بریدههایی از کتاب دختری در قطار
۳٫۸
(۴۱۸)
من هرگز به خوشبختیش غبطه نمیخورم، فقط آرزو میکنم این خوشبختی میتونست با من باشه.
مرضیه
اما غمگینتر شدم و غمگینبودن بعد از مدتی خستهکننده میشه، هم برا خود کسیکه غمگینه، هم برا کسایی که دوروبرشان.
melik
قدرت مرد که حافظ پرتوهای مهر اونه، به این معنی نیست که زن ضعیفه. اونم تو چیزای دیگه قوییه؛ فرهیختگیِ اون جهشی داره که باعث میشه دهن مرد از حیرت باز بمونه.
melik
این ترسناکه، جلب ترحم.
melik
همیشه کسای دیگهای به جاهای دیگهای میرن، همیشه یادآوری میکنن و یادآوری میکنن و یادآوری میکنن، تمام روز، اینکه من جا موندم.
melik
چقدر درک آسیبپذیربودن ترسناکه.
melik
من نمیدونستم. نمیدونستم کجا تحلیل رفتهم، یادم نمیاومد. فکر کنم در طول زمان تکهتکه از بین رفتم، ذرهبهذره، با زندگی، با زندگیکردن.
دردونه
سِحر باطل شده، من بیدارم.
~Albertin~
حفرههای زندگی ابدیان، باید اونا رو دور خودت باز کنی، مثل ریشههای درخت که دورتادورش به هم چسبیدهن. باید خودت کالبدت رو از توی رخنهها و درز و شکافها بیرون بکشی،
farahani
اگه فقط بتونم کشف کنم که چطور رو این خوشبختی تمرکز کنم، از لحظهم لذت میبرم، نه اینکه مدام راجعبه چیزی که بعدش قراره اتفاق بیفته سردرگم بمونم. اینجوری همهچی درست پیش میره.
faezehswifti
شاید اگه من تمام این کارا رو میکردم، میرسیدم به جاییکه باید باشم و همیشه خوشحال بودم.
faezehswifti
گاهی به خودم میآم که دارم سعی میکنم آخرینباری رو که با کسی تماسِ فیزیکیِ معناداری داشتهم به خاطر بیارم، فقط یه درآغوشکشیدنِ محکم یا یه فشردنِ صمیمانهی دست... و قلبم فشرده میشه.
کاربر ۷۱۲۳۳۱۰
ذهن گاهی کاملاً پاک میشه؛
melik
جاوز به حریم شخصی کسی، با هر درجهای، عادی نیست.
melik
اون عاشق منه، خیلی زیاد، اونقدر که باعث میشه من مدام درد بکشم.
melik
زندگی یک پاراگراف نیست.
~Albertin~
خوب میدونم که شغلی مهمتر از بزرگکردن بچه وجود ندار
Hana
اون مراعات نمیکنه. پدرمادرا مراعات هیچی رو نمیکنن، جز بچههاشون. انگار اونا توی مرکز جهان وایسادن و تمام واقعیتی هستن که به حساب میآد. هیچکس دیگه اهمیتی نداره. درد و رنج یا شادی، هیچی. هیچکدوم اینا انگار واقعی نیستن.
Hana
نمیدونستم کجا تحلیل رفتهم، یادم نمیاومد. فکر کنم در طول زمان تکهتکه از بین رفتم، ذرهبهذره، با زندگی، با زندگیکردن.
seza68
تمام زندگیِ تام بر دروغ، کژاندیشی و فریبکاری بنا شده بود. اون حقایق نصفهنیمه (نصف، حقیقت و نصف، دروغ) میساخت تا اونو بهتر و قویتر و جذابتر از چیزی که بود، جلوه بده. و من مشتریِ همهی اونا بودم، من برا اونا سقوط کردم. آنا هم همینطور. ما دوستش داشتیم. موندهم که ما میتونستیم نسخهی ضعیفتر، ناقصترو نازیباترش رو دوست داشته باشیم؟! فکر کنم من میتونستم. من اشتباهات و شکستهاش رو میبخشیدم، چون خودم بهاندازهی کافی خطاکار بودهم.
Roya
حجم
۳۲۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۳۲۲٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
قیمت:
۷۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰۷۰%
تومان