بریدههایی از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آبانگان
۴٫۶
(۷۰۲)
من با خاطراتت چه کنم؟
Najmeh
من فقط تسلیم سرنوشتی شدم که از پیش برام نوشته شده.
ـ داری خودت رو کوچیک میبینی.
ـ وقتی به گذشته نگاه میکنم هیچوقت افسار زندگیم دست خودم نبوده.
ـ شاید داری این حرف رو میزنی که خودت رو راضی کنی. میخوای باور کنی دست تو نبوده تا بتونی بقیه رو سرزنش کنی.
ـ عمو! فکر نمیکنم این حرفها من رو آروم کنن. حتی برعکس! من رو خیلی...
ـ تو همهٔ این تصمیمها رو خودت گرفتی. ـ با جدیت به من نگاه میکند. ـ فرمانده کارن درست میگه. تو حتی از چیزی که فکر میکنی هم قویتر هستی. برات سخته، اما همیشه کار درست رو انجام میدی.
fatemeh_z_gh09
ـ الان شما هم مثل مهینبانو فکر میکنید این عشق من رو در بند کرده؟ میخواید من رو سرزنش کنید عمو آرشاویر؟
ـ اگر جای ولیعهد بودم، حتی اگر لازم بود، تیسفون و قصر رو هم رها میکردم و به دنبالت میاومدم دایانا.
fatemeh_z_gh09
شنیده بودم که زمان آدمها را تغییر میدهد. اشتباه است. آدمها تغییر نمیکنند فقط افکار و رویاهایشان عوض میشود
sahar.mm
اما تو بگو دایانا. من با خاطراتت چه کنم؟
هنگامی که آبانگان از راه میرسد، با نبودنت چطور کنار بیایم؟
مگر این تو نبودی که آبانگان را برایم معنا کردی؟!
آبانگان؛ جشن نیایش آب، این زندهکنندهٔ حیات و زندگی بر زمین!
همان آرامش ابدی فرونشاندن عطش و تشنگی!
در لغتنامهٔ تو نیز آبانگان همینطور معنا شده است؟
تو که آب بودی! پس چرا این تشنگی را فرو نمینشانی؟
چرا شوق زندگی را دوباره درونم زنده نمیکنی؟
چرا پاسخی به نوشتههایم نمیدهی؟
پاسخم را نمیدهی...
دیگر پاسخی نمیدهی...
پیشاپیش سالروز تولدت مبارک دایانای من
ولیعهد خسروی ساسانی
bookworm
آزرده دل از جفای یاری، بیوفا دلداری، ماه افسونکاری
شب نخفتم
با یادش تا دامن از کف دادم، شد جهان از یادم
راز عشقش را در دل نهفتم
ILOVEBOK
با آرزوی بازگشت صلح، امید، عشق و محبت به سرزمینمان؛
ILOVEBOK
علاقهای که آدمها رو در بند کنه و آزادی رو ازشون بگیره، اسمش عشق نیست. حتی اگر تو اسمش رو عشق بذاری، این عشق پایدار نیست. زمان به راحتی اون رو کمرنگ میکنه.
🍀BAHAR🌴
ـ تو دختر واساک نیستی. ـ سرش را به چپ و راست تکان میدهد. ـ تو خود واساکی که از قبر بیرون اومده.
me
ـ تو دختر من هستی دایانا. اگر کاری هست که هیچ دختری انجام نداده، دوست دارم تو حتما انجام بدی.
me
ـ تو داری اینجا بزرگ میشی.
ـ باید بگم که این بزرگ شدن خیلی سخته.
ـ برای بزرگ شدن باید سختی کشید.
me
بعید میدانم درختان انار بدون تو انار بدهند.
Dayana
ـ داری شبیه کیقباد میشی.
ـ نباید بشم؟
ـ نه. نباید بشی.
ـ هنوز هم کیقباد پادشاه مورد علاقت نیست؟
ـ پادشاه مورد علاقهٔ من هنوز تاج پادشاهی بر سر نذاشته.
Dayana
ـ هیچکس مثل ولیعهد ایران نمیتونه قلب من رو به لرزه دربیاره. ـ دست ارشیا را میبوسم. ـ هیچکس پوریا.
Dayana
قلبم تیر میکشد. چه شب سختی بود. باور نمیکردم که صبح شود.
ثریا
علاقهای که آدمها رو در بند کنه و آزادی رو ازشون بگیره، اسمش عشق نیست. حتی اگر تو اسمش رو عشق بذاری، این عشق پایدار نیست.
مریم قاسمی
آزرده دل از جفای یاری، بیوفا دلداری، ماه افسونکاری
شب نخفتم
با یادش تا دامن از کف دادم، شد جهان از یادم
راز عشقش را در دل نهفتم
جمشید ارجمند
B-vafa
به همه محبت کن و آزادی و سعادتی را که از ما گرفته شد، تو بیدریغ به همگان هدیه بده.
B-vafa
پوریا دایانایی رو به من نشون داد که دوستش داشتم. دایانایی که این روزها دوباره دارم ازش فاصله میگیرم و برمیگردم به همونی که قبل از پوریا بودم.
کاربر ۲۳۸۹۳۲۰
اگر پوریا رو هرگز نمیدیدم، شاید الان میتونستم خوشحال باشم.
کاربر ۲۳۸۹۳۲۰
حجم
۴۰۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۶۸ صفحه
حجم
۴۰۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۶۸ صفحه
قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۷,۵۰۰۵۰%
تومان