بریدههایی از کتاب خواجوی کرمانی
۴٫۹
(۱۴)
چو تو برخیزی و از ناز خرامان گردی
سرو برطرف گلستان ز حیا بنشیند
هیچکس با تو زمانی بمراد دل خویش
ننشیند مگر از خویش جدا بنشیند
دمبدم مردمک چشم من افشاند آب
بر سر کوی تو تا گرد بلا بنشیند
Juror #8
آنرا غم دارست که دور از رخ یارست
ما را چه غم از دار که رخ در رخ یاریم
Juror #8
با روی تو فارغ ز گلستان بهشتیم
با بوی تو مستغنی از انفاس بهاریم
Juror #8
دل بدلداری سپارد هر که صاحبدل بود
کانکه جانی باشدش نشکیبد از جانانهئی
Juror #8
احتراز از عشق میکردم ولی بیحاصلست
هر که از اول تصور میکند فرجام را
Juror #8
در دم بجان رسید و طبیبم پدید نیست
دارو فروش خسته دلانرا دکان کجاست
wufo
چون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرا
|ݐ.الف
بانتظار خیال تو هر شبی تا روز
گشودهام در مقصورهٔ جهانبین را
چڪاوڪ
تو مپندار که دور از تو اگر خاک شوم
آتش عشق من از باد هوا بنشیند
Juror #8
روی بنمای که جمعی که پریشان تواند
چون سر زلف پریشان تو سرگردانند
Juror #8
در چشم تو سریست که مستان دانند
Juror #8
از جهان خواجو طریق عاشقی کرد اختیار
بختیار آنکس که او را اختیاری دیگرست
Juror #8
دیوانه آن غمزهٔ عاشق کش مستیم
آشفتهٔ آن سلسلهٔ غالیه باریم
با طلعت زیبای تو در باغ بهشتیم
با بوی خوشت همنفس باد بهاریم
از باده نوشین لبت مست و خرابیم
وز نرگس مخمور تو در عین خماریم
Juror #8
تو مپندار که از خودخبرم هست که نیست
یا دلم بستهٔ بند کمرت نیست که هست
آنچنان در دل تنگم زدهئی خیمهٔ انس
که کسی را نبود جز تو درو جای نشست
Juror #8
مگذر از یاران که در هنگام کار افتادگی
واجب آن باشد که یاران یاری یاران دهند
Juror #8
گفتم مگر بخواب توان دیدنت ولیک
دانم که خواب را نتوان دید جز بخواب
Juror #8
مرا گویند دل برکن بافسون از لب لیلی
ولی کی آتش مجنون بدین افسانه بنشیند
Juror #8
پارسایان که می و میکده را نفی کنند
گر بنوشند مئی جمله در اثبات آیند
ور چو من محرم اسرار خرابات شوند
فارغ از صومعه و زهد و عبادات آیند
Juror #8
بخویشتن نتوان دید حسن و منظر دوست
علی الخصوص کسانی که خویشتن بینند
Juror #8
چند پندم دهی ای زاهد و وعظم گوئی
دلق و تسبیح ترا خرقه و زنار مرا
Juror #8
حجم
۳۳۹٫۳ کیلوبایت
حجم
۳۳۹٫۳ کیلوبایت
قیمت:
رایگان