بریدههایی از کتاب خواجوی کرمانی
۴٫۹
(۱۴)
ز زلف بیقرار و چشم مستش
نمیماند قرار هوشیاران
خوش آمد قامتش در چشم خواجو
صنوبر خوش بود بر جویباران
Juror #8
گر نقش نگارین تو بینند ز حیرت
از دست بیفتد قلم نقش نگاران
Juror #8
اگر تو شور کنی من ترش نخواهم شد
که تلخ از آن لب شیرین مقابل شکرست
Juror #8
کسیکه مست بمیرد بقول مفتی عشق
برو درست نباشد نماز هشیاران
Juror #8
اگر چه مایهٔ خوبی لطافتست ولیک
ترا ورای لطافت لطیفهٔ دگرست
Juror #8
تنم تنها نمیخواهد که در کاشانه بنشیند
دلم را دل نمیآید که بی جانانه بنشیند
Juror #8
داریم دلی پر غم و غمخوار نداریم
وز مستی و بی خویشتنی عار نداریم
ما را نه ز دین آر بشارت نه ز دینار
کاندیشه ز دین و غم دینار نداریم
تا منزل ما کوی خرابات مغان شد
خلوت بجز از خانه خمار نداریم
Juror #8
ما بلبل خوش نغمهٔ باغ ملکوتیم
ما سرو خرامندهٔ بستان روانیم
فراش عبادتکدهٔ راهب دیریم
سقای سر کوی خرابات مغانیم
گه ره بمقیمان سماوات نمائیم
گاه از سرمستی ره کاشانه ندانیم
از نام چه پرسید که بی نام و نشانیم
وز کام چه گوئید که بی کام و زبانیم
هر شخص که دانید که اوئیم نه اوئیم
هر چیز که گوئید که آنیم نه آنیم
Juror #8
خواجو برو به آب خرابات غسل کن
گر رخت ننگ و نام بر آتش نهادهئی
Juror #8
ز آشنا بیگانه گشتیم از جهان و جان غریب
Juror #8
لطیفهئیست جمالش که از لطافت و حسن
ز هر چه عقل تصور کند لطیفترست
Juror #8
چون توانم کز حضورش کام دل حاصل کنم
کانزمان از خویش غائب میشوم کو حاضرست
Juror #8
گر دیگران ز میکده پرهیز میکنند
ما را خلاف توبه و پرهیز خوشترست
Juror #8
دل درو بستیم و از ما درگسست
عهد نشکستیم و از ما برشکست
باز ناید تا ابد خواجو به هوش
هر که سرمست آمد از عهد الست
Juror #8
آنکه از دستش ز پا افتادهام
کی بدست آید چو من رفتم ز دست
Juror #8
همه را کار شرابست و مرا کار خراب
همه را باده بدستست و مرا باد بدست
Juror #8
مرا بجای توای یار یار دیگر نیست
ولی ترا چو من خسته یار بسیارست
Juror #8
هر کرا بینی بعالم دل بچیزی خوش بود
عاشقانرا دل بیاد چهرهٔ دلبر خوشست
Juror #8
بنقش روی تو هر آدمی که دل ندهد
من آدمیش نگویم که نقش دیوارست
Juror #8
طلب هر کسی از وصل تو چیزی دگرست
بجز ارباب نظر کز تو ترا میخواهند
Juror #8
حجم
۳۳۹٫۳ کیلوبایت
حجم
۳۳۹٫۳ کیلوبایت
قیمت:
رایگان