بریده‌هایی از کتاب برنامه‌ بازاریابی یک صفحه‌ای

استراتژی، برنامه‌ریزی چشم‌انداز کلی است که قبل از تاکتیک‌ها انجام می‌دهید. تصور کنید یک تکه زمین خالی دارید و می‌خواهید در آن یک خانه بسازید. آیا یک کامیون آجر می‌خرید و شروع می‌کنید به روی هم قرار دادن آجرها؟ مطمئنا نه. چون در صورتی که اینکار را انجام دهید در نهایت مخروبه‌ای ناامن خواهید داشت. درعوض چه کار می‌کنید؟ یک بنا و یک معمار پیدا می‌کنید و آنها همه چیز را، از کارهای اداری تا نوع شیرآلات مدنظر، برای شما برنامه ریزی می‌کنند. قبل از هرگونه اقدام عملی برای ساخت‌وساز، همهٔ این‌ها برنامه‌ریزی می‌شود. این، استراتژی است. بعد وقتی استراتژی داشته باشید، آنگاه می‌دانید چه تعداد آجر لازم دارید، فنداسیون کجا باید باشد و چه نوع سقفی قرار است داشته باشید. اکنون می‌توانید کارگر، نجار، لوله کش، برق کار و ... بگیرید. این تاکتیک است.

زمانی شما یک آگهی در روزنامه چاپ می‌کردید و کلی پول می‌دادید و بازاریابی آن سال تمام می‌شد. اکنون شما گوگل را دارید، رسانه‌های اجتماعی، وبلاگ‌ها، وب‌سایت‌ها و هزار چیز دیگر که باید در مورد آن‌ها فکر کنید. اینترنت دنیایی از رقبا را به وجود آورده است. زمانی رقیب شما آن طرف جاده بود، اکنون ممکن است آن طرف دنیا باشند. در نتیجه بسیاری از افرادی که سعی می‌کنند برای کسب‌وکار خود بازاریابی کنند توسط «سندروم شی درخشان» فلج شده‌اند. یعنی در میان آنچه در حال حاضر به عنوان تاکتیک‌های داغ بازاریابی از آنها یاد می‌شود، گیر افتاده‌اند. چیزهایی مثل سئو، ویدئو، پادکست، تبلیغات کلیکی و غیره. آنها در میان این ابزارها و تاکتیک‌ها گیر افتاده‌اند و هیچ‌وقت چشم‌انداز کلی از این که واقعا چه کاری می‌خواهند انجام دهند و چرا، ندارند.

یک بار آلبرت انیشتین برگهٔ امتحانی به دانشجویانش داد که مشخص شد همان برگه امتحانی سال قبل بوده است. دستیارش متوجه شد و موضوع را با انیشتین در میان گذاشت. او با شرمندگی به انیشتین گفت که این امتحان دقیقاً همان امتحان سال گذشته است. انیشتین کمی تامل کرد و گفت: «بله، همان امتحان است، اما پاسخ‌ها تغییر کرده‌اند».

اگر فیل از میدان گلکاری شده شهر عبور کند و روزنامه‌های محل در مورد آن بنویسند این اعلان عمومی (یا آوازه خواهی) است. اگر شهردار را متقاعد کنید به آن بخندد، روابط عمومی است. اگر شهروندان به سیرک بروند، به آنها نمایش‌های مختلف نشان دهید و در نهایت کاری کنید که پول زیادی خرج کنند، این فروش است. و اگر شما تمام این‌ها را برنامه‌ریزی کرده باشید، بازاریابی است. به همین سادگی! بازاریابی، استراتژی است که برای شناخته شدن، دوست داشته شدن و مورد اعتماد کافی قرار گرفتن توسط بازار هدف استفاده می‌کنید تا آنها تبدیل به مشتری شوند. تمام چیزهایی که شما می‌بینید با بازاریابی در ارتباطند، تاکتیک هستند.

اگر قرار است که یک سیرک به شهر شما بیاید و تابلویی را ببینید که روی آن نوشته است: «شنبه؛ نمایش سیرک»، این تبلیغات است. اگر تابلو را پشت یک فیل قرار دهید و در شهر بگردید، این ترویج است.

ما بهبودهای نمایی و سریع می‌خواهیم، نه تدریجی. بزرگ‌ترین اهرم در هر کسب‌وکاری، بازاریابی است. اگر فعالیت‌هایی بازاریابی ۱۰% بهتر شود، می‌تواند تاثیری نمایی یا تصاعدی در نتیجهٔ نهایی داشته باشد.

آنهایی که در حال دست و پا زدن و تقلا کردن بودند، برای جمع کردن پول و صرفه جویی مالی، وقت می‌گذاشتند در حالی که صاحبان کسب‌وکارهای موفق برای صرفه جویی در وقت، پول خرج می‌کردند. چرا این موضوع بسیار مهم است؟ چون شما همیشه می‌توانید پول بیشتری به دست آورید، اما هیچ‌وقت نمی‌توانید وقت بیشتری بخرید. پس باید مطمئن شوید برای چیزی وقت می‌گذارید که بیشترین و بهترین نتیجه را خواهد داشت. به این کارها اهرم می‌گویند و اهرم، راز سر به مهر ثروتمندان است. این فعالیت‌های اثربخش و اهرمی، کلید ۲۰% قانون ۲۰/۸۰ و ۴% قانون ۴/۶۴ است. اگر موفقیت بیشتری می‌خواهید لازم است به هر چه برای شما همانند اهرم عمل خواهد کرد توجه بیشتری داشته باشید و اهرم‌های بیشتری بیابید.

- دکترها یک برنامهٔ درمانی را دنبال می‌کنند. - خلبانان طبق یک برنامهٔ پرواز عمل می‌کنند. - سربازها یک برنامه عملیات نظامی را اجرا می‌کنند. اگر بخواهید از خدماتی که افراد حرفه‌ای بالا ارائه می‌دهند استفاده کنید و او به شما بگوید: «نیازی به برنامه نیست، اقدام می‌کنیم هرچه بادا باد»، چه احساسی پیدا خواهید کرد؟ این دقیقا همان کاری است که بیشتر صاحبان کسب‌وکار انجام می‌دهند.

افراد حرفه‌ای بی‌برنامه دل به دریا نمی‌زنند.

هدف از بیان این موارد، ناامید کردن افراد از شروع یک کسب‌وکار نیست؛ شما باید تصمیم بگیرید در امور کسب‌وکاری نیز همانند امور فنی مهارت پیدا کنید. یک کسب‌وکار می‌تواند یک وسیلهٔ عالی برای رسیدن به آزادی مالی و رسیدن به خواسته‌ها و آرزوهای شخصی باشد. به این منظور باید این نکتهٔ حیاتی درک شود و فردی که می‌خواهد یک کسب‌وکار موفق را راه‌اندازی کند باید بداند به چه چیزهایی نیاز دارد.