بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نیما یوشیج | صفحه ۲۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب نیما یوشیج

بریده‌هایی از کتاب نیما یوشیج

نویسنده:نیما یوشیج
انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۳۰۰ رأی
۴٫۴
(۳۰۰)
دیدن و سوزش و شادمانی چه خیالی و وهمی عجیب است بیخبر شاد و بینا فسرده است
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
عاشقا ! گر سیه دوست داری اینک او را دو چشم سیاهی است
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
تو هم ای بینوا ! شاد بخرام که ز هر سو نشاط بهار است که به هر جا زمانه به رقص است تا به کی دیده ات اشکبار است ؟ بوسه ای زن که دوران رونده است
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
عالم از تیره رویی در آمد چهره بگشاد و چون برق خندید توده ی برف از هم شکافید
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
یک زمان دختری بوده ام من نازنین دلبری بوده ام من چشم ها پر ز آشوب کرده یکه افسونگری بوده ام من
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
آخر این عالم همان ویرانه است که شما را مأمن است و خانه است
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
آفرین بر ساده لوحان ،‌آفرین
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
من چو آن شخصم که از بهر صدف کردم عمر خود به هر آبی تلف
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
نور حق پیداست ،‌ لیکن خلق کور کور را چه سود پیش چشم نور ؟
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
آن که کمتر قدر تو داند درست در میانخویش ونزدیکان توست
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
گم شد از من ، گم شدم از یاد او
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
من که هیچ از خوی او نشناختم از چه آخر جانب او تاختم ؟
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
بگذار فرو بگیرد دم خواب کز هر طرفی همی وزد باد
f dsmh
نازک آرای تن ساق گلی که به جان اش کشتم و به جان دادم اش آب. ای دریغا! به برم می شکند.
کاربر ۵۵۷۶۲۶۴
« باد رنج ناروای خلق را پایان.»
یاغیـ:)
با آن که دور ازو نه چنانم او از من است دور.
mahsa
« رستگاری روی خواهد کرد و شب تیره، بدل با صبح روشن گشت خواهد.
هدی✌
داستان از درد می رانند مردم. در خیال استجابتهای روزانی مرغ آمین را بدان نامی که او را هست می خوانند مردم. زیر باران نواهایی که می گویند: « باد رنج ناروای خلق را پایان.»
هدی✌
هنوز از شب دمی باقی است، می خواند در او شبگیر و شب تاب، از نهانجایش، به ساحل می زند سوسو.
هدی✌
رفته دیری ست به راهی کاو او راست بسته با جوی فراوان پیوند. نیست، دیری ست بر او کس نگران. و اوست در کار سراییدن گنگ
هدی✌

حجم

۴۹٫۵ کیلوبایت

حجم

۴۹٫۵ کیلوبایت

قیمت:
رایگان