صحبت بیگفتگویی داشتم با خامشی
برق زد جرات لبی واکردم وتنها شدم
FerFerism
به جیب تست اگر خلوتی و انجمنیست
برون ز خویشکجا میروی جهان خالیست
علی
جهان جز کنج تنهایی ندارد جای مأنوسی
فاطمه
غبار ما، همان باد فنا خواهد ز جا بردن
Aisan
هجوم درد پیچیدهست هستی تا عدم بیدل
تو همگرگوش داری نالهای خواهیشنید اینجا
آلوین (هاجیك) ツ
از سر تعمیر دل بگذر که معماران عشق
روز اول رنگ این ویرانه ویران ریختند
فاطمه
هرجا اثر وهم و گمان رفت یقین ماند
میلاد پرنیانی
ازکه دورمکه به خود ساختنم دشوار است
نادر
دو روزی با غم و رنج حوادث صبر کن بیدل
جهان آخر چو اشک از دیدهات یکبار میافتد
Hosna
به خود پیچیدهام نالیدنم نتوان گمان بردن
به رنگ رشته فربه گشتهام لیک از گره خوردن
1990