بریدههایی از کتاب قند تلخ
۳٫۶
(۱۹۴)
«روزشماری میکنم تا زودتر عقد کنیم و محرم بشیم، دلم میخواد زودتر گرمای دستت رو لمس کنم و نوازشش کنم. دلم میخواد بدون عذاب وجدان و حس گناه، سیر نگاهت کنم. دوست دارم سرم رو، روی پاهات بزارم و تو دست بکشی لای موهام و من برات حرف بزنم.»
سپیده
مش قربون هم مشغول آب دادن گل و گیاه داخل حیاط بود.
سپیده
بهجایی رسیده بود که با دیدن یک جفت پرنده هم حسرت میخورد چون خودش را دیگر تنها میدید! ایّام «سیاه مستی» به سر آمده بود و او فارغ از هر مستی ای، میزده، کنج خرابههای دلش، خمار افتاده بود. سایهای از جنس تنهایی را بر سر زندگیاش احساس میکرد و ترس از این واقعیت سخت آزارش میداد
r.k(Roma :)
ای کاش فرصتی داشتم برای جبران. جبران روزهای بربادرفتهام.
iman
همیشه از خدا خواستم جلوتر از تو بمیرم و لحظهای بیتو بودن رو تجربه نکنم....
mhshidanvari
همه تلاشش را میکرد تا بر اعصابش مسلط باشد و کمتر فکر کند، امّا خیلی سخت بود. حالا سرمشقهایی که به مراجعینش میداد را باید خودش عملی میکرد
سپیده
صورت گندمی و بانمکی داشت، وقتی پایینرو نگاه میکرد مژههای داسی شکلش خوشههای نگاهم رو درو میکردند! از دستهای ظریفش خیلی راحت میشد فهمید که زیادی تو ناز و نعمت بوده
سپیده
شاید عاشقی همیشه رسیدن نباشه همینکه از عشقت به خاطر خوشبختیش بتونی بگذری، همینکه بدون نگرانی و با خیال راحت بتونی کنار بشینی و نظارهگر پیشرفتش باشی، اوج دوستداشتن واقعیه...!
nrgs
نگران نباش! بعضی وقتها که فکر میکنی بدبختتر از تو پیدا نمیشه اتّفاقی تو زندگی میافته که با تمام وجود حس میکنی خوشبختترینی!
nrgs
نه روانشناس بودن، نه مشاور بودن، نه زن زندگی بودن هیچکدام برایش کارایی نداشت و به تنها چیزی که فکر میکرد، داشتن قلبی بود سنگی و روحی فولادی تا بتواند زیر آوار زندگیاش تاب بیاورد.
سایه ی ماه🌘🙂
حجم
۱۳۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
حجم
۱۳۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۰۰ صفحه
قیمت:
۱۰,۰۰۰
تومان