بریدههایی از کتاب زندانهایی که برای زندگی انتخاب میکنیم
۴٫۰
(۵۷)
کمونیسم در روسیه به جوش آمد، کشت و نابود کرد. با این حال، شور و هیجانهای تند و جانبدارانه انقلاب تا مدتی همهجا منتشر میشد، و درست فکر کردن را ناممکن میکرد. هنوز هم برای بعضیها در بعضی جاها درست فکر کردن ناممکن است.
چین با انقلاب به جوش آمد، و بار دیگر با انقلاب فرهنگی، و کشور را یک نسل عقب انداخت. ولی در اثنایی که این گردابها، یا زلزلهها، یا آتشفشانهای عظیم اجتماعی در کار بودند، کسانی که درگیرشان بودند نمیتوانستند معقول سخن بگویند یا سؤال یا اعتراض کنند.
کتابخوان
با این حال، کسانی خواهند بود که طرح این پرسش را سنگدلی، یا لااقل کجسلیقگی بدانند.
روز به روز بیشتر به این نتیجه میرسم که ما تحت تأثیر امواج احساسات عمومی هستیم، و تا زمانی که این امواج وجود داشته باشند، طرح پرسشهای معقول و جدّی ممکن نیست. فقط باید ساکت بود و منتظر ماند، همهچیز میگذرد... . ولی در این فاصله، همین پرسشهای معقول و جدی و پاسخهای معقول و جدی و بیطرفانه به آنها میتواند ما را نجات دهد.
کتابخوان
در همین حال که من مشغول نوشتن هستم [۱۹۸۶]، در افغانستان آدمها از گرسنگی میمیرند، با این حال هیچ مبارزه عمومی مهمی حول این مسئله صورت نگرفته است. دنیا با قربانیان افغانستانِ زیر سلطه یک حکومت دستنشانده شوروی همدردی نمیکند، ولی با اتیوپیِ زیر سلطه یک حکومت دستنشانده شوروی همدردی میکند. یک دهه یا بیشتر است که مردم در کشورهای منطقه ساحل از گرسنگیمیمیرند، ولی وجدان عمومی بیدار نشده بود و آدمها تا همین اواخر با گشادهدستی و ترحم واکنش نشان نمیدادند. ولی چرا؟ دستکم پرسش جالبی است... .
کتابخوان
فناوری ـــ مشخصا تلویزیون و سینما ـــ در این مورد دقیقا همان روند را انجام میدهد، ما را در معرض انواع و اقسام خشونت قرار میدهد به نحوی که حساسیت خود را نسبت به آن از دست میدهیم. حساسیت خود را به شیوهای تصادفی و غیرقابل پیشبینی از دست میدهیم.
کتابخوان
فناوریهای جدید و ترسناک ما دست در دستِ اطلاعات روانشناختیِ جدید دارند. و فناوری گاهی نتایج دور از انتظاری به بار میآورد.
کتابخوان
مسئله جالب توجه این است که آن افرادی که دوست دارند خود را لشکریان نیکی، آدمهای خیرخواه، به شمار بیاورند، از چنین شیوههایی بیزارند. منظورم این نیست که باید از این شیوهها استفاده کنند، بلکه این است که غالبا حتی حاضر نیستند آنها را بررسی کنند، و در نتیجه راه را برای کنترل خودشان توسط آنها بازمیگذارند.
کتابخوان
اطلاعاتی که درباره خودمان به عنوان افراد، گروهها، تودهها، عوامالناس در اختیارمان گذاشتهاند، به صورت آگاهانه و حسابشده مورد استفاده متخصصانی قرار میگیرد که اکنون کموبیش همه حکومتهای دنیا برای کنترل شهروندان خود بهکار میگیرند. هر روز بیش از پیش میتوانیم حکومتهایی را ببینیم که برای شستوشوی مغزی از نتایج پژوهشی استفاده میکنند، ولی فقط به شرطی که بخواهیم ببینیم، فقط به شرطی که مصمم باشیم گرفتارشان نشویم.
کتابخوان
ما اکنون به مرحلهای رسیدهایم که رهبر سیاسی نهتنها دوز و کلکهای عوامفریبانه دیرینه ـــ نگاه کنید به ژولیوس سزارِ شکسپیر ـــ را با مهارت بهکار میبندد، بلکه متخصصانی استخدام میکند تا آنها را هرچه مؤثرتر کنند. ولی نوشدارو این است که در جامعه باز، در عین حال، میتوانیم این دوز و کلکهایی را که سَرِمان سوار شده بررسی کنیم.
کتابخوان
وقتی خانم تاچر برای دومین دوره نخستوزیریاش نامزد شرکت در انتخابات شد، یک شرکت تبلیغاتی بزرگ به نام ساعتچی و ساعتچی را برای اداره مبارزات انتخاباتیِ خود به کار گرفت. کارکنان این شرکت هر دوز و کلکی که میشد سوار کردند، از عبارتپردازیهای سنجیده برای برانگیختن احساسات مساعد گرفته تا رنگ لباسهای خانم تاچر و پردههایی که جلویشان میایستاد، و ورود و خروجهای حسابشده او و استفاده از رسانهها.
کتابخوان
در دانشگاهی که، آن طور که در قصههای پریان میگویند، زیاد از اینجا دور نیست، پژوهشگری هست که متوجه شده میتواند یک فرد معتقدِ واقعی را انتخاب کند ـــ مثلاً بگوییم یک دانشمند مسیحی، مهم نیست در چه زمینهای ـــ یا بگوییم فردی که اطمینان دارد زمین مسطح است یا دنیا در جمعه سیزدهمِ سال کبیسه بعدی به آخر میرسد، و این فرد معتقد را با استفاده از شیوههای شناختهشده شستوشوی مغزی ابتدا به یکی از پیروان کلیسای منتظران ظهورِ مسیح، بعد به یک کمونیستِ استالینیست، بعد به یک لیبرال، بعد به یک فمینیست، بعد به یک ملحد دوآتشه تبدیل کند. وقتی همه این تغییرات انجام شد، و اینها را میتوان در عرض چند روز انجام داد، و این فرد دیگر یک فمینیست، استالینیست، سرمایهدارِ معتقد است، او دیگر به طور مطلق و قطعی و نهایی همان است، و حاضر است جانش را برای اعتقادش بدهد. اما پس از آنکه همه این تغییرات صورت گرفت، این بختبرگشته را به اعتقادِ سابقش بازمیگردانند، مثلاً اعتقاد به اینکه دنیا در جمعه سیزدهم به آخر میرسد.
کتابخوان
شستوشوی مغزی سه محور یا روند اصلی دارد، که اکنون دیگر بهخوبی شناخته شدهاند. اولی تنش است، که به دنبالش آرامش میآید. این روند مثلاً در بازجویی از زندانیها به کار میرود، آنگاه که بازجو به تناوب خشن و بامحبت است ـــ یک لحظه قلدری دگرآزار است، لحظه بعد دوستی مهربان. دومی تکرار است ـــ موضوعی را بارها گفتن یا به آواز خواندن. سومی استفاده از شعار است ـــ تقلیل فکرهای پیچیده به مجموعههای ساده کلمات.
کتابخوان
در طول جنگ کره، این موضوع موجب حیرت دولت آمریکا شده بود که سربازان آمریکایی به انواع و اقسام جنایتهایی که مرتکب نشده بودند اعتراف میکردند. دلیلش شیوههای شستوشوی مغزی بود که نیروهای کره شمالی به کار میگرفتند. در نتیجه این امر، ایالات متحده پژوهشی را به طور متمرکز درباره شستوشوی مغزی و تلقین و القا آغاز کرد. این پژوهش از آن زمان تاکنون ادامه دارد، و حجم عظیمی از اطلاعات را درباره جامعه و نحوه عملکرد آن فراهم آورده است
کتابخوان
دنیای غرب پُر از آدمهایی است که این تجربه را از سر گذراندهاند و در جوانی عضو گروهی مرکب از آدمهای خشکمغز و دیوانه عنانگسیخته بودهاند، و آن دوره را پشت سر گذاشتهاند. میتوانم بگویم نیمی از آدمهایی که در بریتانیا میشناسم، در زمره این افراد اند.
کتابخوان
ما فراموش میکنیم ـــ و جوانها هم خبر ندارند چون تاریخ نمیخوانند ـــ که وارث کمابیش دوهزار سال حکومت بسیار استبدادی هستیم که هیتلر و استالینیسم در مقابل آن کودکانی بیش نیستند. نه اینکه دیکتاتورهای جدید، برخی آگاهانه، از کلیساها نیاموخته باشند. تقریبا در زمان جنگ جهانی اول ابهت کلیساها ریخت و دیگر در جوامع غربی ما عامل مؤثر عمدهای نبودند. اکنون مهربان و رئوف اند، غالبا به اموری گرایش دارند که از امور اجتماعی و خیریه قابل تشخیص نیستند، به فرقههای بسیار تقسیم شدهاند، و اگرچه برخی فرقهها تمامیتخواه اند، دیگر برای کلیسا امکان ندارد ـــ آنگونه که، به لحاظ تاریخی، تا همین دیروز ممکن بود ـــ که به عنوان یگانه صاحب اختیار رفتار و تفکر بر کلّ جامعه حکومت کند.
کتابخوان
ولی اروپا دوهزار سال زیر سلطه حکومتی استبدادی ـــ کلیسای مسیحی ـــ بود که هیچ شیوه تفکر دیگری را مجاز نمیدانست، راه را بر همه عوامل مؤثر بیرونی بسته بود، و در کشتن، نابود کردن، آزاردادن، سوزاندن و شکنجهکردن به نام خداوند تردید نمیکرد. یادآوری این تاریخ نه برای زنده نگهداشتن خاطرات حکومتهای استبدادی قدیم، بلکه برای شناخت استبداد کنونی است، چون این الگوها هنوز در ما وجود دارند.
کتابخوان
همه میدانند که در مواقعی مثل اعتصاب، جنگ داخلی و جنگ از لحظه آغازْ انواع و اقسام فجایع روی خواهد داد، حتی اگر تنها علتش این باشد که افرادی که در هر جامعهای از شرارت لذت میبرند به صحنه میآیند. ولی مسئله این است که در چنین مواقعی همه از این موضوع آگاه اند غیر از آنهایی که درگیر ماجرا هستند، و به نظر شاهدان انگار مست اند یا جادو شدهاند یا مشاعر خود را از دست دادهاند. راستش، همینطور هم هست. آنها بخشی از یک جنونِ جمعیِ عظیم شدهاند و تا زمانی که در درون آن هستند، نمیتوان از آنها توقعِ قضاوتِ فردی داشت.
کتابخوان
همه میدانند که در مواقعی مثل اعتصاب، جنگ داخلی و جنگ از لحظه آغازْ انواع و اقسام فجایع روی خواهد داد، حتی اگر تنها علتش این باشد که افرادی که در هر جامعهای از شرارت لذت میبرند به صحنه میآیند. ولی مسئله این است که در چنین مواقعی همه از این موضوع آگاه اند غیر از آنهایی که درگیر ماجرا هستند، و به نظر شاهدان انگار مست اند یا جادو شدهاند یا مشاعر خود را از دست دادهاند. راستش، همینطور هم هست. آنها بخشی از یک جنونِ جمعیِ عظیم شدهاند و تا زمانی که در درون آن هستند، نمیتوان از آنها توقعِ قضاوتِ فردی داشت.
کتابخوان
در جناح چپ، مانند همه جنبشهای خلقیِ بزرگ، یقینهای احساساتی خاصی حاکم است که بیچونوچرا و غیرقابل بحث اند. یکی از آنها این است که سوسیالیستها از غیرسوسیالیستها بهتر اند ـــ یعنی از نظر اخلاقی بهتر اند ـــ بهرغم این واقعیت که سوسیالیسم مخوفترین حکومتهای استبدادی را به وجود آورده، و میلیونها نفر را به قتل رسانده. و هنوز هم میرساند. یکی دیگر از این یقینها این است که همه سرمایهدارها بد، خبیث و مضر به حال جامعه، خشن و فاسد اند. یکی دیگر این است که سوسیالیستها ذاتا صلحطلب اند. دیگر اینکه زنان ذاتا از مردان صلحدوستتر اند. تاریخ به هیچ وجه این را تأیید نمیکند.
کتابخوان
من در بریتانیا زندگی میکنم، کشوری که به سرعت به دو قطبِ افراطیِ مخالف تقسیم میشود. سهیم بودن در این امر هولناک است. اعتصاب معدنچیها این روند را تسریع یا آشکار کرده است؛ روندی که، به گمان من، با تجزیه و فروپاشی جناح چپ آغاز شد. در بریتانیا مدتها بین چپ و راست تعادل برقرار بود، و هر جناح طیف وسیعی از عقاید مختلف را در بر میگرفت. این تعادل از بین رفته است. جناح چپ انبوهی از گروههای کوچک و بزرگ است. این نسخهای قدیمی برای آشوب اجتماعی، حتی انقلاب است.
کتابخوان
آدمها قطعیت را دوست دارند. از این مهمتر، آرزومند قطعیت اند، طالب قطعیت و واقعیتهای مهم و چشمگیر اند. دوست دارند بخشی از جنبشی باشند که به این واقعیتها و قطعیتها مجهز است، و اگر شورشیها و بدعتگذارانی وجود داشته باشند، قضیه رضایتبخشتر هم میشود، چون این ساختار در همه ما بسیار ریشهدار است.
کتابخوان
حجم
۸۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۱۹ صفحه
حجم
۸۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۱۱۹ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۳۲,۵۰۰۵۰%
تومان