بریده‌هایی از کتاب سنایی

مدح امیرالمومنین عثمان دین شرف یافته و دنیا زین از جمال وجود ذوالنورین منبع جود و جامع قرآن صد ف در مکرمت عثمان آنکه همت ورای کیوان داشت جیب جان نور نقد قرآن داشت طلعتش بوده نور هر دیده سرمهٔ شرم داشت در دیده دلش از حرص و حقد خالی بود فلکش اختر معالی بود

طمع در سیم و زر چندین مکن گردین و دل خواهی که دین و دل تبه کرد آن که دل در سیم و زر دارد

در دهان هر زبان که گردانست از ثنای تو اندرو جانست

زین یکی مشت کبوتر باز چون شاهین به ظلم عالمی بر خلق چون چشم کبوتر کرده‌اند

مالداران توانگر کیسهٔ درویش دل در جفا درویش را از غم توانگر کرده‌اند

اگر خواهد بقا یابد بباید مردنش اول اگر معروفیی باشد که هم از خویشتن گیرد

همه دریغ و همه درد من ز تست و ز تو به باد تو گرم و به باد سرد تو سرد

کفر و دین هر دو در رهت پویان وحده لا شریک له گویان

مدح امیرالمومنین ابوبکر دین حق را زابتدا زرسول جز ابوبکر کس نکرد قول هر چه پیغمبرش زحق گفته کرده باور زصدق و پذرفته جسم او همچو روح صافی بود با همه کس به طبع وافی بود مشرق آفتاب صدق‌، دلش اثر لطف ایزد آب و گلش محرم راز حضرت نبوی عاشق نور روی مصطفوی

ور از یونانیان بقراط و بطلمیوس و افلاطون بلیناس حکیم و هرمز و سقراط و افلیمون

من طاقت هجر تو ندارم با تو چکنم به جز مدارا

مرد بی حاصل نیابد یار با تحصیل را جان ابراهیم باید عشق اسماعیل را

هر دلی را که غم بُوَد مسکون نه دلست آنکه هست خانهٔ خون

در همه عالم ندیدم لذتی خوشتر و شیرین‌تر از گفتار یار

انده پیشی و بیشی تیره کرد ایام را

در زیر لگد بکوب چون مردان این طارم زرق پوش ازرق را

هر چه اسبابست آتش در زن و خرم نشین

ملکت آل بنی آدم ندارد قیمتی خاک ره باید شمردن دولت پرویز را

امروز زمانه خوش گذاریم بدرود کنیم دی و فردا

تو یک ساعت چو افریدون به میدان باش تا زان پس به هر جانب که رو آری درفش کاویان بینی