بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نیما یوشیج | صفحه ۲۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب نیما یوشیج

بریده‌هایی از کتاب نیما یوشیج

نویسنده:نیما یوشیج
انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۳۰۰ رأی
۴٫۴
(۳۰۰)
نازک آرای تن ساق گلی که به جان اش کشتم و به جان دادم اش آب. ای دریغا! به برم می شکند. دست ها می سایم تا دری بگشایم. بر عبث می پایم که به در کس آید. در و دیوار به هم ریخته شان بر سرم می شکند.
هدی✌
می درخشد شب تاب نیست یکدم شکند خواب به چشم کس ولیک غم این خفته چند خواب در چشم ترم می شکند. نگران با من استاده سحر. صبح میخواهد از من کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر.
هدی✌
خواب هستند. یقین میدانند خسته مانده ست پدر، بس که او رفته و بس آمده، در پاهایش قوّتی نیست دگر.»
هدی✌
گل که سر رونق هر معرکه است مایه ی خونین دلی و مهلکه است کار گل این است و به ظاهر خوش است لیک به باطن دم آدم کش است گر به جهان صورت زیبا نبود تلخی ایام ،‌ مهیا نبود
هدی✌
یک نفس از خویشتن آزاد باش خاطری آور به کف و شاد باش
هدی✌
هر که چو گل جانب دل ها شکست چون که بپژمرد به غم برنشست دست بزد از سر حسرت به دست کانچه به کف داشت ز کف داده است چون گل خودبین ز سر بیهشی دوست مدار این همه عاشق کشی یک نفس از خویشتن آزاد باش خاطری آور به کف و شاد باش
هدی✌
من زلف فشانده شعر خوانان در دامن ابر می شدم گم دنیا چو ستاره می درخشید
هدی✌
من هیچ نخورده ، کف زننده بر سر نه کله نه کفش بر پای یکتای به پر سفید جامه زنگوله به دست جسته از جای از خانه به کوه می دویدیم مادر می گفت : بچه آرام می کرد پدر به من تبسم من زلف فشانده شعر خوانان در دامن ابر می شدم گم
هدی✌
وز معرکه ی چنین هیاهو من خرم و خوش ز جای جسته فارغ زدی و ز رنج فردا از کشمکش زمانه رسته لب پر ز تبسم رضایت دل پر ز خیال وقت بازی ناگاه شنیدمی صدایی این نعره ی بچه های ده بود های های رفیق جان کجایی ما منتظریم از پس در
هدی✌
گل ، به همه رنگ و برازندگی می کند از پرتو من زندگی
هدی✌
قطره ی باران ، که در افتد به خاک زو بدمد بس کوهر تابناک
هدی✌
گشت یکی چشمه ز سنگی جدا غلغله زن ، چهره نما ، تیز پا گه به دهان بر زده کف چون صدف گاه چو تیری که رود بر هدف گفت : درین معرکه یکتا منم تاج سر گلبن و صحرا منم چون بدوم ، سبزه در آغوش من بوسه زند بر سر و بر دوش من چون بگشایم ز سر مو ، شکن ماه ببیند رخ خود را به من
هدی✌
بخوابید ایندم که آلام شیر نه دارو پذیرد ز مشتی اسیر فکندن هر آن را که در بندگی است مرا مایه ی ننگ و شرمندگی است
هدی✌
بخوابید تا بگذرند از نظر بنامید آن خواب ها را هنر
هدی✌
پس آن به مرا چون از ایشان سرم از این بی هنر روبهان بگذرم کشم پای پس از این دم ببخشیدتان شیر نر بخوابید ای روبهان بیشتر که در رهع دگر یک هماورد نیست بجز جانورهای دلسرد نیست گه خفتن است همه آرزوی محال شما به خواب است و در خواب گردد رو بخوابید تا بگذرند از نظر بنامید آن خواب ها را هنر
هدی✌
ریزم اگر خونشان را به کین بریزد اگر خونشان بر زمین همان نیز باشم که خود بوده ام به بیهوده چنگال آلوده ام وز این گونه کار نگردد در آفاق نامم بلتد نگردم به هر جایگاه ارجمند پس آن به مرا چون از ایشان سرم از این بی هنر روبهان بگذرم
هدی✌
در این زیر سقف یکی مشت مخلوق حیله گرند همه چاپلوسان خیره سرند رسانند اگر چند پنهان ضرر نه ماده اند اینان و نه نیز نر همه خفته اند همه خفته بی زحمت کار و رنج بغلتیده بر روی بسیار گنج نیارند کردن از این ره گذر ندارند از حال شیران خبر چه اند این گروه ؟
هدی✌
چو شد گوهرم پاک و همت بلند بباید پی رزق باشم نژند ؟
هدی✌
جهان آفرین چون بسی سهم داد ظفر در سر پنجه ی من نهاد
هدی✌
درخشید چشم غضبناک من گواهی بداد از دل پاک من که تا من منم به وحشت بر خصم ننهم قدم نیاید مرا پشت و کوپال، خم
هدی✌

حجم

۴۹٫۵ کیلوبایت

حجم

۴۹٫۵ کیلوبایت

قیمت:
رایگان