بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خاقانی | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب خاقانی

بریده‌هایی از کتاب خاقانی

انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۱از ۱۹ رأی
۴٫۱
(۱۹)
مهتاب را به ویران رسم است نور دادن پس من سراچهٔ جان ویران چرا ندارم
رئوف
وصل تو دواسبه رفت چون باد هیهات کجا رسم به گردش
رئوف
تا صاعقهٔ عشق تو در جان من افتاد از واقعهٔ من همه آفاق خبر شد تا باد، دو زلفین تو را زیر و زبر کرد از آتش غیرت دل من زیر و زبر شد
رئوف
مکن کز چشم من بر خاک سیل آتشین خیزد نترسی ز آن چنان سیلی کزو آتش چنین خیزد گوزن آسا بنالم زار پیش چشم آهویت چه سگ‌جانم که چندین ناله زین جان حزین خیزد کله کژ کرده می‌آئی قبای فستقی در بر کمانکش چشم بادامت چو ترکی کز کمین خیزد چو تو در خندهٔ شیرین دو چاه از ماه بنمائی مرا در گریهٔ تلخم دو دریا بر زمین خیزد بگریم تا مرا بینی سلیمان نگین رفته بخندی تا ز یاقوتت سلیمان را نگین خیزد به هجرت خوشترم دانم که از هجر تو وصل آید به مهرت خوش نیم دانم که از مهر تو کین خیزد چو رحم آرد دلت بینم که آب از سنگ می‌زاید چو خشم آرد لبت بینم که موم از انگبین خیزد بده عناب چون سازی کمند زلف چین بر چین مرا عناب‌وار از روی خون آلوده چین خیزد نو باری اشک خون می‌بار خاقانی در این انده که انده شحنهٔ عشق است و سیم شحنه زین خیزد
رئوف
تو عمر گمشدهٔ من به بوسه باز آور که بخت گمشدهٔ من زمانه باز آورد
رئوف
به کرم پیله می‌ماند دل من که خود را هم به دست خود کفن ساخت
رئوف
فغان از بلای عشق که در جانم اوفتاد تو گفتی خدنگ بود که در پرنیان نشست
رئوف
گفتم به دل که تحفهٔ آن بارگاه انس گر زر خشک نیست سخن‌های تر فرست بودم در این حدیث که آمد خیال تو کای خواجه ما سخن نشناسیم زر فرست
رئوف
هرگز از کاشانهٔ کرکس همائی برنخاست
رئوف
آسودگی مجوی که کس را به زیر چرخ اسباب این مراد فراهم نیامده است
رئوف
حال من و تو از من و تو دور نیست زانک تو آب زیر کاهی و من کاه زیر آب
رئوف
از زلف هر کجا گرهی برگشاده‌ای بر هر دلی هزار گره برنهاده‌ای
رئوف
ز پی عماری تو چه روان کنیم مرکب چو رکیب تو روان شد چه محل روان ما را
همچنان خواهم خواند...

حجم

۶۵۹٫۱ کیلوبایت

حجم

۶۵۹٫۱ کیلوبایت

قیمت:
رایگان
صفحه قبل۱
...
۴
۵
صفحه بعد