بریدههایی از کتاب من قاتل زنجیره ای نیستم
۳٫۹
(۵۶)
مرگ چیز غمناکیه، حتی وقتی قسط بانکت رو میده.
کاربر۰۰۰۰۰۰
ولی حقیقت خیلی وحشتناکتر از این بود: وحشت واقعی از هیولاهای گنده برنمیآد؛ بلکه از مردمِ کوچیک بهظاهر بیگناه برمیآد، مردمی مثل آقای کراولی، مردمی مثل من.
شما هیچوقت متوجه ما نمیشین.
کتاب باز
من قاتل زنجیرهای نیستم
بلاتریکس لسترنج
"مهم نیست چند نفر رو بکشن. باحال هم نیست، اشتباهه."
مکس پرسید: "پس چرا دائم دربارهشون حرف میزنی؟"
"چون اشتباه، جالبه."
zeinab.ghl
دو تا اشتباه بودیم که ترکیبمون درست بود
کاربر۰۰۰۰۰۰
رفتار گستاخانه و بیپروایی داشت و دربارهٔ موضوعاتی که واقعاً چیز زیادی دربارهشون نمیدونست، زیادی بلند و بااطمینان حرف میزد.
zeinab.ghl
همهمون خوب با مارگارت کنار میاومدیم. مارگارت اون روکش پلاستیکیای بود که نمیذاشت خونوادهٔ ما جرقه بزنه و اتصالی پیدا کنه.
Marie Rostami
کارم توی تظاهر به عادیبودن واقعاً خوب بود.
zeinab.ghl
اگه مجبور نبود یه کاری رو بکنه، معنیش این بود که دلش میخواست اون کار رو بکنه.
zeinab.ghl
خانوم کراولی گفت: "چه پسر شیرینی" و هر دو رفتن داخل.
حرفش یهجورهایی درست بهنظر میرسید: تنها کسی که فکر میکرد من شیرینم، زنی بود که با یه شیطان زندگی میکرد.
نیما اکبرخانی
جامعهستیزی فقط کَری احساسی نیست؛ لالی احساسی هم هست.
zeinab.ghl
همون ارتباط کوتاهی هم که بابا و مامانم موقع رسوندن من، با هم داشتن، براشون زیادی بود و آخرش فقط دو طرف مخالف محوطهٔ پارکینگ سوپرمارکت وامیستادن. نصفهشب، محوطه خالی بود و من توی تاریکی بالش و کولهپشتیم رو از یه ماشین به ماشین دیگه منتقل میکردم. هفتسالم بود.
نیما اکبرخانی
هیچوقت چیزی مثل "عجب خلوچلی" یا "این بچه دیوونهس" نمینوشت؛ فقط یادداشتهای سادهای برمیداشت که بهش کمک کنه یادش بیاد دربارهٔ چی حرف میزدیم. مطمئنم یه جای دیگه یه کتاب "عجب خلوچلی" داشت؛ ولی قایمش میکرد.
PARSA
بعد از اینکه کسی رو میکشین، اگه وقت کافی داشته باشین، قربانیتون میتونه همون کسی بشه که شما دلتون میخواد
کاربر۰۰۰۰۰۰
احتمالاً فکر میکنین خیلی عجیبغریبه که فکر کنین توی وجودتون یه هیولا قایم شده؛ ولی باور کنین خیلی خیلی بدتره اگه اون هیولا واقعاً فقط ذهن خودتون باشه.
zeinab.ghl
آتیش یه چیز کوتاهمدت و موقته، دقیقاً تعریف بیثباتیه. یه دفعه میآد، وقتی حرارت و سوخت به هم میرسن و جرقه میزنن، با یه غرش زنده میشه و درحالیکه هرچیزی که دوروبرشه سیاه میشه و پیچ میخوره، با عطش میرقصه. وقتی دیگه چیزی نمیمونه که جذب کنه، ناپدید میشه. پشت سرش هیچی بهجز خاکستر و سوخت استفادهنشدهش باقی نمیذاره.
zeinab.ghl
بهش گفتم: "مهم نیست چند نفر رو بکشن. باحال هم نیست، اشتباهه."
مکس پرسید: "پس چرا دائم دربارهشون حرف میزنی؟"
"چون اشتباه، جالبه
کتاب باز
تجمعها همیشه احمقانهان، میدونم، بهجز اون لحظهٔ کوتاهی که خودتون توش هستین؛ اون موقع کاملاً منطقی بهنظر میرسن.
نیما اکبرخانی
به صورتش نگاه کردم تا واکنشش رو ببینم. گفتم: "من فکر میکنم سرنوشت میخواد من یه قاتل زنجیرهای بشم."
یکی از ابروهاش رو داد بالا، فقط همین. بهتون گفتم که آرومه.
PARSA
گمونم رابطههای احساسی باعث میشه کارهای احمقانهای بکنین.
NeginJr
حجم
۲۲۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
حجم
۲۲۳٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۳۲ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان