بریدههایی از کتاب در جست و جوی آلاسکا
۳٫۹
(۱۶۵)
هرگز نباید ناامید شویم چون ممکن نیست که به شکل جبرانناپذیری ضربه بخوریم
BehNazJT
اسلام، مسیحیت و بودیسم، هرکدام یک بنیانگذار دارند که به ترتیب محمد، مسیح و بودا هستند. و هنگام فکرکردن به این بنیانگذاران، به عقیدهٔ خود من، باید نتیجه بگیریم که هرکدام از اونها پیام امیدی بزرگ رو با خودشون به همراه آوردند. محمد برای عربستان قرن هفتم این امید رو به همراه داشت که هرکسی میتونه به خوشبختی و زندگی جاوید دست پیدا کنه و فقط باید به خدای یگانه ایمان داشته باشه. بودا این امید رو به مردم میداد که رنج گذراست. مسیح این پیام رو با خودش آورد که آخرینها اولین خواهند بود و حتی کسانی که مسئول گرفتن باج و خراج هستن و جذامیها و همهٔ اقشار مطرود هم میتونن امیدوار باشن.
BehNazJT
دلم میخواد بدونم خود شما چطور حقیقت بیچونوچرای رنج رو در دنیای خودتون و درکتون از دنیا جا میدید و چطور زندگی رو علیرغم وجود رنج ادامه میدید.
BehNazJT
"شما، یعنی شخص شما، چطور از لابیرنت و راه پیچدرپیچ رنج بیرون میروید؟
BehNazJT
اول شبحش مرا دنبال میکرد و مرا توی خواب میترساند ولی حالا، فقط چند هفته بعد، داشت از من دور میشد. در خاطرهٔ من و بقیه از هم میپاشید و دوباره میمرد.
BehNazJT
توی دفترم نوشتم: "یه روز هیچکس به خاطر نمیآره که اون دختر یه روزی وجود داشت." و بعد اضافه کردم: "و یا من وجود داشتم."
BehNazJT
همچنین فهمیدیم که پایان خواستن به معنی پایان رنج است. وقتی آرزو نکنی که چیزی از هم نپاشد، ازهمپاشیدن چیزهای مختلف، باعث رنجت نخواهد شد.
BehNazJT
بودا گفته بود: "رنج نتیجهٔ خواستن است.
BehNazJT
. بودا چیزی رو میدونست که علم تا هزار سال بعد از مرگش اثبات نکرد: انتروپی افزایش پیدا میکنه و همهچیز از هم میپاشه."
BehNazJT
"هرآنچه گرد هم میآید، روزی از هم میپاشد.
BehNazJT
"کارل مارکس به گفتن عبارت دین افیون تودههاس معروفه. مذهب بودایی به این معروفه که به بهبود زندگی از راه کارما اعتقاد داره. اسلام و مسیحیت هم قول بهشت ابدی رو به مؤمنان دادن. و چنین چیزی یه افیون واقعاً قویه. قطعیت دستیابی به زندگی بهتر بعد از مرگ. ولی داستان صوفی درست در مقابل این ایده قرار میگیره که مردم فقط به این دلیل معتقد هستن که به اعتقادداشتن به این افیون، نیاز دارن. رابعهٔ عدویه، معروف به رابعهٔ بصری که یکی از زنان بزرگ و صوفیان معروف بوده رو حین دویدن در خیابانهای شهر زادگاهش یعنی بصره دیدند. او مشعلی در یک دست و سطل آبی در دست دیگه داشته. کسی ازش پرسیده که داره چیکار میکنه و اون جواب میده: میخوام با این سطل آب، آتش جهنم رو خاموش کنم و بعد با این مشعل، دروازههای بهشت رو به آتش بکشم تا مردم، خدا رو به امید بهشت و ترس از جهنم دوست نداشته باشن و فقط عاشقش باشن چون خداست."
BehNazJT
"اگه این کار رو کرده باشه چی؟ چیزی از گناه ما کم نمیشه. تنها کاری که میکنه اینه که اون رو تبدیل میکنه به یه دختر وحشتناک و خودخواه و عوضی."
ـ یا مسیح! پاج! تو اصلاً اون دختری که اون واقعاً بود رو یادته یا نه؟ یادت نیست چطور میتونست یه دختر خودخواه عوضی باشه؟ این بخشی از وجودش بود و توام قبلاً این رو میدونستی. ولی انگار حالا دیگه فقط اون آلاسکایی برات مهمه که از خودت ساختی.
BehNazJT
بین ورقهای امتحانی ما جستوجو کرد و یک ورق را از بین دستهای بزرگ بیرون کشید و گفت: "این برگهٔ پاسخ سؤال پایان ترم آلاسکاس. یادتون هست که از شما خواسته بودم بگید مهمترین سؤالی که مردم با اون روبهرو خواهند شد چیه و رسومی که در سه دین مورد مطالعه در درس ما وجود داره، چطور به این سؤال پاسخ میده؟ سؤال آلاسکا این بود."
آهی کشید و بعد پشتی صندلی را گرفت و خودش را از روی آن بلند کرد و روی تخته نوشت: چگونه خواهیم توانست از این لابیرنت بیرون رویم؟ آ.ی.
گفت: "تا آخر ترم این سؤال رو پاک نخواهم کرد. چون همهٔ کسانی که مسیر خودشون رو در زندگی گم کردند، حتماً در گوشهٔ ذهنشون با غرولندهای بیپایان این سؤال سمج روبهرو شدند. ما همه در مقطعی از زندگی سرمون رو بالا گرفتیم و متوجه شدیم که در راهی تودرتو گم شدیم
BehNazJT
سرم را روی پشتی صندلی تاکومی گذاشتم و گریه کردم و ضجه زدم ولی بیشتر از غم، احساس درد میکردم. به معنی واقعی کلمه درد داشتم. مثل درد کتکخوردن بود.
آخرین کلمات مریودر لوئیس اینها بود: "من ترسو نیستم بلکه خیلی قوی هستم. مردن چقدر سخته." شک ندارم که همینطور است ولی نمیتواند خیلی سختتر از این باشد که جزو بازماندگان باشی
BehNazJT
همان یک دست کتوشلوارم را پوشیدم. نزدیک بود که آن را با خودم به مدرسه نیاورم ولی مامانم اصرار کرد و گفت آدم هیچوقت نمیداند کی به لباس رسمی نیاز پیدا میکند و حرفش هم درست از آب درآمده بود.
BehNazJT
و اصلاً "درجامردن" معنی هم دارد؟ "درجا" چقدر طول میکشد؟ یک ثانیه است؟ ده؟ درد آن ثانیهها هم وحشتناک بوده چون قلبش منفجر شده و ریههایش از کار افتادهاند و خون و هوایی نبوده که به مغزش برسد و تنها احساسی که داشته هم وحشت بوده است. این درجای لعنتی ورد زبان مردم چیست؟ هیچچیزی درجا و فوری نیست.
BehNazJT
"ولی خیلی وقتها مردم همونطوری میمیرن که زندگی کرده بودن و به خاطر همین آخرین کلمات آدما کمک میکنه که بفهمم توی زندگی چهجور آدمایی بودن و چرا در نهایت جزو اون دسته از آدما بودن که بیوگرافیشون نوشته میشه
BehNazJT
لابیرنت و راه پیچدرپیچِ رنج و محنت همین است. همه میرویم. اگر میتوانی، راه خروج از آن راه تودرتو را پیدا کن!
BehNazJT
" هدبندی ضخیم را که قهوهای بود و یک روباه عروسکی هم رویش داشت بیرون کشید و گذاشت روی سرش.
خندیدم: "این دیگه چیه گذاشتی سرت؟"
ـ کلاه روباهی منه.
ـ کلاه روباهیت؟!
ـ آره، پاج. کلاه روباهی من.
ـ چرا کلاه روباهیت رو گذاشتی سرت؟
ـ برای اینکه هیچکس مچ روباههای بیپدرومادر رو نمیگیره.
BehNazJT
"شاید بزرگ" درست پیش روی ما بود و ما شکستناپذیر بودیم. شاید نقشه نقصهایی داشت ولی ما نداشتیم.
BehNazJT
حجم
۲۶۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۷ صفحه
حجم
۲۶۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۷ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان