دارو فروش خسته دلانرا دکان کجاست
اِیْ اِچْ|
جان هر زنده دلی زنده بجانی دگرست
بیسیمچی
گفتی که هست چارهٔ بیچارگان سفر
چون چاره رفتنست بناچار میرویم
لئون
گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری
شوق پرواز
گفت بگذر ز جهان زانکه جهان بر گذرست
Juror #8
یاران وفادار جفا را نپسندند
خوبان جفا کار وفا را نشناسند
چڪاوڪ
دین و دنیا گر نباشد گو مباش
چون تو هستی هر چه مقصودست هست
Juror #8
بنشین تا نفسی آتش ما بنشیند
ورنه دود دل ما بیتو کجا بنشیند
Juror #8
مکن عیب تهی دستان که در بازار سرمستان
گدا باشد که بفروشد بجامی ملک سلطانرا
چڪاوڪ
خیز و بیرون ز دو عالم وطنی حاصل کن
که برون از دو جهان جای نشستی دگرست
Juror #8