بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خواجوی کرمانی | طاقچه
تصویر جلد کتاب خواجوی کرمانی

بریده‌هایی از کتاب خواجوی کرمانی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۹از ۱۴ رأی
۴٫۹
(۱۴)
دارو فروش خسته دلانرا دکان کجاست
اِیْ اِچْ|
جان هر زنده دلی زنده بجانی دگرست
بیسیمچی
گفتی که هست چارهٔ بیچارگان سفر چون چاره رفتنست بناچار می‌رویم
لئون
گفتا سر چه داری کز سر خبر نداری
شوق پرواز
گفت بگذر ز جهان زانکه جهان بر گذرست
Juror #8
یاران وفادار جفا را نپسندند خوبان جفا کار وفا را نشناسند
چڪاوڪ
کفر و دین یکسان شمر خواجو که در لوح بیان کافری را برتر از زهد ریائی یافتیم
Juror #8
از عمر چو این یک دو نفس بیش نداریم بنشین نفسی تا نفسی با تو برآریم
Juror #8
مکن عیب تهی دستان که در بازار سرمستان گدا باشد که بفروشد بجامی ملک سلطانرا
چڪاوڪ
دین و دنیا گر نباشد گو مباش چون تو هستی هر چه مقصودست هست
Juror #8
بنشین تا نفسی آتش ما بنشیند ورنه دود دل ما بیتو کجا بنشیند
Juror #8
آنکه یک لحظه فراموش نگشت از یادم ظاهر آنست که هرگز نکند یاد مرا
غزل
خیز و بیرون ز دو عالم وطنی حاصل کن که برون از دو جهان جای نشستی دگرست
Juror #8
همه را کار شرابست و مرا کار خراب همه را باده بدستست و مرا باد بدست
Juror #8
ای لبت باده‌فروش و دل من باده‌پرست جانم از جام می عشق تو دیوانه و مست تنم از مهر رخت موئی و از موئی کم صد گره در خم هر مویت و هر موئی شست
Juror #8
پریشانست زلفت همچو حالم مگر حال پریشانم شنیدست
Juror #8
گر گنج طلب داری از مار مترس ای دل ور خرمن گل خواهی از خار مترس ای دل
کاربر ۳۱۹۵۷۹۸
کنون ز شکر شیرین چه برخورد فرهاد که خسروان جهان طالبان شیرینند
Juror #8
دیگرانرا عیش و شادی گر چه در صحرا بود عیش ما هر جا که یار آنجا بود آنجا بود هر دلی کز مهر آن مه روی دارد ذره‌ئی در گداز آید چو موم ار فی المثل خارا بود سنبلت زانرو ببالا سر فرود آورده است تا چو بالای تو دایم کار او بالا بود
Juror #8
جز غم بجهان هیچ نداریم ولیکن گر هیچ نداریم غم هیچ نداریم
Juror #8

حجم

۳۳۹٫۳ کیلوبایت

حجم

۳۳۹٫۳ کیلوبایت

قیمت:
رایگان
صفحه قبل
۱
۲
...
۱۰صفحه بعد