بریدههایی از کتاب بازمانده
۳٫۶
(۱۴۸)
یه لذت تلخی هست وقتی بفهمی تنها کسی که از همهٔ رازهات باخبر بوده، حالا مرده؛ والدینت، دکترت، روانشناست و حالا مددکارت. خورشید بیرون از پنجرهٔ حموم سعی داشت بگه همه احمقیم.
صاد
دستم رو بالا بردم و مردم جیغ کشیدن. دستم رو پایین آوردم و مردم ساکت شدن. متن حرفام روی تریبون حاضر و آماده بود. کسی که لیست رو بهم داد، گفته بود که کی توی اون تاریکی از چه بیماریای رنج میبره.
الان خون همهٔ این آدما قلیایی بود. ضربان قلب همه بالا رفته بود. دزدی از مغازه هم دقیقاً همچین حسی داره. شنیدن اعترافات پشت تلفن هم همچین حسی داره. رابطه رو هم همینطوری تصور کرده بودم.
سخنرانیم رو شروع کردم درحالیکه داشتم به فریتیلیتی فکر میکردم.
«ما همه محصولات خلقت الهی هستیم.
ما جزء کوچکی هستیم که یک کل را زیبا میکنیم.»
هر وقت که مکث میکردم مردم نفساشون رو توی سینه حبس میکردن.
از روی متن میخوندم که زندگی یه هدیهٔ باارزشه.
دستم رو روی تفنگ پری که توی جیبم بود گذاشتم.
valencia
تا وقتی که زندهایم هر کاری که میکنیم غلطه. احساساتی که داریم غیرقابل کنترله. زندگی ما شبیه سفر کردن نیست، انگار فقط منتظریم. مسئلهٔ اصلی هم فقط زمانه.
کاری نیست که بتونم درست انجامش بدم، برادرمم بیرون از اینجا منتظرمه تا بفرستدم اون دنیا.
کمکم ساختمونای مرکز شهر دیده میشن.
valencia
وقتی یه عده خودکشی میکنن، قاتل شروع به کشتن بقیه میکنه تا اونا رو هم جزو خودکشیا جلوه بده. بعد از دو سه تا قتلی که مثل خودکشی جلوه میکنه، دوباره بازماندهها به فکر خودکشی میافتن.
«خیلی راحت میشه این فرضیه رو داشت که یه نفر یا یه گروهی سعی میکنن همهٔ شماهارو ببرن بهشت. به نظر احمقانه و دیوانهوار میآد، اما کاملاً با عقل جور در میآد.»
آخرالزمان.
valencia
اگه خوب نگاه کنی، تاریخ هیچچیزی به جز تکرار نیست.
چیزی که ما بهش میگیم آشفتگی در واقع الگوهاییان که ما از درک و تشخیص اونا عاجزیم. چیزی که بهش میگیم تصادفی، در واقع الگوهاییان که کشفشون نکردیم. چیزی که نمیفهمیم رو میگیم مزخرف. چیزی که نمیتونیم بخونیم رو میگیم قلمبه و سلمبه.
هیچ ارادهٔ آزادی وجود نداره.
هیچ متغیری وجود نداره.
MyBookshelf
حجم
۲۱۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۹۰ صفحه
حجم
۲۱۰٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۹۰ صفحه
قیمت:
۵۵,۰۰۰
تومان