بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خواجوی کرمانی | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب خواجوی کرمانی

بریده‌هایی از کتاب خواجوی کرمانی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۹از ۱۴ رأی
۴٫۹
(۱۴)
جز عشق بتان نهیست در ملت مشتاقان جز کیش مغان کفرست در مذهب دینداران یوسف که بهر موئی صد جان عزیز ارزد کی کم شود از کویش غوغای خریداران خواهد که کند منزل بر خاک درش خواجو لیکن نبود جنت ماوای گنه کاران
Juror #8
چو فرهاد گرفتاران بگوشت می‌رسد هرشب چه باشد گر رسی روزی بفریاد گرفتاران
Juror #8
چون دود دلم بینی اندیشه کن از اشکم چون ابر پدید آید غافل مشو از باران
Juror #8
چنین که بادهٔ دوشین مرا ز خویش ببرد مگر بدوش برندم ز کوی خماران
Juror #8
ز نرگس تو طبیبان اگر شوند آگاه هزار بار بمیرند پیش بیماران
Juror #8
ترا که بر سر سنجاب خفته‌ئی چه خبر که شب چگونه بروز آورند بیداران
Juror #8
به من رسید نوید وصال دلداران چو کشته را دم عیسی و کشته را باران چه نکهتست مگر بر گذار باد بهار گشوده‌اند سر طبله‌های عطاران
Juror #8
از شام روز پوشت سرگشته تیره روزان وز نقش دلفریبت آشفته نقش بندان آهوی نیمه مستت صیاد شیرگیران هندوی بت پرستت زنار هوشمندان کفرت ز راه تحقیق ایمان پاک دینان دردت ز روی تعیین درمان دردمندان خواجو جفای دشمن تا کی کند تحمل مپسند بروی آخر غوغای ناپسندان
Juror #8
ای چشم می پرستت آشوب چشم بندان وی زلف پر شکستت زنجیر پای بندان مهپوش شب نمایت شام سحرنشینان یاقوت جان فزایت کام نیازمندان رویت بدل فروزی خورشید بت پرستان زلفت بدستگیری اومید مستمندان
Juror #8
روی تو و خط سبز آینهٔ چین و زنگ لعل تو و خال لب طوطی و هندوستان موی میانت که آن یک سر مو بیش نیست نیست تو گوئی از او یک سر مو در میان
Juror #8
زان لعل آتشین قدحی نوش کن که هست نار دل شکسته و آب روان جان
Juror #8
ز آندم که رفت نام لبت بر زبان من طعم شکر نمی‌رودم از دهان جان گوید خیال آن لب جانبخش دلفریب هر لحظه با دلم سخنی از زبان جان
Juror #8
زلف تو دستگیر دل و پای بند عقل لعل تو جانفزای تن و دلستان جان
Juror #8
ترا بر اشک چون باران من گر خنده می‌آید عجب نبود که در بستان بخندد غنچه از باران
Juror #8
نرگس مستت فتنهٔ مستان تشنهٔ لعلت باده پرستان روی تو ما را لاله و نسرین کوی تو ما را گلشن و بستان زلف سیاهت شام غریبان روی چو ماهت شمع شبستان
Juror #8
جهان ز عمر تو چون داد خویش می گیرد تو نیز کام دل از لذت جهان بستان
Juror #8
که ز دست او تواند بورع خلاص جستن که بعشوه چشم مستش بکند هزار دستان
Juror #8
برو ای فقیه و پندم مده اینزمان که مستم تو که چشم او ندیدی چه دهی صداع مستان
Juror #8
چه خوشست باده خوردن به صبوح در گلستان که خبر دهد ز جنت دم صبح و باد بستان چو دل قدح بخندد ز شراب ناردانی دل خسته چون شکیبد ز بتان نار پستان
Juror #8
جفا مجوی و میازار بیش ازین ما را بدین صفت که بزاری وفات می‌جوئیم اگر تو پیل برانی و اسب در تازی چگونه رخ ننهیمت چو مات می‌جوئیم
Juror #8

حجم

۳۳۹٫۳ کیلوبایت

حجم

۳۳۹٫۳ کیلوبایت

قیمت:
رایگان