بریدههایی از کتاب در جست و جوی آلاسکا
۳٫۹
(۱۶۵)
آخرین کلمات توماس ادیسون اینها بودند: "اونجا جای خیلی قشنگیه."
مطمئن نیستم "اونجا" کجاست؛ ولی معتقدم جایی هست و امیدوارم که زیبا باشد.
ne145gy
"شماها از سیگارکشیدن لذت میبرین. من سیگار میکشم که بمیرم."
mohiii ftt
شاید فقط به خاطر نور خورشید رو به غروبی بود که روی پیچوتاب موهایش افتاده بود که احساس کردم از او خوشم میآید و برای اینکه کسی را دوست داشته باشی هم نیازی به حرفزدن نبود.
Pariya
اگر انسان باران باشد، من نمنم بارانم و او طوفان است.
پریزاد~
آخرین کلمات مریودر لوئیس اینها بود: "من ترسو نیستم بلکه خیلی قوی هستم. مردن چقدر سخته." شک ندارم که همینطور است ولی نمیتواند خیلی سختتر از این باشد که جزو بازماندگان باشی.
Someone
چیپ اعتقادی به داشتن کشوی جداگانه برای جوراب و تیشرت نداشت. از نظر چیپ، همهٔ کشوها از حق برابر برخوردار بودند و هرکدام را تا جایی که جا داشت، پر میکرد.
Someone
تعجبم تا حدی هم به خاطر ستونهای عظیم کتاب بود که کنار دیوارهای اتاقش چیدهشده بود. مجموعهٔ کتابهایش، تمام کتابخانه را پر کرده بود و بقیهٔ کتابها را همینطور بدون نظم خاصی در ستونهایی که تا کمر آدم میرسیدند، کنار دیوار روی هم چیده بود و همهجا را گرفته بودند. با خودم فکر میکردم که اگر به یکی از آنها دست بزنم و بیفتد، بقیهٔ آنها مثل دومینو، یکییکی سقوط میکنند تا همگی در دریای ادبیات غرق بشویم.
Someone
بالأخره گفتم: "اممم... نمیدونم! ببینم، تو واقعاً همهٔ اون کتابهایی که توی اتاقت هستن رو خوندی؟"
خندید و گفت: "وای خدا! نه! شاید یکسومش رو خوانده باشم ولی میخوام همه رو بخونم. بهش میگم کتابخونهٔ زندگی. از وقتی که بچه بودم، هر تابستون به حراجی لوازم خونگی مردم محل سر میزدم و هر کتابی رو که به نظرم جالب بود، میخریدم. برای همین همیشه کتاب برای خوندن دارم ولی کارهای زیادی هم برای انجامدادن هست؛ مثل سیگارهای نکشیده، روابط نساخته و تابهای نخورده. وقتی پیر و خستهکننده بشم، فرصت بیشتری برای خوندن دارم."
Someone
"همهٔ عمرت رو توی مسیر پرپیچوخم یه لابیرنت گیر افتادی و به این فکر میکنی که چطور یه روز ازش فرار میکنی و اینکه چقدر اون روز قشنگ خواهد بود و با خودت فکر میکنی که فکر آینده باعث میشه که بتونی ادامه بدی ولی هیچوقت اون کارها رو نمیکنی. فقط از خیالپردازیهات در مورد آینده استفاده میکنی که از حال فرار کنی."
da☾
هیچوقت هیچچیز آنطور که تصور میکنم، نمیشود.
da☾
پایان خواستن به معنی پایان رنج است. وقتی آرزو نکنی که چیزی از هم نپاشد، ازهمپاشیدن چیزهای مختلف، باعث رنجت نخواهد شد.
Dayan
میخوام با این سطل آب، آتش جهنم رو خاموش کنم و بعد با این مشعل، دروازههای بهشت رو به آتش بکشم تا مردم، خدا رو به امید بهشت و ترس از جهنم دوست نداشته باشن و فقط عاشقش باشن چون خداست.
Dayan
داشتم فکر میکردم حسی که بیشتر از همه وجودم را گرفته، حس عصبانیت از این غیرمنصفانهبودن و بیعدالتی مطلقِ دوستداشتن کسی است که شاید او هم دوستت داشته ولی حالا دیگر نمیتواند داشته باشد؛ چون مرده.
Dayan
کنارآمدن با ایدهٔ مرگ و تبدیلشدن به هیچ و تاریکی، برای مردم ممکن نیست و دوست ندارند باور کنند که عزیزانشان دیگر وجود ندارند. نمیتوانند نبود خودشان را هم تصور کنند. بالأخره به این نتیجه رسیدم که مردم به زندگی بعد از مرگ اعتقاد دارند چون تاب تحمل ایدهٔ مخالفش را ندارند.
Dayan
بودا گفته بود: "رنج نتیجهٔ خواستن است." و ما هم این را یاد گرفتیم و همچنین فهمیدیم که پایان خواستن به معنی پایان رنج است. وقتی آرزو نکنی که چیزی از هم نپاشد، ازهمپاشیدن چیزهای مختلف، باعث رنجت نخواهد شد.
ا.ص
ولی خیلی وقتها مردم همونطوری میمیرن که زندگی کرده بودن و به خاطر همین آخرین کلمات آدما کمک میکنه که بفهمم توی زندگی چهجور آدمایی بودن و چرا در نهایت جزو اون دسته از آدما بودن که بیوگرافیشون نوشته میشه.
ا.ص
"آمرزش از آن کسانیست که در پیشگاه خدا میمیرند
BehNazJT
به آخرین کلمات رئیسجمهور جان آدامز برخوردم: "توماس جفرسون زنده میمونه."
BehNazJT
هرگز نباید ناامید شویم چون ممکن نیست که به شکل جبرانناپذیری ضربه بخوریم. فکر میکنیم شکستناپذیریم چون هستیم. به دنیا نمیآییم و نمیمیریم.
مثل همهٔ انرژیها، فقط شکل، اندازه و ظاهرمان تغییر میکند. آدمها با بالارفتن سن، این حقیقت را فراموش میکنند. کمکم از شکست و ازدستدادن واهمه پیدا میکنند. ولی آن بخش از وجود ما، که بزرگتر از مجموع همهٔ بخشهای دیدنی ماست، نه شروعی دارد و نه پایانی و در نتیجه نمیتواند شکست بخورد.
پس مطمئنم که مرا میبخشد. همانطور که من او را میبخشم. آخرین کلمات توماس ادیسون اینها بودند: "اونجا جای خیلی قشنگیه."
مطمئن نیستم "اونجا" کجاست؛ ولی معتقدم جایی هست و امیدوارم که زیبا باشد.
BehNazJT
هرگز نباید ناامید شویم چون ممکن نیست که به شکل جبرانناپذیری ضربه بخوریم. فکر میکنیم شکستناپذیریم چون هستیم. به دنیا نمیآییم و نمیمیریم.
مثل همهٔ انرژیها، فقط شکل، اندازه و ظاهرمان تغییر میکند.
BehNazJT
حجم
۲۶۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۷ صفحه
حجم
۲۶۳٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۷ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان