بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب غروب بت‌ها | صفحه ۱۵ | طاقچه
کتاب غروب بت‌ها اثر داریوش آشوری

بریده‌هایی از کتاب غروب بت‌ها

نویسنده:فردریش نیچه
انتشارات:انتشارات آگه
امتیاز:
۴.۱از ۵۱ رأی
۴٫۱
(۵۱)
خود را سرزنده نگاه داشتن در گیر‌ـ و‌ـ دارِ یک کارِ دلگیر و بی‌اندازه پرمسئولیت، کم هنری نیست: و البته، چه چیزی ضروری‌تر از سرزندگی؟ کاری که شادمانی در آن دست اندر کار نباشد هرگز درست از آب درنمی‌آید. تنها دلیلِ نیرومندی سرشاریِ نیرو ست.
Fereshteh Radmanesh
اندیشیدن آموختن: یعنی آن چیزی که مدرسه‌هایِ ما دیگر هیچ گمانی از آن ندارند، همچنان‌که دانشگاه‌ها هم
Omid
کارِ آموزشگری در کلّ آدمی را بی‌اشتیاق و بدبین و دل‌زده می‌کند و سبب می‌شود که آدمی در برخوردِ اوّل با هر چیزِ ناآشنا و تازه با خون‌سردیِ دشمنانه روبه‌رو شود
Omid
مدرسه‌هایِ «عالیِ» ما یکسره با بی‌سر‌ـ و‌ـ ته‌ترین میان‌مایگی گره خورده‌اند، چه آموزشگرانِ‌شان، چه برنامه‌هایِ درسی‌شان، چه هدف‌هایِ آموزشی‌شان. همه‌جا شتابِ زننده‌ای در کار است. گویی چه خواهد شد اگر که یک جوانِ بیست و دو‌ـ سه ساله هنوز درس‌اش را «تمام» نکرده باشد و برایِ این «پرسشِ اساسی» پاسخی نداشته باشد که چه‌کاره خواهد شد ‌
Omid
در حقیقت گونه‌ای کارآموزیِ خشن است که می‌خواهد با صرفِ کمترین وقت انبوهی از جوانان را چنان آموزش دهد که به کارِ خدماتِ دولتی بیایند و به دردِ آن بخورند. «آموزشِ عالی» و انبوهی از آغاز با هم ناسازگار‌اند. آموزشِ عالی تنها از آنِ استثناها ست. باید امتیازی داشت تا به چنین امتیازِ والایی دست یافت: هیچ چیزِ بزرگ، هیچ چیزِ زیبا، همگانی نتواند بود. «زیبا کمتر کسی را ست.»
Omid
آموزشگاه‌هایِ عالی و دانشگاه‌ها به عنوانِ «دایه‌یِ دوره‌دیده» امروزه جلوِ جوانان می‌کارند. از چند استثنایِ انگشت‌شمار که بگذریم، فرهیختاری در کار نیست
Omid
پُتک سخن می‌گوید (چنین گفت زرتشت، بخشِ سوّم)   «چرا چنین سخت؟ ‌ـ‌ـ‌ـ‌ـ‌ـ زغال‌سنگ روزی به الماس چنین گفت: «مگر ما خویشانِ نزدیک نیستیم؟» چرا چنین نرم؟ برادران، من از شما چنین می‌پرسم: مگر شما برادرانِ من نیستید؟ چرا چنین نرم؟ چنین سست و تسلیم؟ چرا ردّ و انکار در دل‌هایِ شما چنین بسیار است؟ چرا سرنوشت در نگاه‌هایِ شما چنین کم؟
Homayoun
مردم گناهِ بدحالی‌شان، چه بسا گناهِ بدی‌شان را به گردنِ کسانی می‌اندازند که جز آنان‌اند ‌ـ‌ـ‌ـ‌ـ‌ـ چنان‌که گویی [جز ایشان بودنِ آنان] بیدادی ست [در حقِّ ایشان] و امتیازی ست ناروا. «اگر من بی‌سر‌ـ و‌ـ پای‌ام، پس تو چرا نیستی؟»
jalal
«هر دردِ بزرگ، خواه تَنانی خواه روانی، بازگوینده‌یِ آن است که سزاوارِ چیستیم؛ که اگر سزاوارِ آن نمی‌بودیم به آن دچار نمی‌شدیم.»
hamed kianfar

حجم

۳۰۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۳ صفحه

حجم

۳۰۳٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۱۸۳ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۱۴
۱۵
صفحه بعد