فردی و جمعی است که برایش در نظر گرفته شده است.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
ثبتنا علی دینک، ثبات بر دین، لازمهاش این معنا است که دین در متن زندگی تو آمده باشد، محور شده باشد، مبنا و هدف تو باشد. مبنا و هدف. اگر تو دین را مبنا گرفتی، یعنی پایه گرفتی ـ آنجایی که هستی ـ و هدف گرفتی ـ آنجای که میخواهی بروی ـ. مبانی و مقاصد تو سیستمی را میسازند که با توجه به شرایط تو، میتواند به هر سؤالی جواب بدهد. چه بخورم، چه بنوشم، چه کسی باشم، چگونه غضب کنم، چگونه محبت کنم. شکل عمل، روش عمل، بایدها و نبایدهای عمل، دستور عمل؛ این مجموعه از مبانی و مقاصد تو انتزاع میشود.
ثبات بر دین یک چنین مرحلهای را بدنبال میآورد. یعنی تو بر دین ثبات پیدا میکنی. تزلزلی نداری. تو درها را زدهای، تجربهها کردهای، بنبستها را دیدهای. با این مرحله است که به دین روی آوردهای، ثَبِّتْنا علی دینک.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
این جدال تا آنجا میآید که با وجودی که خدا را پذیرفته است، با وجودی که ربانیت و نعمت او را پذیرفته است، با وجودی که جایگزینی هم ندارد، به تقلید گذشته روی میآورد؛ نتبع ما وجدنا علیه آباءنا و اتباع خدا را نمیخواهد. چرا؟ چون؛ خود را در یک محدوده هفتاد سالهای ارزیابی میکند که در این هفتاد ساله، نه تنها دین زیاد است، بلکه حتی عقل و اندیشه و تعقل هم زیادی است.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
ما نه مرد را محور گرفتهایم و نه زن را. حکم و حکومت و داوری را به پیش داور اندازیم. اگر این دید بیاید آنوقت مسائل خیلی حل و فصلش سادهتر میشود و تازه آن که قویتر است متحملتر است. آن که نیرومندتر است بالش را میگشاید. واخفض لهما جناح الذل من الرحمة؛ به پسر میگوید تو بال محبتت را با ذلت برای پدر و مادرت بگستران. این نوع رابطه، این نوع توجه، یک مرحلهٔ دیگری را میطلبد. آن که قویتر است، الذل مع الله عزَّة؛ ذلت در راه او برایش عزت میشود، دیگر رنج نمیبرد.
با هم مرتبط بشوید. این راه حل نیست که ما وقتی که دیدیم مشکل هست، جدا بشویم. وقتی که میبینیم سفرهای میاندازیم دعوا در آن هست، سفره را برداریم.
یکی از مکرهای شیطان همین است. وقتی که مشکلی بوجود میآید، اصل صورت مسأله را پاک میکند.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
دلِ روشن، دلِ زنده و بهرهمندی از کلمات حکیمانه اهل بیت در گرو این برخوردها و داد و ستدها است. ما تا این درگیریها را نداشته باشیم، ضعفهامان، ترسهامان، بخلهامان، خستگیهامان، زیاده رویها یا کوتاهیهای خودمان را نمیشناسیم. در این برخورد است که مشخص میشود ما چقدر کم داریم. چقدر افراط داریم. چقدر تفریط داریم.
در تنهایی آدمها بدون برخورد، مقدار ظرفیت من مشخص نمیشود
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
: تَزاوَروا تَلاقوا فَانَّ فی زیارتکم احیاء لقلوبکم و ذکرآ لاَِحادیثنا؛ میگویند: دیدار کنید از هم، برخورد کنید با هم، چون؛ در این برخوردها هم دلهایتان زنده میشود و هم گفتههای تازه ما مطرح میشود.
ما در تنهاییها چه بسا بتوانیم علم را، حتی فکر روشن را بدست بیاوریم، ولی دل روشن و دل زنده در برخوردها و درگیریها شکل میگیرد.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
کسی که به خاطر خستگی از دنیا به شهادت روی میآورد با کسی که با فراغت و آزادی و حتی با اشتیاقها و علاقهها روی میآورد برابر نیستند.
haniye shalbaf
این نظارت از همراهان باید لطیف و نامرئی باشد
بردیا سنگینی
مادامی که من، دین را حتی اگر قبول کردم، خدا را حتی اگر باور کردم که هست، اگر به آن نیاز نداشته باشم و بگویم بدون دین میتوانم راهم را بروم و میتوانم بدون دین زندگی کنم، طبیعتآ دین یا در متن نمیآید، بر کنار میشود، یا اگر هم میآید متن بیبدیلی نیست، میتواند نسخه بَدَل داشته باشد.
م.ح
مسأله این نیست که من پاکم، مسأله این است که اگر کسی با عمل من گندید، ناچار گند او به من هم سرایت میکند، که من در جامعهٔ مرتبط زندگی میکنم.
م.ح
. در این برخورد است که مشخص میشود ما چقدر کم داریم. چقدر افراط داریم. چقدر تفریط داریم.
رضا
ما در تنهاییها چه بسا بتوانیم علم را، حتی فکر روشن را بدست بیاوریم، ولی دل روشن و دل زنده در برخوردها و درگیریها شکل میگیرد.
رضا
حجم
۴۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۴۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
قیمت:
۱۵,۰۰۰
۷,۵۰۰۵۰%
تومان